ماهی سیاه کوچولو
نویسنده:
صمد بهرنگی
امتیاز دهید
داستان کودکان
خانه ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود زیر سقفی از خزه! شب ها دوتایی زیر خزه ها می خوابیدند. ماهی کوچولو حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده . مهتاب را توی خانه شان ببیند...
بیشتر
خانه ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود زیر سقفی از خزه! شب ها دوتایی زیر خزه ها می خوابیدند. ماهی کوچولو حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده . مهتاب را توی خانه شان ببیند...
آپلود شده توسط:
Reza
1386/06/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ماهی سیاه کوچولو
ممنونم
این داستانو یک ترمه کامل توی دانشگاه تصویر سازی می کردیم و من فکر می کنم هر
کتاب دیگه ای بود اواسط ترم ازش خسته می شدم ولی این داستانو هر بار که می خوندم
یه کشف جدید می کردم!:inlove:8-)
و در اين راه نيز شايد مانند ماهي سياه كوچولو جان خود را از دست داد به مانند شاگردانش(بهروز دهقاني.عليرضا نابدل و...)
کتابی که به زبان ساده و کوتاه مفهوم زندگی و زنده بودن رو میگه
خیلی دوسش دارم. از بچگی که مامانم واسم تعریف می کرد.