در انتظار گودو
نویسنده:
ساموئل بکت
مترجم:
علی اکبر علیزاد
امتیاز دهید
ساموئل بکت میگوید، " آنگاه که خسته شدی، آنگاه که از پای در آمدی، مهم نیست. باز مقاومت کن، باز بجنگ و شکست بخور. این بار، شکست بهتری خواهی خورد."
در واقع همیشه شکست خواهی خورد و شکست خوردن سرنوشت محتوم بشریت است. اما برای همین شکست دوباره خوردن نیز، باز باید تلاش کرد و خسته نشد. چرا که جز این راهی وجود نخواهد داشت.
در جهانی که بنیان آن بر پوچ بودن گذاشته شده، در واقع، تلاش کردن، خسته شدن و از پی آن دوباره تلاش کردن، کنشهایی بیهوده و پوچ اند که راه به جایی نخواهند برد، اما تنها دستاویزهای زندگی و زنده ماندن هستند که در عین حال، گریزی از آنها نیز، متصور نیست.
"در انتظار گودو" به گونه ای تراژیک و در عین حال مضحک این وضعیت و سرنوشت محتوم انسان را (شاید در جهان کنونی) ترسیم کرده است، که در عین فرسودگی و خستگی و رسیدن به پوچی، همچنان مذبوحانه به دستاویز امیدهای واهی، دلبسته و هم چنان آرمانگرا و قهرمانگرا دل به منجی ای سپرده که در نهایت، جز ماهیتی پوشالی، چیز دیگری برای ارایه کردن نخواهد داشت.
حکایت در اینجا، حکایت ناتوانی مطلق انسان است و امید بی سرانجامش به بهبودی. امیدی که تنها موجب تداوم زیستن اش شده و بوسیله آن، توانسته شرایط سخت و دشوار را تاب بیاورد و بر خود هموار کند. تصویر در اینجا، ترسیم وضعیت دردناک بشر است در پیچ و خم زیستن....
درانتظار گودو به بیش از بیست زبان ترجمه شده است و در سوئد ، سوئیس - فنلاند - ایتالیا نروژ - دانمارک - هلند اسپانیا بلژیک ترکیه یوگسلاوی برزیل مکزیک آرژانتین اسرائیل چکسلواکی و لهستان ژاپن آلمان بریتانیا امریکا و حتی در دوبلین اجرا شده و طی پنج سال بعد از اولین بار در پاریس بیش از یک میلیون تماشاگر آن را دیده اند که در آن استراگون ولادمیر پوتزو لاکی و پسر بچه اشخاص بازی را تشکیل می دهند
در واقع همیشه شکست خواهی خورد و شکست خوردن سرنوشت محتوم بشریت است. اما برای همین شکست دوباره خوردن نیز، باز باید تلاش کرد و خسته نشد. چرا که جز این راهی وجود نخواهد داشت.
در جهانی که بنیان آن بر پوچ بودن گذاشته شده، در واقع، تلاش کردن، خسته شدن و از پی آن دوباره تلاش کردن، کنشهایی بیهوده و پوچ اند که راه به جایی نخواهند برد، اما تنها دستاویزهای زندگی و زنده ماندن هستند که در عین حال، گریزی از آنها نیز، متصور نیست.
"در انتظار گودو" به گونه ای تراژیک و در عین حال مضحک این وضعیت و سرنوشت محتوم انسان را (شاید در جهان کنونی) ترسیم کرده است، که در عین فرسودگی و خستگی و رسیدن به پوچی، همچنان مذبوحانه به دستاویز امیدهای واهی، دلبسته و هم چنان آرمانگرا و قهرمانگرا دل به منجی ای سپرده که در نهایت، جز ماهیتی پوشالی، چیز دیگری برای ارایه کردن نخواهد داشت.
حکایت در اینجا، حکایت ناتوانی مطلق انسان است و امید بی سرانجامش به بهبودی. امیدی که تنها موجب تداوم زیستن اش شده و بوسیله آن، توانسته شرایط سخت و دشوار را تاب بیاورد و بر خود هموار کند. تصویر در اینجا، ترسیم وضعیت دردناک بشر است در پیچ و خم زیستن....
درانتظار گودو به بیش از بیست زبان ترجمه شده است و در سوئد ، سوئیس - فنلاند - ایتالیا نروژ - دانمارک - هلند اسپانیا بلژیک ترکیه یوگسلاوی برزیل مکزیک آرژانتین اسرائیل چکسلواکی و لهستان ژاپن آلمان بریتانیا امریکا و حتی در دوبلین اجرا شده و طی پنج سال بعد از اولین بار در پاریس بیش از یک میلیون تماشاگر آن را دیده اند که در آن استراگون ولادمیر پوتزو لاکی و پسر بچه اشخاص بازی را تشکیل می دهند
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در انتظار گودو
استراگون: من بدبختم.
ولادیمیر: واقعاً؟ از کی؟
استراگون: یادم رفته.
در نمایشنامۀ «در انتظار گودو» نوشتۀ ساموئل بکت، با یکی از بیهودهترین موقعیتهای زندگی یعنی «انتظار» سر و کار داریم. موقعیتی پوچ که در امتداد بیپایان زمان طوری کش میآید انگار که از خمیازۀ ممتد نویسنده بیرون جهیده است. تهیِ بیانتهایی که ریلهایش در پرسپکتیو مهآلودی چیده میشود اما جلو نمیرود. هیچ چیز جلوه ندارد. از درخت خشک میعادگاه تا غذاها و لباسهای محقر، همه چیز در خدمت عاریبودگیست. در طی نمایش لحظاتی کسانی میآیند و میروند و نویدهایی برای سرآمدن انتظار میدهند اما با اتفاقاتی پیشپاافتاده میگذرند و میروند و آنچه میماند، انتظار و بیهودگی دوباره و امید واهی است. یک هیچِ بزرگ که قرار است با اتفاقات و عادتهایی کوچک پر شود. آیا انسان معاصر برای دوام آوردن در برابر پوچی زندگی بیمعادش باید کورسوی امیدی به جای عدالت وعدهدادهشده بنشاند؟ چطور میتواند؟ با تقدس بخشیدن به انتظار؟ یا پذیرفتن این که هیچ چیز ته هیچ راهی منتظر هیچکس نیست؟ اگر دومی را بپذیرد باید دست از انتظار بکشد. یا زودتر بازی را تمام کند و یا در شوخی بزرگ آفرینش جایی را اشغال کند و مدتی بگذراند و برود. در این نمایشنامه بکت برای شخصیتهایش امید و انتظار میکارد. اما قرار نیست چیزی بروید و چیزی درو شود. نه منتظرانِ بیکار و بی پول و مستأصل چیزی برداشت میکنند و نه ارباب پوتزو و نه لاکی برده. پیروز نهایی زمان است. نامتناهی و ناشناخته. انگار بکت خواسته به تماشاچی بگوید که دیگر نمیتوان با تماشای نمایش از زمان و خردکنندگیاش فارغ شد و برای اثباتش، عمداً انتظار را بر صحنه آورده و به تماشا گذاشته است تا با آن کشآمدن زمان را و بیهوده گذشتنش را مدام یادآوری کند.
ولادیمیر: زمان متوقف شده.
پوتزو: [ساعتش را به گوش میچسباند.] باور نکن آقا، باور نکن. [ساعتش را در جیب میگذارد.] هر چی رو که دوست دارید باور کنید، اما این رو نه.
شاید بتوان عناصر این نمایشنامه را به مفاهیمی فلسفی گره زد و نتایجی اخلاقی از آنها گرفت. اما مفاهیم بکت در این نمایشنامه قبل از آن که استعارۀ چیزی باشند، پارودی آن هستند. پارودیِ تعاریف هستیشناسی انسان معاصر؛ و شاید از آن هم سادهتر: پارودی تلقی سرگرمی از هنر.
در انتظار گودو | ساموئل بکت
استراگون : اگه دیروز اومده و ما اینجا نبودیم ، خیالت تخت که دیگه امروز نمیاد .
ولادیمیر :اما تو میگی ما دیروز اینجا بودیم .
استراگون : ممکنه اشتباه کرده باشم ، بیا یه دیقه حرف نزنیم ، باشه .
هنوزم نمیدونم داستان در انتظار گودو رو دوست داشتم یا نه اما میدونم ک عاشق سبک کوتاه و زبان صریح ساموئل بکت هستم.
در درون همه ی ماها گودوهایی هستند که بیهوده انتظارشان را می کشیم.بیهوده، بیهوده، بیهوده...