رسته‌ها
هدیه روز تولد
امتیاز دهید
5 / 3
با 1 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3
با 1 رای
سرآغاز داستان:
امیل در باغ با خرگوشهای کوچولو مشغول بازی بود. خرگوشها کم کم گرسنه شان شد. امیل مقداری علف تازه آورد و جلوی آنها گذاشت. بعد یکی از خرگوشهای کوچولو را بغل کرد. او هانزی بود امیل او را خیلی دوست داشت. خرگوش کوچولو آرام روی دستهای او نشست. امیل سرش را به هانزی چسباند. بدن هانزی خیلی گرم و لطیف بود.
امیل گفت: «میدانی که چه قدر دوستت دارم. باید به جشن تولدم بیایی ها!»
انگار هانزی فهمید که امیل چه میگوید. از این رو، بینی کوچکش را بالا کشید منظورش این بود که حتماً به جشن
تولد امیل خواهد رفت.
امیل خیالش راحت شد و قول داد که یک شلغم خوشمزه به او بدهد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
75
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1403/01/22

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی هدیه روز تولد

تعداد دیدگاه‌ها:
1
درباره ماجراهای واقعی روزمره زندگی یک بچه می باشد
PDF
732 کیلوبایت
هدیه روز تولد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک