سیراب از سراب
نویسنده:
احسان اقبال سعیدی
امتیاز دهید
سخن مولف :
این خطوط را نگاشتم تا بی دیده بنگرم بر این جهان پرصدا که گمانم به چشم جان نگریستش راه تا گریه ای می برد که طهارت جان است و منفذی را قراول است که هوایش مفرح ذات است نه ممد ممات … در پدیده ها و موسم ها نگه کردم و نگاه به جان تا مگر جور دیگر فهمیدن را مزه مزه کنم … درگیر زمزمه ای هستم بی طمع فریاد ، پاره ای از جستارها پیشتر در کتاب ”سیاحت ساحت سایه ” آمده بودند لیک در حکم کودکی الحاح کنان با دیگر کلمات خود را به این مجلد رسانیدند که درست گفته اند که ” نو آر که نو را حلاوتی دگر است ” لیک” حرمت پیران میوه خویش بخشیده، عرصه انکار و تردید نیست هم …
آنچه در کتاب ” سیراب از سراب ” می خوانیم:
پیش از الف
ارز ، عرض حال و عریضه ای بر خویشتن
آلودگی هوا را لودگیست دوا ؟
پایین سراسر کوه بود
مرا به جاده جعدت جلد گردان
جهان در مهاجران
جهانگیر یا جهانگرد ، سیاح یا سالک ؟
حاکمیت خاوری ، خال یار و خیال کمال
خطی و خشی بر چیست و چرایی خشونت
رونالدو ، ایستاده بر پله آخر
شعر
پناه بر زمستان
آخرین سرباز پاییزی
کاش عکاس خیالم بودم
ما درون را بنگریم و حال را !
دانی که چیست ” دولت ” ؟
ف مثل فوتبال و فلسفه
پزشک ، جامعه و جامعه ای پر اشک و رشک
رجم شیخ به ترجمان خویشش خاسته !
شرح آتش
تلخی قهوه ام ، قند پارسی تو
بیشتر
این خطوط را نگاشتم تا بی دیده بنگرم بر این جهان پرصدا که گمانم به چشم جان نگریستش راه تا گریه ای می برد که طهارت جان است و منفذی را قراول است که هوایش مفرح ذات است نه ممد ممات … در پدیده ها و موسم ها نگه کردم و نگاه به جان تا مگر جور دیگر فهمیدن را مزه مزه کنم … درگیر زمزمه ای هستم بی طمع فریاد ، پاره ای از جستارها پیشتر در کتاب ”سیاحت ساحت سایه ” آمده بودند لیک در حکم کودکی الحاح کنان با دیگر کلمات خود را به این مجلد رسانیدند که درست گفته اند که ” نو آر که نو را حلاوتی دگر است ” لیک” حرمت پیران میوه خویش بخشیده، عرصه انکار و تردید نیست هم …
آنچه در کتاب ” سیراب از سراب ” می خوانیم:
پیش از الف
ارز ، عرض حال و عریضه ای بر خویشتن
آلودگی هوا را لودگیست دوا ؟
پایین سراسر کوه بود
مرا به جاده جعدت جلد گردان
جهان در مهاجران
جهانگیر یا جهانگرد ، سیاح یا سالک ؟
حاکمیت خاوری ، خال یار و خیال کمال
خطی و خشی بر چیست و چرایی خشونت
رونالدو ، ایستاده بر پله آخر
شعر
پناه بر زمستان
آخرین سرباز پاییزی
کاش عکاس خیالم بودم
ما درون را بنگریم و حال را !
دانی که چیست ” دولت ” ؟
ف مثل فوتبال و فلسفه
پزشک ، جامعه و جامعه ای پر اشک و رشک
رجم شیخ به ترجمان خویشش خاسته !
شرح آتش
تلخی قهوه ام ، قند پارسی تو
آپلود شده توسط:
ehsaneghbalsaeid1365
1402/01/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سیراب از سراب