فرگشت و ژنتیک
نویسنده:
بهنام محمد پناه
امتیاز دهید
بخشی از پیشگفتار کتاب:
آیا حقیقت دارد که یک سری سلولهای ریز به خودی خود در دریا پدید آمدند و بعد تبدیل به ماهی، خزنده و در نهایت انسان شدند؟ مگر میشود انسان با باکتری و گیاه و پرنده فامیل باشد؟ آیا درست که انسان و میمون و شامپانزه از یک خانوادهٔ مشترک هستند؟ این حرفها و ادعاها بر اساس چه مدارکی و اساساً برای چه هدف و منظوری بیان میشوند؟ پاسخ به این سوالات و نیز پرسشهای پیاپی که ذهن شنودگان و خوانندگان نظریهٔ داروین را به خود مشغول میدارد، نیاز به پیشزمینههایی دارد. ما در این کتاب تلاش کردهایم به طور خیلی خلاصه به این موارد بپردازیم و گرچه ادعای کامل بودن نداریم، اما تلاش خود را کردهایم و امیدوارم کسانی که این پرسشها نیز در ذهن آنها وجود دارد، با خواندن کتاب تا حدودی به جواب قانعکنندهای برسند. پیش از آغاز بهتر است این جملهٔ کلیدی و مهم نظریه را به خاطر بسپارید: طبیعت به هیچ عنوان به دنبال تکامل دادن موجودات نیست، بلکه تنها موجوداتی قادر به زنده ماندن و تکثیر هستند که همزیستی بیشتری با این تغییرات کسب کرده باشند. نظریهٔ تکامل یا صحیحتر بگوییم فرگشت۱، توضیح میدهد که چگونه نسل همهٔ موجودات از باکتری گرفته تا گیاه و انسان، همواره به دلیل جهشهای ژنتیکی در حال تغییر و تحول هستند و این تغییرات گرچه بسیار جزئی و ناملموس هستند، اما در طول زمان طولانی (مثلاٌ دویست میلیون سال)، به تغییرات اساسی تبدیل میشوند و موجودی متفاوت را پدید میآورند. اشتباه بسیاری از منکران نظریهٔ فرگشت (تکامل) این است که تصور میکنند این نظریه ادعا میکند موجودات تکسلولی بر اثر اتفاقات عجیب تبدیل به ماهی شدهاند، بعد بالهٔ آنها ناگهان تبدیل به دست و پا شده و حیوان از آب بیرون آمده و روی خشکی شروع به خزیدن یا راه رفتن کرده است! اگر میخواهید جواب پرسشهای خود را در مورد نظریهٔ فرگشت (تکامل) بیابید، کتاب حاضر را از اول تا به آخر به طور کامل بخوانید.
بیشتر
آیا حقیقت دارد که یک سری سلولهای ریز به خودی خود در دریا پدید آمدند و بعد تبدیل به ماهی، خزنده و در نهایت انسان شدند؟ مگر میشود انسان با باکتری و گیاه و پرنده فامیل باشد؟ آیا درست که انسان و میمون و شامپانزه از یک خانوادهٔ مشترک هستند؟ این حرفها و ادعاها بر اساس چه مدارکی و اساساً برای چه هدف و منظوری بیان میشوند؟ پاسخ به این سوالات و نیز پرسشهای پیاپی که ذهن شنودگان و خوانندگان نظریهٔ داروین را به خود مشغول میدارد، نیاز به پیشزمینههایی دارد. ما در این کتاب تلاش کردهایم به طور خیلی خلاصه به این موارد بپردازیم و گرچه ادعای کامل بودن نداریم، اما تلاش خود را کردهایم و امیدوارم کسانی که این پرسشها نیز در ذهن آنها وجود دارد، با خواندن کتاب تا حدودی به جواب قانعکنندهای برسند. پیش از آغاز بهتر است این جملهٔ کلیدی و مهم نظریه را به خاطر بسپارید: طبیعت به هیچ عنوان به دنبال تکامل دادن موجودات نیست، بلکه تنها موجوداتی قادر به زنده ماندن و تکثیر هستند که همزیستی بیشتری با این تغییرات کسب کرده باشند. نظریهٔ تکامل یا صحیحتر بگوییم فرگشت۱، توضیح میدهد که چگونه نسل همهٔ موجودات از باکتری گرفته تا گیاه و انسان، همواره به دلیل جهشهای ژنتیکی در حال تغییر و تحول هستند و این تغییرات گرچه بسیار جزئی و ناملموس هستند، اما در طول زمان طولانی (مثلاٌ دویست میلیون سال)، به تغییرات اساسی تبدیل میشوند و موجودی متفاوت را پدید میآورند. اشتباه بسیاری از منکران نظریهٔ فرگشت (تکامل) این است که تصور میکنند این نظریه ادعا میکند موجودات تکسلولی بر اثر اتفاقات عجیب تبدیل به ماهی شدهاند، بعد بالهٔ آنها ناگهان تبدیل به دست و پا شده و حیوان از آب بیرون آمده و روی خشکی شروع به خزیدن یا راه رفتن کرده است! اگر میخواهید جواب پرسشهای خود را در مورد نظریهٔ فرگشت (تکامل) بیابید، کتاب حاضر را از اول تا به آخر به طور کامل بخوانید.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرگشت و ژنتیک
نقل قول از ساواروشکا:
(!)(!)(!):O:O:O:stupid::stupid::stupid:
ساواروشکای من! خودت رو چرا اذیت می کنی؟! بازی کردن با کلمات رو سپری برای دفاع از عقایدت نکن عزیز دلم!
1- گیرم که ساختن کبوتر از (( عدم )) رو قبول نداری، ساختن کبوتر از (( گل )) رو قبول نداری که در آیه آمده؟! حالا دوستان بهتر فهمیدند انسان با کدام (( گل )) خلق شده..
2- گیرم که ساختن کبوتر رو (( آنی )) و (( خارج از ظرف زمان )) قبول نداری، ساختن کبوتر در (( زمان بسیار کوتاه و کم )) را قبول داری!!!؟! حالا کجای آیه تأکید کرده که آنی نبوده و در مدت کم بوده اصلاً مهم نیست. مهم اینه که چند میلیون سال که طول نکشیده!! توی گل فوت کرده و گل معمولی در ظرف زمان کوتاهی شده پرنده!
عزیز دل من، قربان آن همه استدلال تو! این به نظریه تکامل و نظریه انتخاب طبیعی که در بستر بسیار طولانی رخ میدهد و پایه و اساس ژنتیکی دارد؛ چه ربطی دارد؟!! تناقض واضح و آشکار با علم دارد. و یک معجزه ساختگی و مذهبی است. درست مثل ادعای آدم شدن پینوکیو در داستانش که از چوب شد گوشت. یا مثل مار موسی که چوب عصا تبدیل به ماری شده و بافت گیاهی (چوب) به طرفة العینی تبدیل به بافتهای جانوری (مار) شده... اینها که علمی و تجربی و فلسفی نیستند... برای مذهبی ها این شاهکارها از این نظر معجزه نام دارد که نباید هم علم برایش توضیح داشته باشد!!!! همگان از تکرار آن عاجزند مگر خدا بخواهد خودش یا بندگان خاصش بتوانند قوانین طبیعت را تغییر دهند! در یک لحظه یا حالا چند لحظه!!!...
هیچکس قوانین و خواص طبیعت و هستی را نمی تواند برای حتی یک لحظه بشکند. نه یهوه، نه پدر آسمانی، نه خدای دیگر ادیان و نه انسانهای خداپسند.. قوانین هستی قابل استفاده اند نه قابل شکسته شدن و تغییر ماهیت دادن...
3- شما در بالا گفته اید دمیدن روح با اذن خدا سلسله مراتب زمانی و علت و معلول را شرح میدهد؟!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! لابد سلسله مراتب تکامل را شرح می دهد؟!
معجزات دین خودتان را باور داشته باشید اما اصرار نکنید دیگران با چند تعریف توجیه کننده و از روی خوشبینی و چشم پوشی آنها را باور داشته باشند. آقای ساواروشکا شما را به خرد و منطق خودتان ارجاع میدهم و این برای من بس است.
دوست عزیز از آشنایی با شما خرسندم، و مایلم با استدلالهای شما در مورد سخن کوتاه فوق نیز آشنا شوم
اما سوالی را از من پرسیده بودید، که مایلم پاسخ دهم
دوست گرامی، من با جناب هوشیار قراری داشتیم مبنی بر اینکه چون بعضی از دوستان ما به قرآن بعنوان کتاب آسمانی اعتقادی ندارند، و حتی تعدادی از آنها در وجود خدا شک و تردید دارند، برای بحث و گفتگوی دوستانه خود برای اثبات وجود خدا، به کتب آسمانی استناد نکنیم (چون تا آسمانی بودن آنها از سوی دو طرف پذیرفته نشود، بطبع نمیتواند مورد استناد طرفین قرار گیرد). قرار ما این بود که فقط از مستندات علمی و فلسفی برای استدلالهای خود بهره گیریم. به همین دلیل حتی المقدور من نیز این قرار را رعایت کردم، مگر جاییکه دیدگاه اسلام یا ادیان دیگر مورد سوال قرار میگرفت که بناچار با مراجعه به این کتب، دیدگاههای آنها را مطرح میکردیم.
اما اینک که شما به استناد آیه ای از قرآن نظر مرا خواسته اید، عقیده خود را میگویم. آیه مورد بحث (سوره آل عمران - آیه 49) است که میفرماید:
أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ
من از گِل براى شماچيزى به شكل پرنده مي سازم ودرآن مي دَمم كه به اراده ومشيّت خداپرنده اى مي شود
بر خلاف نظر شما، من هنوز معتقدم که خلقت از "عدم" و "هیچ" غیر ممکن و محال است و قدرت نمیتواند به امر محال تعلق بگیرد. اگر به آیه فوق دقت بیشتری بفرمایید بطور مشخص اعلام کرده که کبوتر را از ماده اولیه "گل" ساخته نه "هیچ"! و در ثانی طبق گفته آیه فوق حضرت مسیح بطور آنی آنرا نساخته است (آنی یعنی خارج از ظرف زمان، نه در زمان کم!) بلکه اول گل را شکل داده و بصورت پرنده ای درآورده است، و سپس با دمیدن روح با اذن خدا (که سلسله مراتب زمانی و علت و معلول را شرح میدهد) بوجود آمده است. بحث ما اثبات اینکه آیا میشود از گل پرنده ای در زمان کوتاه ساخت نیست، بلکه مشخص ساختن اینست که قرآن به خلقت از "عدم" و "هیچ" نه تنها اعتقادی ندارد، بلکه وقوع هر حادثه "مادی" را خارج از ظرف زمان قبول ندارد (لطفا" کلمه "آنی" بمعنای "خارج از ظرف زمان" ، با مفهوم دیگر آن بمعنای "زمان بسیار کوتاه" اشتباه نشود)
در مورد انحصاری نبودن خلقت به خداوند با شما هم عقیده هستم.
ادامه ...
از همین آیه ذیل
«من برا شما از گل به صورت پرنده می آفرینم،پس در آن می دمم ،انگاه به اذن پروردگار،پرنده می شود»
از همین جا باید اعتراف کرد که انحصار آفرینندگی در خداوند،به معنی انکار سنت ها در میان پدیده های طبیعی نیست،چرا که نظام علت و معلولی در اجزای جهان ماده به معنای استقلال علت در علیت و ایجاد نیست،بلکه خداوند این قانون را رد جهان بوجود آورده و خود او پشت قضیه است،مثلا آب در رشد گیاه موثر است ولی وجود موثر و تاثیر گذارش همه باذن خداوند از مظاهر سنت های الهی در هستی است.
شاهد حرفهایم داستان حضرت ابراهیم (ع) است زمانی که درون آتش انداخته شد « خداوند متعال به آتش امر نکرد که خاموش شو،بلکه به او امر کرد که سرد شو یعنی با اشاره ای ذات آتش را تغییر داد نه ماهیتش را،چنان که حضرت ابراهیم می گوید اگر فرمان بعدی خداوند نبود حال ابراهیم چنان می شد که شاید از سرما جان می داد «فرمان بعدی خداوند همان مقدار سرد بودن آتش برای نمردن ابراهیم بود»
بعضی از فلاسفه می گویند اصلا علت و معلول این جهان علت و معلولهای واقعی نیستند،قانون علیت اصلی نزد خداوند است«مثلا می گویند علت اصلی بدنیا آمدن فرزند ، پدر و مادر نیست بلکه پدر و مادر علت فرعی یا عرضی یا یک چیزی پیرامون این واژهها هستند و علت اصلی تولد فرزند همان ذات پاک خداوند است مثل تولد مسیح یا متولد شدن یحیی در سن پیری والد و والده اش.
اول معرفی خودم بنده حقیر زیاد در این زمینه ها تبحر ندارم ولی برای یاد گرفتن«فقط یادگرفتن» بیشتر می خواهم بجمع دوستان اضافه شوم،حرفهای زیادی خواهم داشت که شاید بدرد عزیزان هم بخورد.
من زیست شناس نیستم و درباره نظریه داروین هم زیاد نمی دانم ولی از فلسفه و منطق چیزهایی سرم میشود.
و اینکه من معتقد به خدا هستم و کفر و عنادی هم ندارم «شیعه 12امامیم»
و بیشتر طرف حق ماجرا هستم حال هر کسی که باشد که در اینجا به گمانم آقای savaroshka باشد ـ بعضی دیدگاه هایشان را هم نمی پذیرم ـ البته همه نظرها برایم محترمند ولی ابتدا از همین آقای savaroshka سوالی دارم .
ایشان فرموده اند قدرت هر چقدر هم مطلق باشد نمی تواند بر امر محال تاثیر بگذارد،ایشان فرموده اند « که خلقت آنی در جریان آفرینش وجود ندارد یعنی آفرینش نیاز به زمان و مکان دارد تا به تدریج خلق شود »
آقای savaroshka من برای شما مثالی از قرآن می آورم که خلقت آنی نه به دست خدا بلکه بدست آدمی انجام پذیرفته در ضمن خلقت فقط خاص خداوند نیست چون خود خداوند هم چند جا در قرآن شریف فرموده است:احسن الخالقین یعنی بهترین خالقهاست .
آیه قرآن: که سخن حضرت عیسی مسیح (ع) است:
آیه قران«من برای شما از گل به صورت پرنده می آفرینم،پس در آن می دمم ، آنگاه به اذن پروردگار،پرنده می شود» ـ ببخشید مدرکش الان پیشم نیست که کدوم آیه است براتون میارم ـ حال سوال از دوست عزیز!چرا حضرت مسیح توانست از گل پرنده بسازد آنهم به صورت آنی و آنهم جلوی همگان و آنهم در زمان و مکانی خاص و محدود؟چگونه می شود که خداوند برای ساختن انسان 40 سال که معلوم نیست از سالهای دنیاست یا آخرت برای گل آدمی وقت صرف می کند ولی حضرت مسیح بطور آنی کبوتری از «هیچ» می آفریند،از چیزی که به نظر شما محال است و امرمحال وجود ندارد ـ از گلی که مسیر تکامل داروین را نپیموده است ـ که بخواهد تحقق پذیرد؟
چرا مسیح می تواند با اینکه انسان است یک کبوتر را از هیچ بیافریند البته خود خود هم در آخر آیه می فرماید به اذن خداوند.
ممنون از همه دوستان
خدایی که افکار ژرف اندیش،ذات او را درک نمی کنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید.پروردگاری که برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد وتعریف کاملی نمی توان یافت و برایخدا وقتی معین و سرآمدی مشخصنمی توان تعیین کرد،مخلوقات را با قدرت خود آفرید و با رحمت خود بادها را به حرکت در آورد و به وسیله کوهها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد.
سرآغاز دین خداشناسی است و کمال شناخت خدا،باور داشتن او و کمال باور داشتن خدا،شهادت به یگانگی اوست و کمال توحید،اخلاص و کمال اخلاص،خدارا از صفات مخلوقات جدا کردن است ،زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف،و هر موصوفی گواهی میدهد که غیراز صفت است....
خداهمواره بوده و از چیزی بوجود نیامده است،با همه چیز هست ،نه اینکه همنشین آنان باشد و با همه چیز فرق دارد نه اینکه از آنان جدا و بیگانه باشد.انجام دهنده همه کارهاست،بدون حرکت و ابزار و وسیله،بیناست حتی در آن هنگام که پدیده ای وجود نداشت،یگانه و تنهاست ،زیرا کسی نبوده تا با او انس گیرد،یا از فقدانش وحشت کند
خلقت را آغاز کرد و موجودات را بیافرید،بدون نیاز به فکر و اندیشه ای ،یا استفاده از تجربه ای بی آن که حرکتی ایجاد کندو یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد ،برای پدید آمدن موجودات وقت مناسبی قرار داد و موجودات گوناگون را هماهنگ کرد تا آخر...........(نهج البلاغه دشتی خطبه 1)
پاسخ این سوال باز میگرد به مورد 1 که اشاره شد، فرض اینست که "خالق" مطلق است و اگر خالق زمانی در حال خلق نباشد، صفت خلاق بودن آن از اطلاق خواهد افتاد، پس خالق مطلق باید بطور مداوم در حال خلق باشد و اگر لحظه ای بفرض محال از خلق کردن دست بردارد، مخلوقی نباید باقی بماند.
تناقض اینجاست که اگر "مخلوق" چون "خالق" ابدی و ازلیست، پس خلقت چه معنی دارد؟
3-ما مساله "وحدت وجود" را با فرض "وجود خالق" و فرض "صفات مطلق" او بیان کردیم. اینجا ما بدنبال اثبات خالق نیستیم، بلکه فرض میکنیم اگر خالقی باشد، رابطه خالق و مخلوق چگونه خواهد بود؟. در مورد شماره 1 اشاره کردیم با فرض مطلق بودن وجود، بمعنای آنست که برای وجود خدا نمیتوان حد و مرزی قایل شد و آنرا به چیزی محدود کرد و الا از اطلاق خود خواهد افتاد. در اینصورت اگر وجود این جهان را وجودی مستقل و خارج از وجود خدا و ساخته دست او بدانیم، درواقع مرزی برای وجود مطلق تعیین کرده ایم که خلاف اطلاق صفت وجود تامه است. پس این جهان نمیتواند خارج از ذات الهی باشد،
4-فلاسفه اسلامی و بسیاری از مکاتب عرفانی بر این اعتقاد هستند که بنابردلایل فوق، این جهان تنها جلوه از ذات الهی است و غیر از خدا چیزی نیست! هرآنچه میبینیم جلوه ذات اوست، و این جهان در عین کثرت دارای وحدت وجود است که به ذات خالق باز میگردد. رابطه خالق و مخلوق چون نور است به منبع نور! تا نور هست، روشنایی هست، روشنایی چیزی مستقل از نور نیست و نمیتواند بدون نور روشنایی داشت، برای داشتن روشنایی ما بطور مداوم به نورافشانی نیاز داریم. این جهان همان پرتو وجود خالق است و چیز دیگری نیست و خالق نیز از آن جدا نیست.
عرفای اسلامی زیادی بر این باور بوده و حتی جان خود را بر این اعتقاد گذاشته اند. "منصور حلاج" نمونه ای از آن است که با ندای "اناالحق" (من خدایم) به انتشار این حقیقت روی آورد، او ادعای خدایی نکرد، بلکه میگفت جز خدا چیزی نیست، هرآنچه میبینیم جلوه اوست، او حتی خودش را نیز جلوه ای از خالق میدانست و به همین علت بجرم "کفر" به اعدام محکوم شد. حافظ شیرازی در دفاع از "منصور حلاج" و اعتقاد او میگوید:
آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
5- در اسلام و قرآن آیات بسیار زیادی در تایید نظر فوق و اعتقاد "وحدت وجود" آمده است(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)، معمولا" عرفای اسلامی با فقه و فقاهت میانه خوبی نداشته اند، از اینرو همواره با حربه تکفیر از جامعه زمان خود رانده شده اند. حافظ نیز با تایید منصور حلاج در شعر فوق اعتقاد دارد که حلاج نباید به آشکارسازی "وحدت وجود" اقدام میکرد، زیرا مردم عامی و فقها از آن چیزی نمی فهمند و او را تکفیر خواهند کرد.
6-مکتب عرفانی "وحدت وجود" بر یگانگی خالق و مخلوق بنا شده و عشق و رابطه با خدا را بدون هیچ واسطه ای تبلیغ میکند، برای دین مبلغ و فقیه نمیشناسد و جز معشوق چیزی را نمی بیند
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
از آنجا که خیلی فشرده و ناقص به بحث "وحدت وجود" و "رابطه خالق و مخلوق" پرداخته شد، بیگمان سوالات و ابهامات زیادی را بدنبال خواهد داشت. اگر مایل به بازکردن بیشتر بحث بودید، میتوانید با عنوان کردن ابهامات به روشن شدن مساله کمک کنید.
در ضمن قبل از پرداختن به بحث وحدت وجود از نظر فلاسفه اسلامی، مایلم در پاسخ دوست عزیز پیام 52 (با اینکه ایشان سوالش از شما بود نه من) اشاره ای کنم به بحث روح!
بسیاری از مکاتب و مذاهب مشرق زمین به تناسخ روح و ورود و خروج روح از بدن اعتقاد دارند و از آنجا که در این مکاتب حیوانات نیز صاحب روح هستند، جسمشان حتی میتواند پذیرای روح "انسانهای درگذشته" بوده و با این اعتقاد هر روحی به جسم حیوانی حلول میکند که دارای خصوصیتهای اخلاقی مشابه آن، در دوران حیات قبلی بوده ، بدلیل این اعتقاد است که عموما" پیروان بودا و معتقدین به تناسخ برای حیوانات احترام خاصی قایل هستند، زیرا احتمال میدهند روح "درگذشتگانشان" ممکن است در شکل حیوانی به دنیای مادی بازگشته باشد.
همچنین بسیاری از مذهبیون جدای از مساله تناسخ (که ادیان ابراهیمی اعتقادی به آن ندارند) معتقدند که جسم و بدن انسان قالبی است برای اقامت موقت روح در این دنیای مادی و در هنگام تولد روح از جایی خارج از بدن جنین به بدن انسان وارد شده و تا مرگ بهمراه جسم خواهد ماند. در نهایت نیز مادیون که اعتقادی به روح نداشته و مرگ را پایان همه چیز میدانند.
اگر فرصتی بود گریزی نیز به مساله فوق و نقد هر سه نظریه خواهیم زد، و نظریه چهارمی را مطرح میکنیم که اعتقاد دارد روح قبل از تولد وجود خارجی نداشته و همه چیز با رشد جنین شروع خواهد شد، روحی که در جنین بوجود می آید چیزی است بین دنیای مادی و غیرمادی که فقط مختص به آن جسم میباشد (رد تناسخ)، که درابتداء دارای خصوصیات مادی بوده و با دنیای نامشهود غیرمادی نیز پیوندهایی دارد و ....
و اما بحث وحدت وجود:
مایلم تاکید کنم از آنجا که بحث "وحدت وجود" در عین اینکه بسیار ساده بنظر میرسد، اما دارای پیچیدگیهای خاص خود نیز هست. از آنجا که نمیخواهم بحث خیلی تخصصی و پیچیده شود، سعی میکنم فقط مروری کوتاه و گذرا به آن داشته باشم.
1-پیش فرض "وحدت وجود" مطلق بودن خالق است و اینکه خالق یا خداوند وجود مطلق و محض است. از آنجا که خالق ابدی و ازلی است، و لقب "خالق" از صفات مطلق خداوند است. پس زمانی را نمیتوان یافت که خالق به خلق کردن مشغول نباشد (و الا صفت "خالق" از اطلاق خود خواهد افتاد)، پس مخلوق نیز همواره بوده است و خواهد بود (قانون بقای ماده و انرژی). از طرف دیگر، از آنجا که قدرت بر امر محال تعلق نمیگیرد، زیرا محال بر عدم وجود چیزی دلالت میکند، پس محال وجود خارجی نداشته و نخواهد داشت، بمعنای اینست که "عدم" چیزی نیست که بتوان روی آن اعمال قدرت کرد، پس بدون توجه به میزان قدرت، خلقت از عدم محال است. (نتیجه اینکه "وجود" (خواه ماده، خواه انرژی و هر چیز دیگر فقط تغییر شکل داده) همیشه بوده و خواهد بود و نمیتواند از هیچ بدست آید).
ادامه دارد ...
مهلتی بایست تا خون شیر شد
جناب هوشیار عزیز
فرموده بودید:
من قبلا" اشاره کرده بودم این کاینات از مهبنگ گرفته تا شکل گیری کهکشانها، ستارگان، سیارات، زمین، تک یاخته هاو سلولهای بنیادین گرفته تا انسان کنونی و دیگر موجودات مسیر هوشمندانه ای را پیموده است که ازآن بیگ بنگ به اینجا رسیده ایم.این نظریه بمعنای هماهنگی و وحدت وجودی است که کل کاینات دارند برای رسیدن به مقصدی که ما نمیدانیم چیست؟
من گفتم که مقصد نهایی این جهان را نمیدانم چیست؟ وهرگز عنوان نکردم که انسان هدف نهایی خلقت و زمین مرکز عالم است، اگر از جمله من اینطور استنباط میشود، پوزش میطلبم. مذهبیون عموما" اعتقاد دارند ازآنجا که طبق روایت کتابهای آسمانی، فرشتگان جملگی در مقابل انسان به سجده افتادند و سجده جز در برابر خدا جایز نیست، این عمل بمعنای آنست که خداوند جایگاهی بالاتر از بقیه مخلوقات به انسان داده و بطبع انسان "اشرف مخلوقات" یا "گل سرسبد" این کاینات است، پس بیراه نخواهد بود اگر مذهبیون خلقت انسان را هدف نهایی این جهان بدانند.
اگرچه برتری اندیشه و فکری انسان بر تمامی موجودات زنده ای که تا کنون میشناسیم، بر کسی پوشیده نیست، اما با توجه به گستردگی بسیار فوق العاده این کاینات (حدود 400 میلیارد کهکشان و هر کهکشان بطور متوسط دارای 100 تا 400 میلیارد ستاره است)، حتی اگر شانس پیدا کردن حیات در سیارات دیگر چیزی در حد یک درهر صد میلیارد باشد (احتمال خیلی کم در حد صفر)، هنوز میتوان با این احتمال بسیار کم، امیدوار بود که هنوز احتمال وجود بیش از صدها میلیارد سیاره دارای حیات وجود داشته باشد. اگر ما این دایره احتمالات را با قید "حیات ذیشعور و هوشمند" کوچکتر کنیم، باز هم میتوان امیدوار به یافتن صدها میلیون نمونه از موجودات هوشمند بود. گرچه با توجه به گستردگی کاینات، و فواصل میلیونها سال نوری این کهکشانها از یکدیگر، احتمال ملاقات حضوری این موجودات هوشمند با یکدیگر بسیار بعید بنظر میرسد، اما نمیتوان هیچ احتمالی را نادیده گرفت.
نتیجه این حساب و کتاب آماری،این است که بسیار خودخواهانه خواهد بود که انسان راتنها موجود باشعور و اشرف مخلوقات و مرکز عالم بدانیم. من تصمیم بر این گرفته بودم که برای اثبات وجود خدا به هیچ کتاب دینی مراجعه نکرده واز آنها بهره ای نگیرم تاتوازن بحث بسمت دیگری متمایل نشود، اماازآنجا که عنوان شد مذهبیون معمولا" انسان را اشرف مخلوقات میدانند، لازم دیدم آیه ای از قرآن را در رداین نظریه بکارگیرم
سوره اسراء آیه 70 میفرماید: وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً
به يقين فرزندان آدم راكرامت داديم، وآنان رادرخشكى ودريا سواركرديم، وبه آنان ازنعمت هاى پاكيزه روزى بخشيديم، وآنان رابر بسيارى از آفريده هاى خود(نه همه) برترى كامل داديم
ادامه ...