فردا بآغوشت باز خواهم گشت
نویسنده:
پرویز قاضی سعید
امتیاز دهید
بریده ای از متن کتاب:
چه سخت است که انسان شاهد قماری باشد که در آن زندگی او برد و باخت می شود. چه طاقت فرساست نشستن و دیدن که وسایل تکه تکه کردن او را فراهم می آورند. به من قول بدهید که در پایان این داستان بر من لعن و نفرین نفرستید. به من اطمینان بدهید که حوصله و تحمل این راز عجیب را داشته باشید. فقط در آن صورت است که می توانم برای شما بنویسم. تلخ و اندهگین، زشت و نفرت انگیز، شیرین و خیال انگیز، لطیف و فراموش نشدنی بنویسم... گوش کنید:
من همیشه در زندگی خود انتظار حوادث عجیب و بیهوده را کشیده ام. من همیشه گمگشته ای داشتم؛ اما باور کنید که هیچ وقت نفهمیده ام انتظار چه را می کشم. هیچگاه نفهمیده ام گمگشته من کیست؟ شاید دیوانه ام بخوانید و شاید ابلهم بدانید؛ اما من در سیاهی های خیالم، در گوشه دل تهی و شکسته ام همیشه منتظر بوده ام تا دختری از فراز ابرها به سویم آید. دختری که لبخندش شرنگ زندگی در جام تهی دلم بریزد و نگاهش جان خسته و فرسوده ام را راحتی بخشد و بالاخره آن روز فرا رسید...
بیشتر
چه سخت است که انسان شاهد قماری باشد که در آن زندگی او برد و باخت می شود. چه طاقت فرساست نشستن و دیدن که وسایل تکه تکه کردن او را فراهم می آورند. به من قول بدهید که در پایان این داستان بر من لعن و نفرین نفرستید. به من اطمینان بدهید که حوصله و تحمل این راز عجیب را داشته باشید. فقط در آن صورت است که می توانم برای شما بنویسم. تلخ و اندهگین، زشت و نفرت انگیز، شیرین و خیال انگیز، لطیف و فراموش نشدنی بنویسم... گوش کنید:
من همیشه در زندگی خود انتظار حوادث عجیب و بیهوده را کشیده ام. من همیشه گمگشته ای داشتم؛ اما باور کنید که هیچ وقت نفهمیده ام انتظار چه را می کشم. هیچگاه نفهمیده ام گمگشته من کیست؟ شاید دیوانه ام بخوانید و شاید ابلهم بدانید؛ اما من در سیاهی های خیالم، در گوشه دل تهی و شکسته ام همیشه منتظر بوده ام تا دختری از فراز ابرها به سویم آید. دختری که لبخندش شرنگ زندگی در جام تهی دلم بریزد و نگاهش جان خسته و فرسوده ام را راحتی بخشد و بالاخره آن روز فرا رسید...
آپلود شده توسط:
محراب
1399/07/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فردا بآغوشت باز خواهم گشت