از شوربختی تا اقتدار: سرگذشت ملکه الیزابت اول
نویسنده:
لانتیاک
مترجم:
ذبیح الله منصوری
امتیاز دهید
برگرفته از متن کتاب:
دخترک سه ساله به محض اینکه پدر خود را می دید، فرار می کرد و یک راست به اصطبل می رفت و خود را نزدیک خوکها و اسبها می رسانید و آن وقت خدمه اصطبل که آن دختر را دوست می داشتند، بانگ می زدند، از آن طرف نرو، اسب تو را لگد می زند... از کنار مادیان دور شو زیرا تو را گاز خواهد گرفت.
یگانه نقطه ای که دخترک کوچک خود را در آنجا راحت و در امان می دید، همانا اصطبل بود. چون در کاخ سلطنتی هیچکس او را دوست نمی داشت و بیش از همه پدرش نسبت به او ابراز نفرت می کرد و تا او را می دید، دست را بلند می نمود و با اشاره ای تهدید آمیز می گفت: ای حرامزاده، تو را خواهم کشت.
دخترک که به نام الیزابت خوانده می شد، نمی دانست که معنای حرامزاده چیست. ولی از ژست پدر و صدای مهیب و هیکل قطور و شانه های پهن او بسیار می ترسید...
بیشتر
دخترک سه ساله به محض اینکه پدر خود را می دید، فرار می کرد و یک راست به اصطبل می رفت و خود را نزدیک خوکها و اسبها می رسانید و آن وقت خدمه اصطبل که آن دختر را دوست می داشتند، بانگ می زدند، از آن طرف نرو، اسب تو را لگد می زند... از کنار مادیان دور شو زیرا تو را گاز خواهد گرفت.
یگانه نقطه ای که دخترک کوچک خود را در آنجا راحت و در امان می دید، همانا اصطبل بود. چون در کاخ سلطنتی هیچکس او را دوست نمی داشت و بیش از همه پدرش نسبت به او ابراز نفرت می کرد و تا او را می دید، دست را بلند می نمود و با اشاره ای تهدید آمیز می گفت: ای حرامزاده، تو را خواهم کشت.
دخترک که به نام الیزابت خوانده می شد، نمی دانست که معنای حرامزاده چیست. ولی از ژست پدر و صدای مهیب و هیکل قطور و شانه های پهن او بسیار می ترسید...
آپلود شده توسط:
shahroozsam
1402/06/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از شوربختی تا اقتدار: سرگذشت ملکه الیزابت اول