زندانی
نویسنده:
سید محمود طالقانی
امتیاز دهید
✔️ در ابتدای کتاب می خوانیم:
پیرمرد هر روز صبح برای فروش خرما سینی را کنار خیابان می گذاشت و تا شب همانجا می نشست تا از ماشین های که از این شهر عبور می کنند و توقفی دارند یا مقصدشان همانجاست، مشتری هایی هم برای او بیاید. هر ماشین مسافربری می ایستاد، پیرمرد خرمافروش هم از خرمای رطبش تعریف می کرد و داد می کشید عجب رطبی دارم، بیا...
بار سنگین و گذران زندگی او از خرمافروشی و کارگری بچه هایش می گذشت. روزها میگذشت و شبها هم به دنبال روز می آمد. پیرمرد پسر بزرگش را به مدرسه گذاشت. انتظار می کشید که پسر بزرگش بعد از تمام شدن درسهایش قسمتی از بار گران زندگی را نیز بکشد و پسر هم در گذران چرخ زندگی سهیم باشد. هرگاه حرفی به میان می آمد، به پسر می گفت تو باید از درس خوندن کوتاهی نکنی، برای کمک خرجی ما بیشتر کمک باشی. پسر باهوش و درسخون بود. تابستانها کار می کرد و هر مقدار مزد می گرفت، به پدر پیر می داد. پسر طاهر نام داشت...
پیرمرد هر روز صبح برای فروش خرما سینی را کنار خیابان می گذاشت و تا شب همانجا می نشست تا از ماشین های که از این شهر عبور می کنند و توقفی دارند یا مقصدشان همانجاست، مشتری هایی هم برای او بیاید. هر ماشین مسافربری می ایستاد، پیرمرد خرمافروش هم از خرمای رطبش تعریف می کرد و داد می کشید عجب رطبی دارم، بیا...
بار سنگین و گذران زندگی او از خرمافروشی و کارگری بچه هایش می گذشت. روزها میگذشت و شبها هم به دنبال روز می آمد. پیرمرد پسر بزرگش را به مدرسه گذاشت. انتظار می کشید که پسر بزرگش بعد از تمام شدن درسهایش قسمتی از بار گران زندگی را نیز بکشد و پسر هم در گذران چرخ زندگی سهیم باشد. هرگاه حرفی به میان می آمد، به پسر می گفت تو باید از درس خوندن کوتاهی نکنی، برای کمک خرجی ما بیشتر کمک باشی. پسر باهوش و درسخون بود. تابستانها کار می کرد و هر مقدار مزد می گرفت، به پدر پیر می داد. پسر طاهر نام داشت...
آپلود شده توسط:
Mahsaa
1399/03/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زندانی
وضع ممیزی و نشر در سالهای 56 و 57 را نمی دانم. احتمالا بمناسبت فضای باز سیاسی، سانسورها ضعیف شده بوده. چون از این سری، کتابهای دیگری هم دیده ام که چاپ 1357 بوده اند. جالب اینکه این کتاب هم شماره ثبت مورخ 57/6/17 دارد!