۳۵ داستان برای نوجوانان
نویسنده:
عبدالمجید نجفی
امتیاز دهید
از داستان خانه گمشده:
باران ریزی می بارد. دفتر داستان را لوله کرده ام و گذاشته ام توی جیب بغل کتم. قطره های باران روی چتر مشکی ضرب گرفته است. بعضی وقتها داستان که تمام می شود با چند بار خواندن می شود اسم مناسبی برایش انتخاب کرد؛ اما گاهی اول اسم داستان مثل یک کنه میچسبد به ذهن آدم. خانه گمشده در اصل همان خانه پدربزرگ اینهاست. اگر به آنجا برسم میدانم که در عرض یک ساعت توی بالاخانه داستان را خواهم نوشت. نمیدانم تمام خانه های پدربزرگهای دنیا اسرار آمیز است یا نه؟ از پله های سنگی که پایین بروم، میخورم به درخت قطور و قدیمی توت مادربزرگ با آن هیکل ریز شاید برود توی مطبخ نیمه تاریک.
- بیا بیا تو، خیس شدی!
اتاقک کله ای چسبیده به مطبخ، نمازخانه است و از دست چپ از زیر طاق ضربی باید رد بشوم و در چوبی اتاق جیر صدا بکند و بروم توی اتاق ۳/۵ × ۲/۵ متر. نور کم رمق زرد در جدال دائم با تاریکی اتاق است.
اگه این درخت نبود...
بیشتر
باران ریزی می بارد. دفتر داستان را لوله کرده ام و گذاشته ام توی جیب بغل کتم. قطره های باران روی چتر مشکی ضرب گرفته است. بعضی وقتها داستان که تمام می شود با چند بار خواندن می شود اسم مناسبی برایش انتخاب کرد؛ اما گاهی اول اسم داستان مثل یک کنه میچسبد به ذهن آدم. خانه گمشده در اصل همان خانه پدربزرگ اینهاست. اگر به آنجا برسم میدانم که در عرض یک ساعت توی بالاخانه داستان را خواهم نوشت. نمیدانم تمام خانه های پدربزرگهای دنیا اسرار آمیز است یا نه؟ از پله های سنگی که پایین بروم، میخورم به درخت قطور و قدیمی توت مادربزرگ با آن هیکل ریز شاید برود توی مطبخ نیمه تاریک.
- بیا بیا تو، خیس شدی!
اتاقک کله ای چسبیده به مطبخ، نمازخانه است و از دست چپ از زیر طاق ضربی باید رد بشوم و در چوبی اتاق جیر صدا بکند و بروم توی اتاق ۳/۵ × ۲/۵ متر. نور کم رمق زرد در جدال دائم با تاریکی اتاق است.
اگه این درخت نبود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ۳۵ داستان برای نوجوانان