جریمی و جوجه اژدها
نویسنده:
بروس کوویل
مترجم:
محبوبه نجف خانی
امتیاز دهید
تصویرگر: گری آ. لیپینکات
سرآغاز داستان:
جریمی تچر با نفرت کاغذش را مچاله کرد. اژدهایی که سعی کرده بود بکشد، سگی بالدار از کار درآمده بود. آهسته به اسپسیمن، دوستش، گفت: «الآن برمیگردم.» اما همین که به طرف قفسه کاغذها به راه افتاد، صدای زیری پرسید: «مشکلی پیش آمده، آقای تچر؟»
جریمی درجا خشکش زد. یکی از مشکلات بچه ها با آقای کرویتز، معلم هنر، این بود که هرگز کسی نمی دانست برای برداشتن یک ورق کاغذ سفید چه موقع بی خطر است. از قرار، امروز یکی از آن روزها نبود. معلم قدبلند و کم و بیش چاق با کندی به طرف جریمی آمد و مقابل او ایستاد و پرسید: «نشنیدی انجمن مدرسه بودجه را افزایش نداده؟ یعنی این که تا آخر سال از خرید کاغذ جدید خبری نیست. حالا بگو ببینم ورق کاغذ را برای این می خواهی که نقاشیات خراب ،شده یا برای این که استعداد جنابعالی خیلی مهم است؟»
آقای کرویتز با لبخندی زننده و خودپسندانه منتظر جواب جریمی ماند.
جریمی دل دل کرد؛ می خواست بگوید معلوم است که استعدادش مهم است اما میدانست با این جواب فقط تحقیر بیشتری نصیبش می شود. بنابراین، تصمیم گرفت چیزی نگوید. بعد از لحظه ای سکوت ناراحت کننده، برگشت و لخ لخ کنان به طرف صندلی اش رفت...
بیشتر
سرآغاز داستان:
جریمی تچر با نفرت کاغذش را مچاله کرد. اژدهایی که سعی کرده بود بکشد، سگی بالدار از کار درآمده بود. آهسته به اسپسیمن، دوستش، گفت: «الآن برمیگردم.» اما همین که به طرف قفسه کاغذها به راه افتاد، صدای زیری پرسید: «مشکلی پیش آمده، آقای تچر؟»
جریمی درجا خشکش زد. یکی از مشکلات بچه ها با آقای کرویتز، معلم هنر، این بود که هرگز کسی نمی دانست برای برداشتن یک ورق کاغذ سفید چه موقع بی خطر است. از قرار، امروز یکی از آن روزها نبود. معلم قدبلند و کم و بیش چاق با کندی به طرف جریمی آمد و مقابل او ایستاد و پرسید: «نشنیدی انجمن مدرسه بودجه را افزایش نداده؟ یعنی این که تا آخر سال از خرید کاغذ جدید خبری نیست. حالا بگو ببینم ورق کاغذ را برای این می خواهی که نقاشیات خراب ،شده یا برای این که استعداد جنابعالی خیلی مهم است؟»
آقای کرویتز با لبخندی زننده و خودپسندانه منتظر جواب جریمی ماند.
جریمی دل دل کرد؛ می خواست بگوید معلوم است که استعدادش مهم است اما میدانست با این جواب فقط تحقیر بیشتری نصیبش می شود. بنابراین، تصمیم گرفت چیزی نگوید. بعد از لحظه ای سکوت ناراحت کننده، برگشت و لخ لخ کنان به طرف صندلی اش رفت...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جریمی و جوجه اژدها