رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

تاسارا، اسب بالدار: مجموعه داستان

تاسارا، اسب بالدار: مجموعه داستان
امتیاز دهید
5 / 3
با 1 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3
با 1 رای
از داستان تاسارا، اسب بالدار:
تویجان میان اسبها نشسته بود. اسبهای بالدار دورتادور او را گرفته بودند و رام و آرام با آن یال پرپشتشان در خیال تویجان بال می زدند؛ اسبهایی که نقش بلیطهای هواپیما را داشتند و هر دفعه که تاغان به تهران می رفت و برمیگشت، یکی دو تا با خودش می آورد، آنها را با نیشخندی به تویجان میداد و میگفت: «برای خودت گله ای اسب داری مالدار بزرگی هستی.»
تویجان بلیطها را از دست تاغان میگرفت و با کیف تمام به آنها زل میزد و بعد به طرف خانه میدوید و جعبه کوچکش را از زیر تخت کاکابای - پدربزرگش - بیرون میکشید و بلیطها را درون آن میگذاشت، یعنی می خواباند. جعبه، اصطبل اسبهای تویجان بود. وقتی خودش بود و خودش تک و تنها می رفت و جعبه را بر می داشت و روی ایوان مینشست و در آن را با حوصله باز میکرد، بعد بلیطها را یکی یکی دور خودش میچید. وقتی اسبها از توی جعبه بیرون میا آمدند شیهه میکشیدند و هوا را می بلعیدند و خوشحال بال می زدند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1402/10/04

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاسارا، اسب بالدار: مجموعه داستان

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
تاسارا، اسب بالدار: مجموعه داستان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک