مسالک المحسنین
نویسنده:
عبدالرحیم طالبوف
امتیاز دهید
با مقدمه و حواشی: باقر مومنی
ناصرالدین شاه، طالبوف را برای نگارش «کتاب احمد» کافر بی دین خواند، چرا که بنظرش در آن کل ایران را مسخره کرده بود. کتاب «مسالک المحسنین» به امر کامران میرزا از پسران بانفوذ ناصرالدین شاه، کتب ضاله شناخته شد. این آثار، خشم مستبدان و مرتجعان و ملاهای قشری را برانگیخت، چنانچه طالبوف را تکفیر و خواندن آثارش را ممنوع کردند. اما برخلاف این تلاشها، قلم طالبوف بر جانها نشست و راهش را در آگاه سازی مردم در زمانه جنبش مشروطیت باز کرد. چنانچه بعدها کتاب احمد به عنوان کتاب درسی در مدارس جدید تبریز درس داده شد و طالبوف نیز از نخستین نماینده های مردم به مجلس شورای ملی راه یافت.
«مسالک المحسنین» سفرنامهای خیالی است که با گرتهبرداری از کتابی به نام «آخرین روز حکیم» نوشتهٔ سر همفری دیوی، دانشمند انگلیسی نوشته شدهاست. کتاب، شرح سفر علمی عدهای جوان به قلهٔ دماوند است. در این سفر، آنها درباره مسائل اخلاقی، اجتماعی،فلسفی و تربیتی صحبت میکنند و دانستههای خود را به بحث می گذارند. کتاب در زمان انتشار خود از دو سو مورد نظر قرار گرفت: آزادیطلبان و ترقیخواهان از آن استقبال کردند و مستبدان و ملاهای قشری و مرتجع بر آن خشم گرفتند؛ خواندنش را ممنوع و نویسندهاش را تکفیر کردند.
این کتاب تصویری از اجتماع زمان خود را با همه سجایایش؛ از سازمان اداری، نظام اجتماعی، خصوصیات و روابط گروهها و طبقات اجتماع، واخلاق اجتماعی ملت ما به دست میدهد. بسیاری ۔ و شاید تقریباً تمام - افکار زمان خود را، از کهنه و نو، منعکس میسازد و در قصههای رؤیایی خود کهنهها را زیر پا میگذارد و بنایی نو با روبنایی نو برپا میدارد. بسیاری این کتاب را به خاطر نگارش و زیبایی شیوه بهترین اثر«عبدالرحیم طالبوف تبریزی» میدانند، با وجودی که او به زبان فارسی تحصیل نکردهبود، به لطف ذوق و قریحهٔ فطری و در سایهٔ انشای ساده و بیتکلف خود توانست سبک تازه و راه نویی در ادبیات عصر قاجار پدید آورد، بهگونهای که باید وی را یکی از بنیانگذاران نثر جدید فارسی بهشمار آورد. عبدالرحیم طالبوف در سال ۱۲۵۰ قمری در تبریز دیده به جهان گشود، در نوجوانی تبریز را ترک کرد و راهی تفلیس شد و در ضمن کار به تحصیل زبان روسی و ادبیات آن پرداخت. در روزگار ناصری او کوشید تا با قلم خود به بیداری مردم یاریرسان باشد. در نوشتههای خود به روشنگری میپرداخت، معایب استبداد و لزوم مشروطه را بیان میکرد.
بیشتر
ناصرالدین شاه، طالبوف را برای نگارش «کتاب احمد» کافر بی دین خواند، چرا که بنظرش در آن کل ایران را مسخره کرده بود. کتاب «مسالک المحسنین» به امر کامران میرزا از پسران بانفوذ ناصرالدین شاه، کتب ضاله شناخته شد. این آثار، خشم مستبدان و مرتجعان و ملاهای قشری را برانگیخت، چنانچه طالبوف را تکفیر و خواندن آثارش را ممنوع کردند. اما برخلاف این تلاشها، قلم طالبوف بر جانها نشست و راهش را در آگاه سازی مردم در زمانه جنبش مشروطیت باز کرد. چنانچه بعدها کتاب احمد به عنوان کتاب درسی در مدارس جدید تبریز درس داده شد و طالبوف نیز از نخستین نماینده های مردم به مجلس شورای ملی راه یافت.
«مسالک المحسنین» سفرنامهای خیالی است که با گرتهبرداری از کتابی به نام «آخرین روز حکیم» نوشتهٔ سر همفری دیوی، دانشمند انگلیسی نوشته شدهاست. کتاب، شرح سفر علمی عدهای جوان به قلهٔ دماوند است. در این سفر، آنها درباره مسائل اخلاقی، اجتماعی،فلسفی و تربیتی صحبت میکنند و دانستههای خود را به بحث می گذارند. کتاب در زمان انتشار خود از دو سو مورد نظر قرار گرفت: آزادیطلبان و ترقیخواهان از آن استقبال کردند و مستبدان و ملاهای قشری و مرتجع بر آن خشم گرفتند؛ خواندنش را ممنوع و نویسندهاش را تکفیر کردند.
این کتاب تصویری از اجتماع زمان خود را با همه سجایایش؛ از سازمان اداری، نظام اجتماعی، خصوصیات و روابط گروهها و طبقات اجتماع، واخلاق اجتماعی ملت ما به دست میدهد. بسیاری ۔ و شاید تقریباً تمام - افکار زمان خود را، از کهنه و نو، منعکس میسازد و در قصههای رؤیایی خود کهنهها را زیر پا میگذارد و بنایی نو با روبنایی نو برپا میدارد. بسیاری این کتاب را به خاطر نگارش و زیبایی شیوه بهترین اثر«عبدالرحیم طالبوف تبریزی» میدانند، با وجودی که او به زبان فارسی تحصیل نکردهبود، به لطف ذوق و قریحهٔ فطری و در سایهٔ انشای ساده و بیتکلف خود توانست سبک تازه و راه نویی در ادبیات عصر قاجار پدید آورد، بهگونهای که باید وی را یکی از بنیانگذاران نثر جدید فارسی بهشمار آورد. عبدالرحیم طالبوف در سال ۱۲۵۰ قمری در تبریز دیده به جهان گشود، در نوجوانی تبریز را ترک کرد و راهی تفلیس شد و در ضمن کار به تحصیل زبان روسی و ادبیات آن پرداخت. در روزگار ناصری او کوشید تا با قلم خود به بیداری مردم یاریرسان باشد. در نوشتههای خود به روشنگری میپرداخت، معایب استبداد و لزوم مشروطه را بیان میکرد.
آپلود شده توسط:
hanieh
1399/02/31
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مسالک المحسنین
1. همگى داراى گرایشهاى الحادى بوده، دین را پدیدهاى انسان ساخته مىدانستند؛ که برخى به آن تصریح مىکردند و برخى دیگر به صراحت آن را ابراز نمىداشتند، اما با زبان کنایه، دین را «افیون ملتها»، و موجب رکود و عقبماندگى جامعه، مىشمردند.
2. همه آنها در سنین جوانى و دوران رشد و بالندگى در محیطهاى التقاطى و یا مراکز فرهنگى غربى پرورش یافته بودند، از اینرو، مبتلا به تحجّر عقیدتى و یا فقر اطلاعات دینى گردیدهاند.
3. غالبا خود در خارج از کشور و در شرایط مطلوب مادى به سر مىبردهاند و از توده ملت و دردها و سنّتها و باورهاى عمیقشان درک صحیحى نداشتهاند.
4. درک آنها از فرهنگ و تمدن غرب و علل پیشرفت اروپا به شدت سطحى و روبنایى بوده است؛ به گونهاى که غرب را یکسره بهشت و ایران را یکسره جهنم مىدیدهاند و نیل به تمدن غرب را بزرگترین و برترین آمال و آرزوى بشر شرقى پنداشته، راه رسیدن به این آرزو را تنها در طریقى که آنان از آن گذر کرده بودند، منحصر مىدیدند.
5. آنها علاوه بر آشنایى با فلسفه و علوم سیاسى و اجتماعى، از نویسندگان چیره دست و قلم به دستان هنرمندى بودند که افکار موردنظر خود را در قالب داستان و یا طنز و با زبانى ساده و روان به صورت روزنامه و مقاله و کتاب منتشر مىکردند. از اینرو، به زودى اندیشههایشان در محافل فرهنگى منتشر گردید و اذهان بىخبر و غیر نقّاد را تسخیر کرد.
6. نقد عزادارى و تقلید، تلاش براى تغییر خط، بازگشت به ایران باستان و تفسیر زمینى از ادیان آسمانى از مهمترین ترفندهاى آنان براى دینزدایى و غربى کردن ایران به شمار مىآمده است.