فکاهیون - شماره 82 - آذر 1367
امتیاز دهید
سرمقاله:
هر چه بگندد ، نمکش میزنند وای به وقتی که بگندد نمک!
یه خبر روزنامه کیهان که ظاهرا" مایوس کننده و حیرت آور به نظر میرسد، برای اصغر غصهخور! ما شفابخش و بهجتاثر بود . او که از سالها پیش یک مریضی خیالی کشنده دست از سرش برنمیداشت و چیزی نمانده بود به گورش بکشاند، میگفت :
اگه یه شب دردی پر زور سراغش بیاد که به دکتر و درمان فوری احتیاج داشته باشد، چه خاکی به سرش بریزه! بیمارستانهای دولتی که جا ندارند خصوصیها هم عندالورود دستور میدن اول بیست هزار تومن به صندوقدار بیمارستان بسپار بعد بیا جلو ببینم چه مرگته؟
"خب ، من که برای اینجور کارهای فوق برنامه! حتی چند تا صد تومنی هم پس دست ندارم، باید یواشکی و بدون تشریفات غزل خداحافظی را بخونم، یعنی دور از جون شما، بمیرم !"
خبر معالجه کننده اصغر دوستم این بود : " بسیاری بیمارستانهای دولتی و خصوصی همچنین درمانگاهها ، شبها و روزهای تعطیل پزشک مسئول ندارند. "
من همینکه آنرا خواندم، گل از گلم شکفت، با ذوق زدگی و چابکی! به کمک! یه خودکار قرمز زیر کلمه خصوصی چند خط کشیدم، روزنامه را برداشتم و رفتم خونه اصغر . به او که طبق معمول مشغول غصه خوردن بود.
گفتم: پاشو به زندگی لبخند بزن ! که در مورد هجوم یک بیماری اضطراری ، تو با میلیاردرها هم فرقی نداری!
او خبر را خواند ، قهقهه ای زد و گفت : راست میگیها چه الکی، الکی داشتم از غصه میمردم ! گیرم یه پولدار یه گونی اسکناس نصف شبی با خودش به یکی از این "خصوصیها" ببره، وقتی دکتر نباشه، چه فایده؟!
گفتم: بله
گفت: بعله!
اسمعیل آتشی
هر چه بگندد ، نمکش میزنند وای به وقتی که بگندد نمک!
یه خبر روزنامه کیهان که ظاهرا" مایوس کننده و حیرت آور به نظر میرسد، برای اصغر غصهخور! ما شفابخش و بهجتاثر بود . او که از سالها پیش یک مریضی خیالی کشنده دست از سرش برنمیداشت و چیزی نمانده بود به گورش بکشاند، میگفت :
اگه یه شب دردی پر زور سراغش بیاد که به دکتر و درمان فوری احتیاج داشته باشد، چه خاکی به سرش بریزه! بیمارستانهای دولتی که جا ندارند خصوصیها هم عندالورود دستور میدن اول بیست هزار تومن به صندوقدار بیمارستان بسپار بعد بیا جلو ببینم چه مرگته؟
"خب ، من که برای اینجور کارهای فوق برنامه! حتی چند تا صد تومنی هم پس دست ندارم، باید یواشکی و بدون تشریفات غزل خداحافظی را بخونم، یعنی دور از جون شما، بمیرم !"
خبر معالجه کننده اصغر دوستم این بود : " بسیاری بیمارستانهای دولتی و خصوصی همچنین درمانگاهها ، شبها و روزهای تعطیل پزشک مسئول ندارند. "
من همینکه آنرا خواندم، گل از گلم شکفت، با ذوق زدگی و چابکی! به کمک! یه خودکار قرمز زیر کلمه خصوصی چند خط کشیدم، روزنامه را برداشتم و رفتم خونه اصغر . به او که طبق معمول مشغول غصه خوردن بود.
گفتم: پاشو به زندگی لبخند بزن ! که در مورد هجوم یک بیماری اضطراری ، تو با میلیاردرها هم فرقی نداری!
او خبر را خواند ، قهقهه ای زد و گفت : راست میگیها چه الکی، الکی داشتم از غصه میمردم ! گیرم یه پولدار یه گونی اسکناس نصف شبی با خودش به یکی از این "خصوصیها" ببره، وقتی دکتر نباشه، چه فایده؟!
گفتم: بله
گفت: بعله!
اسمعیل آتشی
آپلود شده توسط:
mahjoob
1399/01/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فکاهیون - شماره 82 - آذر 1367
واقعا ممنونم ازتون.
خییییلی خاطرهانگیز بود.