قرآن کریم
امتیاز دهید
قرآن کتاب مقدس مسلمانان است و با القابی چون «کریم» و «مجید» خوانده میشود. برای مسلمانان، این کتاب بازآفرینی زمینیِ مفاهیم اصلی آسمانیست که ابدی و ازلیاند. قرآن خود را با عنوان «لوح حفاظتشده» خوانده است.
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
بیشتر
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
آپلود شده توسط:
Reza
1387/02/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قرآن کریم
تعریف من از دانشمند منصف کسیست که با ذهنی خالی از اعتقاد به هر موجودی ،به بررسی بپردازه و نتیجه رو بدون دخالت دادن عقیده شخصی اعلام کنه...
خواهش میکنم قوانین طبیعت رو با قوانین انسانی و دینی قاطی پاتی نکنید...قانونهای انسانی تدوین میشن،به مجری نیاز دارن،میشه دورشون زد...
اما قوانین طبیعی نه تدوین شدن،نه به مجری نیازی دارن...نه میشه دورشون زد...اونها بتدریج کشف شدن و بصورت علم در اومدن
خدا در جهان دخالت داره؟
فرد شروری برای اندازه گیری میزان دخالت خدا بر جهان،یک آدم خوب و نماز خون و همه چی تموم رو بهمراه یک دزد جنایتکار فاسد به بالای ساختمون پنجاه طبقه ای میبره و جفتشونرو به پایین پرتاب میکنه...آیا خداوند چون فرد نیک رو دوست داره او رو در هوا معلق میکنه؟آیا او رو آرومتر به زمین میزنه؟یا آیا فرد بدکار قصه ی ما محکمتر زمین میخوره؟یا زمین خوردنش درد بیشتری داره؟آیا خدا برای انتقام از فرد شرور مجری آزمایش او رو هم به پایین هل میده؟(وزن هردو فرد یکسان بود!!!)
هیچوقت مشاهده نشده خداوند قوانین طبیعی رو بهم بزنه...شده؟؟؟
انکار متعصبانه؟؟؟من نوجوانی هستم که درست مثل باقی نوجوانها،سوالات زیادی داره...
بقول اخشوروش منو نقد نکن،تفکرمو نقد کن...
من از نزدیک حالات بیمار های اسکیزو فرن و شیزو فرن رو مشاهده کردم...با انواع افراد دارای انواع توهمات احساسی، صوتی،تصویری،صوتی تصویری برخورد داشتم،نوار های مغزی اونها و نتایج آزمایشها در هنگام حضور عامل منسوب به توهم رو مشاهده کردم،و بهتون عرض میکنم که عامل این بیماری در نود درصد مواقع ژنی و خانوادگیست،موارد ناچیزی به شرایط محیط برمیگرده و مواد شیمیایی هم از علل اون بحساب میان.در همه این موارد در نوار مغزی شخص مبتلا،کم کاری،عدم کار و در پاره ای موارد پر کاری بیش از حد بخشی از مغز مشاهده میشه.
اگر مشتاق به درک حقیقت هستید به فکرتون رجوع کنید...نه به من...
اونها تفکرات خودشون رو در معرض نقد اذهان پویای دیگه قرار دادن،در معرض تکامل...گالیله نه پیامبر بود،نه مذهبی بنام گالیلیسم تاسیس کرد...تازه اگر پیامبر هم بود و مثل محمد پیروانی داشت هم مهم نبود(من روی زمین چیزی رو آسمانی نمیدونم،نظر شخصیمه)باز هم انسان بود و قابل نقد...
اگر حرف گالیله با منطق حاکم بر ذهن بنده جور در بیاد،نوکر گالیله و هم قطارانش هم هستم
گیرم گالیله بر حسب شرایط و تفکرات زمان خودش حرفهایی زده...من ملزم به اطاعت از او نیستم...
گیرم دانشمندی نظر شخصیش اینه که علم و دین مثل آب و خاک اره با هم قاطی نمیشن...بسیار خب،اگر علم و دین رو جلوی من مخلوط کردید و دین ته نشین شد...من ایمان میارم...اگر خیر...نظر دانشمند گرامی هنوز جای تکامل داره
من رجوع به چیزی میکنم که فکر مادی بتونه اونو بپذیره...من به فراماده استناد نمیکنم...
بحث آینده:آینده ای وجود نداره...اگه هست به من نشونش بدید...آیا شما آینده رو میبینید؟؟؟یعنی چیزو میبینید که وجود نداره؟؟؟
گذشته و حال وجود داره...اما آینده خیر...اگر هست هنوز کشف نشده...
اجازه بدید صورت مسءله رو براتون اصلاح کنم...شما چیزی رو در زمان حال میبینید،بعد به یاد میارید که اونو در گذشته مشاهده کردید،درسته؟
شما هر شب که به خواب میرید تعداد زیادی خواب میبینید،سیاه و سفید و رنگی،مفهوم و نا مفهوم،واضح و مبهم،بی کیفیت و فول اچ دی،و صبح که بلند میشید فوقش دو سه تاشو یادتون میاد،اکثر مواقع هم یادتون نمیاد.اون خوابها بطور کامل از بین نمیرن،بلکه تصویر تار و مبهمی ازشون در ذهن باقی میمونه
شما امروز در یک چمنزار با چهار درخت سیب و یک آلبالو راه میرید...سه شب پیش در خوابتون در علفزاری با سه درخت سیب و پنچ آلبالو قدم زدید...اما از اون خواب مبهم،تنها واژگان:"من،قدم زدن،فضای سبز،درخت،سیب،آلبالو"و چند تصویر گنگ به یاد دارید(و شاید هیچی به یاد ندارید)خب شما قطعا فکر میکنید که قبلا این مکان رو دیدید و به آینده سفر کردید...و این نشانه هاییست برای اهل یقین،شاید رستگار شوند...شما خوابتون رو همیشه در مغز بصورت نکته ای ذخیره میکنید،برای همین اگر امروز به بیشه زاری برید که دو درخت چنار توش هست و چند سیب و آلبالو روی زمین ریخته...احتمالا بازم این صحنه رودر خواب دیدین!!!ذهن انسان پر از نکات جالبه...
اسطوره ها و نماد های ساخته انسان در نقاط مختلف کره خاکی مشترکه،به نکته جالبی اشاره شد،سوالی دارم:
آیا امکانش هست که در دو سرزمین متفاوت...با شرایط و موجودات متفاوت و آب و هوا و پوشش گیاهی متفاوت،انسانهای یکسان پدید بیان؟
با توجه به اینکه هیچ دست آسمانی رو دخیل نمیدونم،انسان در یک نقطه و یک مکان از کره خاکی از جهش میمونها پدیدار شده و تولید مثل کرده و سپس پراکنده شده...این زندگی جمعی بخوبی میتونه دلیل یکسان بودن اسلوب فکر مردمان پیشین باشه...گرچه همه اینها حدس و گمانه...البته من ترجیح میدم خرافات رو دور بریزم و زمینی تر نگاه کنم.
فرکانس مغز هم به چیزی که وجود نداره دست نمیابه...تجربه های خارج از بدن هم احتمالا خواب دیدین...تجربه پیش از مرگ هم دلیل علمی داره،اگه بخواین توضیح میدم اما شما رو بهمون روحی که در بدن دارین فکر انگشتان من بدبخت هم باشین...:D
من راجب مسایلی که دوستان دارن در موردش بحث میکنن اطلاعاتی چندانی ندارم ولی در مورد "رویاهای صادقانه" باید بگم که برام چندین بار اتفاق افتاده و بنظرم قابل تامله.
جناب رایش گالیله و کانت نمونه بودند ، تمایز حوزه علم و دین به عنوان یه نظریه در باب رابطه علم و دین طرفداران زیادی در بین دانشمندان داره طبیعیه که بین دانشمندان حاضر هم چنین بینشی وجود داره حتی بعضی از دانشمندان پوزیتیویست هم قائل به این نظریه هستند. ( رجوع کنید به کتاب عقل و اعتقاد دینی از مایکل پترسون)
اگر دیدگاه صاحبنظران در علوم برای شما حجیت ندارند پس چطور برای اثبات خیلی از حرفاتون به اونها رجوع میکنید؟ در این صورت خیلی از مدعیات شما و دلایلتون فاقد ارزش و اعتباره چرا که حرف این اقایون برای شما ارزش و اعتباری نداره
ایا فرکانس مغز توانایی سفر به اینده رو داره؟ ایا میتونه دور کره زمین بگرده و اسطوره و نمادهای یکسان ایجاد کنه؟ دراین صورت چطور میشه تجربه خارج از بدن رو توضیح داد؟
مثالتون نارسه و با این بحث ارتباط نداره.. این خداست و به تعبیر دانشمندان منصف این عامل هوشمنده که نظم و قانون رو بر این جهان حاکم کرده و شما با افتخار دارید این قوانین رو بازگو میکنید متاسفانه صحبت های شما چیزی جز انکار متعصبانه بدون دلایل روشن و مستدل نیست
ظاهرا شما جز انکار کردن کار دیگه ای بلد نیستید خود روانپزشک ها معترفند که علل این بیماری هنوز به طور قطعی شناخته نشده و عللی که براش ذکر شده بر پایه تجربیات بالینیه اون وقت شما پا رو از حد خودتون فراتر میگذارید و اظهار نظر علمی میکنید؟
رویاهای صادقه چیزی نیست که شما بتونید انکارش کنید من خودم چندین بار تجربه اش رو داشتم .... یه دفعه بگید من صاحب و مرجع حقیقتم و برای فهمیدن حقیقت به من رجوع کنید
من تا حالا هم هیپنوتیزم شدم،هم این عمل رو روی دیگری انجام دادم،هم شاهد انجامش توسط کس دیگه ای بودم.
جالبه بدونید همه افراد نمیتونن همو هیپنوتیزم کنند...من اگه اقدام به هیپنوتیزم شما کنم ممکنه با موفقیت انجام شه،یا حال شما بشدت بد بشه،یا اصلا روی شما اثری نداشته باشه.
این بحث اصلا به روح ربطی نداره و برای این قضیه،در علم پزشکی بحثی بنام فرکانس مغز وجود داره(مثالش میشه یه چیزی مثل وای فای یا بلوتوث)...مغز انسان رو دست کم نگیرید...روح هم به این قضایا ارتباطی پیدا نمیکنه.
اگر هم روحی وجود داشته باشه،نمیتونه روی عالم ماده اثری داشته باشه...هیچ فراماده ای روی ماده اثر نداره
فرض کنید من موشی در قفس دارم...در قفس دکمه ای وجود داره که موش هروقت اونو فشار بده،من گردویی براش میندازم...موش بتدریج این رابطه رو کشف میکنه،یک قانون در محیط خودش
حالا فرض کنید موش دکمه رو فشار بده و من چیزی بهش ندم...یا دو تا بدم...شایدم عشقم کشید و پنج تا دادم...آیا موش قانونی میابه؟
اگر خدا یا روح در جهان وجد داشتن،اگه دخالتی داشتن،آیا دو دوتا میشد چهار تا؟یا شیش تا؟بهتر نیست بگیم در عالمی که خدا توش دخالت داره،دو دوتا میشه هرچی خدا بخواد؟؟؟یا هرچی روح طلب کنه؟؟؟خدا در چهارچوب منطق قرار نمیگیره...چون فراتره...
و اما عامل اسکیزو،عوامل مادی مثل برخی عوامل شیمیایی و ژنهاست...بخشی از مغز رو ضعیف میکنه یا ازکار میندازه...ربطی به روح نداره
ساینس هم مربوط به ماده هست...بنده و شما هم مادی هستیم...مغزمان از ماده ساخته شده...افکارمان برخاسته از ماده است
ساینس حق داره در هر وادی وارد بشه،و اگه به نتیجه رسید بهمون اعلام میکنه...اگه نرسید هم در آینده خواهد رسید...نگران نباشید.
در ضمن،چیزی بنام خواب پیشگو وجود نداره...این یه بازی جالب ذهنی و سرگم کنندست...8-)
بین دو یا چند نفر هرگونه بحثی وقتی به نتیجه نسبی می رسد که اولاً احترام متقابل در طول زمان بحث حفظ شود و الاّ تبدیل به جدال و کشمکش و ناراحتی
و بالاخره بی نتیجه ماندن گفتگو می شود و دوم نظرات طرفین از اول معلوم باشد، جنابعالی از ابتدا با بکار بردن الفاظ موهن و بی ربط ؛ به سیخ می کشم ، دوغ
و دوغکی، ماست ، ممممماده منبسط و ممممماده منجمد و سایر عبارات طعن آمیز، مجادله را با مسخره کردن شروع کردید که طبیعی است با این روش باید
در انتظار پاسخ در خور باروش خود باشید که البته غیر قابل تحمل و غیر منطقی و نا صواب است. به هرحال نرم خوبی و نرم گوئی بهترین راه است، و اما منظور
بنده از انرژی حاکم بر سلولهای مغزی این است که روح عامل تحرک و حرکت بخشی به اعضاء جوارح و جوانح ( کلیه عناصر زنده داخلی و ظاهری بدن ) است،
و مهمتر از همه به اذن خالق هستی استطاع اندیشه در جایگاهی که خداوند برای آن تعیین نموده یعنی ذهن یا حافظه با واسطه سلسله اعصاب مغز است،
در طول شبانه روز انسانِ متمایز از سایرِ مخلوقات عالم و یکه تاز و مسلط به سایر موجودات در حال تفکر و اندیشه است و فقط قسمتهای معینی از آنهارا که
تصور کرده و باچشم دیده و یا شنیده و یا احساس کرده و یا لمس کرده، تجزیه و تحلیل می کند و به ذهن یا حافظه می سپارد، و بقیه اش را نا خود آگاه به
حافظه مجازی یا نا ضمیر ناخودآگاه می فرستد، و یا بطور کلی به فراموشی می سپارد ، باپیشرفت علم بازیابی فراموشی و نسیان امری شدنی است، بنابراین
ذهن جایگاه ذخیره داده ها و پردازش ها است و علی رقم برداشت جنابعالی از حرفهای بنده، سلولهای مغزی نیست بلکه وابسته به آنها است، می توان گفت
یاد یا خاطه یا ذهن یا حافظه، غیر مادی است و در نتیجه سلولهای همه اعضاء بدن و هرچه قابل رؤیت است مادی است، بسیاری از ماده گرایان و ماده باوران
که نظرات نزدیک بهم اما جدای از هم هستند، همانگونه که جنابعالی هم اشاره کردید ماده را عین انرژی می دانند و اختلافشان با خدا باوران بر سر چگونگی
خلقت است و تجربه بنده با مطالعه و برداشتی که از روی فلسفه های مارکس و لنین و هگل و نظرات و فروید و امثالهم داشته ام هیچکس در عالم وجود ندارد
که خدا باور نباشد، کسانی که به ظاهر می گویند خدا وجود ندارد حرفهای خدا باوران معتقد به مذاهب را که مبتکر وضع قوانین و مقررات اجتماعی هستند به
گونه ای دیگر نشخوار می کنند، وقتی با کسی رو برو می شوی که صحبت از عدم وجود خدا می کند مطمئن باشید در عالم تردید است و اغلب ریب و خدعه
و مکر وجودشان را فرا گرفته است، قبل از اینکه بخواهید باز هم سؤال منطقی و یا باشیوه تحقیر آمیز پیش بکشید که آنهم اشکالی ندارد موضع خود را در ارتباط
با وجود روح و ماهیت روح مشخص فرمائید و الا دیگر بحثی ندارم، در ضمن معنی دروغ این است که کسی واقعیتی را بداند و آنرا تکذیب کندو آن را وارونه جلوه
دهد بنابراین اتهام دروغزنی جنابعالی هم کاماً اشتباه است چون هرچه را که عرض کردم نظرات شخصی است که به آن رسیده ام و نه خلاف آن .
مسئله خوداگاه و ناخوداگاه جمعی چی؟ منظور یونگ چی بوده؟ چطور میشه خوداگاه و ناخوداگاه جمعی وجود داشته باشه؟
علاوه بر اینها تجربه نزدیک به مرگ و همینطور تجربه خروج از بدن هم که اثبات شده موید همین مطلبه . مکتب اکنکار بر پایه همین تجربه خارج از بدن و سفرهای روحی شکل گرفته...
تجربه نزدیک به مرگ
شما دانشمندی چیزی هستید که از جانب دانش امروز سخن میگید؟ به دانش امروز احاطه دارید؟ اگر دانش امروز به قول شما چنین چیزی رو میگه پس چطور دانشمندانی مثل پنفیلد، فرد هویل و پنروز چیز دیگه ای میگن؟ چرا این اقایون با وجود سطح علمی برجسته ای که دارند نظری برخلاف شما دارند؟
مگه کسی ادعا کرده که دانش غیرمادی برای ساخت ابزار و وسایل و زندگی مرفه مادی است؟ برای حل مشکلات مادی نیاز به دانش مادی و فیزیکی هست اما کارایی این دانش در محدوده حیات مادیه چرا؟ چون ابزارها و روش های مورد استفاده در علم متناسب با موضوعات مادیه و در مورد مسائل متافیزیکی کاربرد نداره بسیاری از دانشمندان از جمله گالیله و کانت معقتدند هر یک از علم و دین در حوزه های خودشون حجیت و اعتبار دارن و این کاملا اشتباست که معیارهای هر کدوم راجع به مسائل دیگری اظهار نظر کنیم. دین نمیاد در مورد سازوکار غدد و هورمون ها اظهار نظر کنه چنین کاری بی معنیه علم هم راهی به سوی درک مسائل متافیزیک و تصمیم گیری راجع به این مسائل نداره!
مطالبی که شما ذکر کردید هنوز به صورت قطعی ثابت نشده و داروهایی که در این بیماری استفاده میشه تنها علایم و نشانه های بیماری رو کاهش میده اما خود بیماری رو برطرف نمیکنه وانگهی مطالب شما تاثیری در اثبات و رد نسبت میان اسکیزو و روح نداره تنها چیزی که از مطالب شما میشه برداشت کرد سازوکار شیمیایی این بیماریه که ممکنه در نتیجه این باشه که یک: وضعیت بغرنج روح بر کارکردهای مغز اثر گذاشته و اونها رو دچار اختلال کرده در اینجا نیاز به داروهاییه که این اثرات رو کاهش بده یا برطرف کنه اما متاسفانه این داروها درمان نمیکنه
دو: روح در اثر ارتباط و پیوستگی که با بدن داره علاوه بر تاثیرگذاری بر بدن از بدن تاثیر میگیره در نتیجه ناهنجاریهای بروز یافته در مغز موجب مشکل و تنش در روح فرد شده و در کنار مشکلات و تنش های دیگر باعث بروز و شدت این بیماری شده است
ببینید ساینس وظیفه داره در مقابل موضوعی که خارج از حوزه و قلمرو خودش هست اظهار نظر قطعی نکنه ( این نظر دانشمندانی هست که قائل به تمایز حوزه علم و دین هستن) اما طبیعتا وقتی هستی فراتر از ماده باشه و عالم غیرمادی و مجرد در کنار عالم مادی وجود داشته باشه نشانه ها و آثاری از این عالم ناپیدا در عالم پیدا بروز میکنه و اینجاس که ساینس میتونه با توسل به این نشانه ها و تحلیل منطقی وجود عالم ناپیدا و اندک خصوصیاتی از اون رو نتیجه بگیره.
وقتی شما ابراز فرمودی که "روح همان انرژی حاکم بر سلول های مغزی است "!!! نتیجه اش این می شودکه "سلول های مغزی هم همان ذهن اند و تصورات هم تصاویر منقوش بر روی تابلوی ذهن (سلول های مغزی)"!!! چون انرژی پدیده ای مادی است وباید با ماده ای دیگر در ارتباط باشداگر کسی قائل به این باشد که "روح "همان انرژی و "ذهن و تصورات "هم همان سلولهای مغزی است! باید بر این اساس بپذیرد که چه در خواب و چه در بیداری برای مغز انسان ""حالت تصویر سازی"" رخ میدهد ومثلاوقتی شخصی خواب میبیند روح این طرف و آن طرف نمی رود واین مغزاست که مانند دوربین عکسبرداری تصاویر را مرور میکند!(آقای باهوش من که قائل به این نتیجه نیستم ! این نتیجه حاصل افاضات شماست!)
هرکس مکانیزم تصویر سازی اشیاء مادی مثل دوربین های عکس برداری و... را بشناسد قطعا باید بداند که در این گونه وسایل این اجرام مادی اند(ذرات جوهر) که روی صفحه مادی (صفحه فیلم) نقش میبندند!
سوال من از شما :آیا در مغز انسان هم واقعا این ذراتی مانند جوهرند که روی سلول های مغزی نقش می بندند؟ (به عبارتی اگر قائل به این باشی که روح همان انرژی است باید طبق اشیائ مادی عمل کند چون انرژی پدیده ای مادی است)
این همه بافته ای هنوز اندرخم پس کوچه ای! هنوز یک سوال را جواب نداده مثنوی هفتاد من کاغذ سرهم میکنی!!!
دیگر سوالم را توضیح نخواهم داد!!! دوغی دوغ ! ناراحتی ندارد!
بهرام هدایت عزیز
البته داده ها به حافظه مغز از راه فکر است و با جکمت الهی برخاسته از روح و روح موجد و تحرک بخش به همه اعضاء بدن و تحرک به دو قسم است؛
ارادی مثل همه کارها با تکان دادن دست و پا و هرچه که در محدوده انجام ارادی باشد و غیر ارادی غیاثی مثل دیدن( وقتی چشم سالم باز باشد هر چه در
مقابلش قراردارد می بینید و نمی شود که چشم بار باشد و نبیند،باز کردن پلکها ارادی اما عمل دیدن غیر ارادی است) و شنیدن حتی در خواب و در استراحت و
دیگر کارهای مربوط به اعضاء جوانح و داخلی بدن مثل انقباظ و انبساط قلب و کار کلیه ها و ریه و معده و روده و ده ها اعضاء دیگر، هیچکدام از سلولهای بدن در
هیچ شرائطی قادر به پذیرش پردازش نیستند، قلب و مغز دو دستگاه اصلی و مرتبطی هستند که جریان روح وابسته به آنها است ولی سلسله شگفت آوراعصاب
مغز منبع ذخیره اندیشه است، همانطور که در کامنتهای قبلی عرض کردم وقتی طفلی به دنیا می آید دارای دو حافظه است، حافظه مجازی که آنرا به ارث برده
و انسان به اطلاعاتی که در آن است آگاه نیست و همان ضمیر نا خودآگاه است و دیگر حافظه فوق العاده قدرتمند اکتسابی که خالی است و محل نگهداری
اطلاعات یادگیری و تربیت در آن، بلافاصله از وقتی که انسان به دنیا می آید شروع می شود، افکار و گفتار و کردار انسان علاوه بر حافظه اصلی اکتسابی
متاثر از ضمیر ناخودآهش نیز می باشد. درضمن؛ ساطع به معنای برآمده و برخاسته و موجد به معنای ایجاد کننده و به هستی آورنده است،
صد شکر که با صد دهن شکوه درین بزم ، ...شرمندهٔ بیتابی اظهار نگشتیم
روح کنترل کننده و فرمان دهنده است.
[/quote]
چیزی بر مغز حاکم نیست. فرمان را نیز خود مغز می دهد. اگر برای این گفته ها همان مثال هم بیاورید خوب است.
ناآگاه هر فرد انباری از تمایلات غریزی و خاطرات و .. است که غالبا توسط هنجار های اجتماعی پس رانده شده اند، اما نابود نشده اند،( در ذهن انباشته شده اند) واین بکن/نکن حاصل عدم تطابق و تضاد موجود میان این دو مقوله است که باز هم جایی خارج از مغز(ذهن) شما نیست.
کم کم به سمتی می روی که به همه چیز بگویی روح. آزردگی خاطر هم مصداقی برای مورد قبل است.
اگر نرم افزاری روی کامپیوتر شما نصب شود که زمانی که در اجرای برنامه ای خطا کرد، علائم پشیمانی را بروز بدهد، مثلا آه بکشد، صدای کامپیوتر برای مدتی قطع شود (سکوت!) یا بگوید شرمنده ام ! در این صورت کامپیوتر روح دارد ؟
قرار نشد شخص را قضاوت کنیم ! خودت جایی نوشته ای، فراموش کرده ای ؟
از دین هم اگر با ذکر دلیل و شاهد سخن بگویی که ایرادی ندارد.