رسته‌ها
آقا قدقدا اذان بگو
امتیاز دهید
5 / 5
با 1 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 5
با 1 رای
تصویرگر: شیما نبهان

آقا قدقدا اذان بگو داستانی آموزنده با موضوع آزار ندادن حیوانات، اهمیت نماز، احترام به مادر بزرگ و... به تصویرگری شیما نبهان نوشته شده است. این داستان، برگزیده‌ی فراخوان یاران علم است.

سامان و سارا به مناسبت روز مادر، به خانه مادربزرگشان که در روستا بود رفتند. قرار بود چند روزی آنجا بمانند و بعد پدر دنبالشان بیاید و آنها را به خانه برگرداند. در روستا چیزهایی بود که سارا و سامان در شهر نمی دیدند.
روستا پر از سرسبزی بود و حیوانات زیادی که آزادانه برای خودشان میچرخیدند و شاد بودند.
مادربزرگ که سارا و سامان به او ننه جون می گفتند، مهربان و پرحوصله بود. او برای سامان و سارا غذاهای محلی می پخت و با لواشک و ناردانه از آنها پذیرایی می کرد و شبها هم موقع خواب قصه و افسانه های قدیمی می گفت. حیاط خانه ی ننه جون بزرگ و پر از درختهای پرتقال و انار بود. سمت چپ کنار درخت پرتقال، قفس بزرگی پر از مرغ و یک خروس بود. گوشه دیگر حیاط، طویله ای کوچک برای گاو و گوسفندها بود و سگ قهوه ای کنار طویله خوابیده بود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
13
آپلود شده توسط:
farzantaqdir
farzantaqdir
1404/01/20

کتاب‌های مرتبط

ذرت های خاکستری
ذرت های خاکستری
5 امتیاز
از 2 رای
بامبی - والت دیزنی
بامبی - والت دیزنی
4 امتیاز
از 2 رای
۵ قصه ۵ پند
۵ قصه ۵ پند
4.5 امتیاز
از 6 رای
موش و گربه: دو زبانه
موش و گربه: دو زبانه
4.2 امتیاز
از 6 رای
اردک ناقلا
اردک ناقلا
5 امتیاز
از 4 رای
اردک و دخترهای نافرمان
اردک و دخترهای نافرمان
4.4 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آقا قدقدا اذان بگو

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
آقا قدقدا اذان بگو
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک