بوستان سعدی: گزینه سخن پارسی ۴
نویسنده:
سعدی
مصحح:
خلیل خطیب رهبر
امتیاز دهید
گزینه بوستان سعدی با معنی واژه ها و شرح بیتهای دشوار و برخی نکته های دستوری و ادبی
این کتاب با عنوان گزینه بوستان سعدی بخشی است از دیباچه و مجموعه ای است از داستان های دل انگیز که از بابهای ده گانه آن کتاب برگزیده شده است. برای آسانی کار ادب دوستان، معانی بسیاری از واژه ها و برخی نکات دستوری و بیتهایی که اندکی دشوار مینمود، در حاشیه توضیح داده شده و فهرستی از مأخذها در پایان افزوده شده است. عنوان حکایتها بیشتر از بوستان تصحیح و توضیح استاد دکتر یوسفی اقتباس شده است.
بیشتر
این کتاب با عنوان گزینه بوستان سعدی بخشی است از دیباچه و مجموعه ای است از داستان های دل انگیز که از بابهای ده گانه آن کتاب برگزیده شده است. برای آسانی کار ادب دوستان، معانی بسیاری از واژه ها و برخی نکات دستوری و بیتهایی که اندکی دشوار مینمود، در حاشیه توضیح داده شده و فهرستی از مأخذها در پایان افزوده شده است. عنوان حکایتها بیشتر از بوستان تصحیح و توضیح استاد دکتر یوسفی اقتباس شده است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بوستان سعدی: گزینه سخن پارسی ۴
باب اول در عدل و تدبیر و رای
سعدی شیرازی
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای »
بخش ۳۳ - گفتار اندر رای و تدبیر ملک و لشکرکشی
*همی تا برآید به تدبیر کا*ر
*مدارای دشمن به از کارزار*
*چو نتوان عدو را به قوت شکست*
*به نعمت بباید در فتنه بست*
*گر اندیشه باشد ز خصمت گزند*
*به تعویذ احسان زبانش ببند*
*عدو را به جای خسک زر بریز*
*که احسان کند کند، دندان تیز*
*چو دستی نشاید گزیدن، ببوس*
*که با غالبان چاره زرق است و لوس*
*به تدبیر رستم در آید به بند*
*که اسفندیارش نجست از کمند*
*عدو را به فرصت توان کند پوست*
*پس او را مدارا چنان کن که دوست*
*حذر کن ز پیکار کمتر کسی*
*که از قطره سیلاب دیدم بسی*
*مزن تا توانی بر ابرو گره*
*که دشمن اگرچه زبون، دوست به*
*بود دشمنش تازه و دوست ریش*
*کسی کش بود دشمن از دوست بیش*
*مزن با سپاهی ز خود بیشتر*
*که نتوان زد انگشت بر نیشتر*
*وگر زو تواناتری در نبرد*
*نه مردی است بر ناتوان زور کرد*
*اگر پیل زوری وگر شیر چنگ*
*به نزدیک من صلح بهتر که جنگ*
*چو دست از همه حیلتی در گسست*
*حلال است بردن به شمشیر دست*
*اگر صلح خواهد عدو سر مپیچ*
*وگر جنگ جوید عنان بر مپیچ*
*که گر وی ببندد در کارزار*
*تو را قدر و هیبت شود یک، هزار*
*ور او پای جنگ آورد در رکاب*
*نخواهد به حشر از تو داور حساب*
*تو هم جنگ را باش چون کینه خواست*
*که با کینه ور مهربانی خطاست*
*چو با سفله گویی به لطف و خوشی*
*فزون گرددش کبر و گردن کشی*
*به اسبان تازی و مردان مرد*
*بر آر از نهاد بداندیش گرد*
*و گر می بر آید به نرمی و هوش*
*به تندی و خشم و درشتی مکوش*
*چو دشمن به عجز اندر آمد ز در*
*نباید که پرخاش جویی دگر*
*چو زنهار خواهد کرم پیشه کن*
*ببخشای و از مکرش اندیشه کن*
*ز تدبیر پیر کهن بر مگرد*
*که کارآزموده بود سالخورد*
*در آرند بنیاد رویین ز پای*
*جوانان به نیروی و پیران به رای*
*بیندیش در قلب هیجا مفر*
*چه دانی که زان که باشد ظفر؟*
*چو بینی که لشکر ز هم دست داد*
*به تنها مده جان شیرین به باد*
*اگر بر کناری به رفتن بکوش*
*وگر در میان لبس دشمن بپوش*
*وگر خود هزاری و دشمن دویست*
*چو شب شد در اقلیم دشمن مایست*
*شب تیره پنجه سوار از کمین*
*چو پانصد به هیبت بدرد زمین*
*چو خواهی بریدن به شب راهها*
*حذر کن نخست از کمینگاهها*
*میان دو لشکر چو یک روز راه*
*بماند، بزن خیمه بر جایگاه*
*گر او پیشدستی کند غم مدار*
*ور افراسیاب است مغزش بر آر*
*ندانی که لشکر چو یک روزه راند*
*سر پنجهٔ زورمندش نماند*
*تو آسوده بر لشکر مانده زن*
*که نادان ستم کرد بر خویشتن*
*چو دشمن شکستی بیفکن علم*
*که بازش نیاید جراحت به هم*
*بسی در قفای هزیمت مران*
*نباید که دور افتی از یاوران*
*هوا بینی از گرد هیجا چو میغ*
*بگیرند گردت به زوبین و تیغ*
*به دنبال غارت نراند سپاه*
*که خالی بماند پس پشت شاه*
*سپه را نگهبانی شهریار*
*به از جنگ در حلقهٔ کارزار*