قرآن کریم
امتیاز دهید
قرآن کتاب مقدس مسلمانان است و با القابی چون «کریم» و «مجید» خوانده میشود. برای مسلمانان، این کتاب بازآفرینی زمینیِ مفاهیم اصلی آسمانیست که ابدی و ازلیاند. قرآن خود را با عنوان «لوح حفاظتشده» خوانده است.
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
بیشتر
از میان ترجمه های متعدد، روان ترین و واضح ترین ترجمه را مرحوم طاهره صفارزاده انجام داده است.
آپلود شده توسط:
Reza
1387/02/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قرآن کریم
این نهایت جاهلیته!
به نام خدواند بخشاینده مهربان
و از خدا و فرستاده او ( در فرامین مولوی آنها ) فرمان برید و با هم نزاع و ستیزه مکنید که سست و بیمناک می گردید و تسلط و حکومتتان از میان می رود ، و نسیم پیروزی بر شما نمی وزد. و شکیبایی کنید ، که همانا خدا با شکیبایان است. الأنفال / 46
مقصود این است که یکه تازی نکونید و از فرامین خدای متعال که در قرآن آمده است پیروی کنید که در غیر اینصورت قوای شما تحلیل می رود و دشمن بر شما غلبه خواهد کرد(نعوذ بالله)
آیه ۵ سوره جمعه:
وصف حال آنان که تورات بر ایشان نازل شد و به ظاهر آن را بر دوش گرفتند،اما در حقیقت آن را حمل نکردند (بلکه به زمین نهادند و فارغ شدند)
در مثل به حماری ماند که بار کتابها بر پشت کشد (واز آن هیچ نفهمد و بهره نگیرد)
آری چقدر زشت وناخوش است آن قومی که آیات خدا را( فهمیدند )و تکذیب کردند،
آری اینان مردمی ستمکار ندوخداوند هر گز ستمکاران را به سوی سعادت هدایت نخواهد فرمود.
این آخرین تمثیل روشن و گویا از تمثیلات فراوان قرآن است که نامحسوس را در جامه ی محسوس نشان داده.
سخن در این است که« اصحاب صورت»و ارباب قیل وقا ل و قدرت طلبانی که از دین وسیله ای برای حاکمیت خود می سازند اگر چه کتاب های آسمانی را زیر و زبر کرده اندو دریافته اند که بار مسئولیت این
کتاب بر دوش آنهاست،
اما به سبب جاه طلبی بار مسئولیت را به حقیقت بر دوش نگرفته اند وتنها به ظاهر تمسک جسته اند،تا مردمان را بفریبند ومثل حال ایشان چنان است که کتابهایی بر پشت حماری نهند که از آن هیچ در نمی یابند:
نه محق بود ،نه دانشمند
چار پایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه حال و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
سعدی
مولانا کلماتی را هم از این آیه آورده وهم تفسیر لطیفی به آن:
گفت ایزد یحمل اسفاره
بار باشد علم ،کان نبود ز هو
علمهای اهل دل حمالشان
علمهای اهل تن احمالشان
علم کان نبود ز هو ،بی واسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه
مقصود مولانا این است که علم الهی همچون مرکبی ست که آدمی می تواند بر آن سوار شود وراه بپیماید و این مثل اصحاب دل است که سبک و تیز رو بر مرکب حکمت وتعلیمات الهی بیابان عالم را در می نوردند.
در مقابل اصحاب صورت که منافقان و ریاکاران باشند آن کتاب دینی بر آنان بار میشود وآنها باید آن بار گران را از جایی به جایی نقل کنند وهیچ برکتی از آن کتاب نیابند و به تعبیر نظامی
«حمال محروم باشند»
و اگر برکتی از این کتاب یابند ودنیای خود رارونق دهند همان آب وعلفی است که بدان چارپا می رسد«اولئک کالانعام بل هم اضل سبیلا»
وبارز ترین نشان علم «بی عمل» آن است که پیوسته جویای مشتری است تا بدو علم فروشد وفخر کند، بقول مولانا
علم تقلیدی بود ، بهر فروخت
چون بیامد مشتری خوش بر فروخت
مشتری علم تحقیقی حق است
دائما بازار او پر رونق است.
در آخر آیه خداوندفرموده است که او مردم ستمکار را هدایت نخواهد کرد،
و چه ظلم و جوری بد تر ورسواتر از اینکه آدمی کتابی را که باید چون چراغ در دل بنشاند ،چون بار بر پشت خود حمل کند یا بر سر گذارد تا هم بدان عمل نکندو هم با حمل آن چهره ی خود را موجه دارد.
حکما در تعریف ظلم گفته اند:
چیزی را در جایی نهندکه برای آن وضع نشده است.
قرآن برای خواندن ،فهمیدن و تفکر است واگر خواندن آن توصیه شده برای این مقصود بوده است
خواندن به فهمیدن وفهمیدن به تعقل کردن وتعقل کردن به عمل وعمل به فضیلت اخلاقی و ملکه ی نفسانی منتهی شود.
از این رو بدیهی است که هر مسلمانی از فارس و ترک وشرقی وغربی باید ترجمه ی معتبری از قرآن را مورد مطالعه قرار دهد تا معانی کلام وحی را درک کندوبعد از آن نیز باید که در آن بیندیشد که پیام چیست وتکلیف او در برابر آنچه می خواند کدام است و البته اگر خود اهل دانش و حکمت نباشد بدیهی است که باید دانشمندی را بیابد وشک نیست که باید از دو صفت در آن دانشمند ومطمئن شود :
اول علم وبصیرت
دوم اخلاص و عمل صالح
از ۳۶۵ روز در صحبت قرآن
در پناه قادر توانا
ه
خداوندا!
برای شانههای خسته، قدری عشق
برای گامهای مانده در تردید، قدری عزم
برای زخمها، مرهم
برای خواهش دستان ما، باران
برای این همه سرگشتگی، ایمان
برای این همه بیگانگی، الفت
برای بستگی، آغاز
برای خستگی، آغوش
برای ظلمت جان، روشناییهای پی در پی
برای حیرت دل، آشناییهای پر معنا
خداوندا!
برای عشقهای خسته، قدری روح
برای عزمهای مانده، قدری راه ...
"سیدعلی میرافضلی"
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه یی را غرق حیرت کرده باشی
در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
پس بوده یی و هستی و می آیی از راه
تا حق دل ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!
"نغمه مستشار نظامی"
لا صلاه تم الا بالحضور
گفت پیغمبر به اعرابی ما
«صل انک لم تضل »یا فتی
از برای چاره ی این خوف ها
آمد اندر هر نمازی «اهدنا»
کین نمازم را میامیز ای خدا
با نماز ضالین و اهل ریا.
مولانا
تا به ملک ایمنی بنشاندت
نیم جان بستاند و صد جان دهد
آنچه در وهم ت نیاید آن دهد
شاه اگر برد از قهر این سرم
زان ز لطفش بخشد،صد جان دیگرم
مولانا