رسته‌ها

کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی

کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 54 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 54 رای
"به راستی راستین.
برای آنانی که نیک می اندیشند
و به جز راستی چیزی نمی جویند"

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر
فسانه ی کهن و کارنامه ی به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
"فرخی سیستانی"

اندوه بزرگ من در باره ی فرهنگ و گذشته ی ایران چه باستان و چه سده های نزدیک اینست که، ههمه ی پژوهشگران و نویسندگان نام آور و سرشناس ایرانی که بتازگی همین هفتد سال کنونی در زمینه زبان وفرهنگ، خط و تاریخ کشورمان چیزهایی نگاشته و برسی کرده اند. جز یکی دو نفر، آنهم نه بگونه ای بنیادین-سراسر برآیندها و دست آوردهاشان برگرفته و ساخته شده برپایه ی نوشته ها و گفتارهایی است که بیگانگان باختری برای ما آمده و برنامه ریزی کرده اند و خودشان هیچ سخنی برای گفتن نداشته اند. هرچه بوده و هست، استوار ساختن و ریشه دار کردن آن دانه هایی است که دیگران درباره ی ما از پیشینه های باستان و جز آن، در پهنه ی جهان افشانده و امروز به بار نشانده اند.
کاش بزرگان ما نیز- که اینک سخت گرفتار نانِ خانه ی خویشند- میشد که یکپارچه و هماهم برای بازشناخت ساختار فرهنگ و پیشینه ی کهن سرزمین و زادگاه خویش، خودی بنمایند و پشتوان جستار خود را آن دستی که بر زانوانشان نهاده اند، بدانند و همواره برآن استوار بمانند تا نیاز به آن نباشد که دیگران برایمان بزرگتری و پدری کرده و ما را به نامی که برما می نهند بنامند.
این گفتار یادآوریست هشدار دهنده برای جوانان، آنانی که می بایستی بدانند و خویشتن را بیشتر بشناسند.
"پوران فرخ زاد"

همه ی جویندگان جهانی- نه ما تنها- از الکساندر(اسکندر) چه در ایران و چه در هند- هیچگونه گواه و دستمایه ای ندارند. نه یادمانی و نه ساختمانی، چه کوچک و چه بزرگ هرچه را که نشانمان داده اند یا دروغ و ساختگی بوده و یا به گمانشان رسیده که درست است، چون پس از چندی نادرستی آن برای خودشان نیز روشن و آشکار شده است. گمان ما اینست که: هیچگاه چنین کسی، با چنین ویژگیهایی که در باره اش می گویند به ایران نیامده که توانسته باشد تخت جمشید را آتش بزند یا چنین و چنان بکند.
همه اش دروغ و ساختگی و تنها یک مشت واژه ی خودستایانه است که به روی دفتر آورده اند تا به ما بپذیرانند که ایران و مردمش آنی نیستند که می پندارند و درست برخلاف آن ما می خواهیم به مردم ایران یادآور شویم که شما آنی نیستید که آنها می گویند شما تاریخ درخشانی دارید که تا همین پنج شش سده پیش نیز برجای بوده و امروز نیز باید کوشش کرد که همچنان برجای بماند. اینها با دروغهای خود میخواهند مزه ی تلخ شکستهایی را که تاکنون بارها در خاور زمین چشیده اند، در کام خود آنهم بر روی برگهای دفتر خویش شیرین کنند. چگونه میشود از یک چنین آدم ویژه ای در جایی که گفته میشود سرزمین تندیسه ها و هنرهاست یک گواه تنها یک گواه کوچک، یک تندیسه یک چهره روی پوست، سنگ، کاشی یا هرچیز دیگر، پیدا نشده باشد.
اگر هم گفته اند که پیدا شده یا چهره ایزد مهر(میترا) بوده و یا کسی دیگر به هر روی چیزی جز دروغ و یاوه نبوده است.

مگر میشود در سرزمین((گرگ)) که برای هرچیزشان از مرد و زن و بت و سگ و گربه شان تندیسه های ریز و درشت ساخته اند یک چهره یا اندام از ((الکساندر)) را نکشیده یا نتراشیده باشند!؟ هر چیز را هم که یافته یا یافته اند پس از چندی آنرا با هزار(( گمان میرود که...)) ((باید که...)) و ((شاید که...)) همراه ساخته و فرموده اند که این پدر فلان است و اینهم پسر بهمان. شیرین تر آنکه نه از فلیپ پدرش بگفته ای فیلیپوس که در نوشته های گوناگون فیلقوس و فیلفوس آمده و نه از الکساندر هیچ چیز گفتنی و پذیرفتنی در دست نیست و هرچه را که یادآور میشوند، خودشان هم برآن استوار نیستند. میگویند که تخت جمشید را آتش زده اند و تکه پاره هایی را هم از پرده سوخته و یا چیزهای بی ارزش دیگر گذاشته اند که اینهم گواه! باورکنید که اگر ما چنین سخنانی را بگوئیم آنرا برایمان سرپرچم میکنند که اینها سخنان یاوه میگویند!
و این هم گواهش..! شما اگر لای خاکهای سرگذر خودتان را هم بکنید یک گونی پاره و یا چیزی مانند آنرا خواهید یافت. پس آنرا هم باید الکساندر پاره کرده باشد!؟

هرجایی میتواند یکروزی خود به خود آتش بگیرد یا به دنبال یک ولنگاری بسوزد، اینکه نمی تواند کار الکساندر باشد، شما اگر میتوانید چیزی بگوئید چرا تا این اندازه از بی گواهی خود شکوه و گله دارید و شگفت زده اید؟ سکه های ساختگی و یا خط هایی را که نشانمان میدهید نیز بهیچ روی چیزی را نمیتواند بکسی بپذیراند از آن هم بالاتر، امروز برای همه روشن شده است که ساختمان تخت جمشید در آغاز کار ساسانیان و تا پایان کار آنان پابرجا بوده و از آن در روزهای جشن و آئین های دینی سود می برده اند و روشن شده است که آنجا نه تنها یک کاخ شاهی نبوده، که جائی ویژه برای برگذاری آیین های دینی بوده و بزرگان دین و همچنین سران کشور در روزهای ویژه، برای برگذاری آئین های پذیرفته شده ی زمان خود، در آن بار می یافتند. و به کارهای خود می پرداختند...
آنچه که در بالا آورده شد برگرفته از کتاب کارنامه ی به دروغ ،تحقیق و تالیف زنده یاد پوران فرخزاد بوده، که با استناد به اسناد و شواهد تاریخی اعم از منابع کلاسیک یونان،سکندرنامه ها و منابع تاریخ باستان و منابع سریانی و اسلامی... قلم به نقد روایت و افسانه ای زده است که بیش از هزاران سال است که مورخین یونانی و سپس در سده های اخیر غربی ها آن را مبنایی برای تاریخ تمدن خود ساخته و آغازش را به نوعی با حمله اسکندر به ایران و هند و شکست سپاهیان داریوش سوم و برانداختن سلسله ای قدرتمند همچون هخامنشیان دانسته اند. این کتاب از جهتی ارزنده است که در نوع خود بسیار نادر و با نگاهی نقادانه، برپایه اسناد و شواهد تاریخی سعی در رد این نظریه(حمله اسکندر مقدونی به ایران) داشته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
526
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
kaydan
kaydan
1395/12/17
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی

تعداد دیدگاه‌ها:
51
برای شناخت ریشه های « ایرانی » فرهنگ جهانگیر کنونی ( از تقویم خورشیدی گرفته تا دوگانه های ارزشی و .... ) ، خوانش آثار شروین وکیلی بجا به نظر می رسد : اسطوره آسمان شبانه ، زند گاهان ، اسطوره معجزه یونانی ، تاریخ کورش ، داریوش دادگر ، اشکانیان ، تاریخ خرد ایونی ... ؛ آثار وکیلی هم مستند به منابع اصلی است و هم تا حد زیادی رها از تعصب کور و خودبزرگ انگاری ( که سویه دیگر خودخوار پنداری رایج است ) .
در ضمن ارصلان غفاری ما نداریم اصلان غفاری هست احتمالا اشتباه تایپی بوده خود بنده هم خشایارشاه را اشتباه تایپ کردم من اون کتاب رو نخوانده ام ولی نوشته های استاد بهروز را چرا و دارم و همچنین کتاب دکتر حامی که جفتش در کتابناک نگاه کردم نیست ولی این که یک عده هیچ اندیشه ای از خودشان ندارند جالب هست و هرچه دیگران گفتند تکرار میکنند! کتاب را آپلود کرده اید درست ولی این دفاع کورکورانه یعنی چه؟! بنده میگویم تابوت دان اسکندر که تاریخش مشخص است مربوط به چه زمانی هست و جنگ ما را به تصویر کشیده ایشان میگوید مقبره کوروش را قبر مادر سلیمان می نامیدند! شما میتوانی پادشاهی دختر خسرو پرویز را منکر بشوی چون فردوسی و طبری و دیگران درهم سخن گفته اند یعنی اگر سکه ایشان پیدا نمیشد ما باید انکار میکردیم که زنی در ایران پادشاه شده و غربیان باید مدعی میشدند که ما میخواستیم تمدن و سیاست دموکراتی آن زمان را به رخشان بکشیم!؟
کتاب جناب حامی هم من دارم خواستید بگویید بگذارم اینها لااقل سوادی داشتند مخالف بودن من با اینها دلیل نمیشود کتاب آنها را نخوانم ولی پوران فرخزاد ؟ تاریخ؟! به خدای المپ که این کلاه برایشان گشاد است!
الآن نیایند بگویند ذبیح بهروز همین حرفها را زده و شما نمیدانید ! چون اتفاقا احترام زیادی برای ایشان قایل هستم و همچنین دکتر محمد مقدم ولی برخی نظریات ایشان افراطی بود و آن هم ریشه در وطن پرستی شدید این بزرگوار داشت و اتفاقاً قصه سکندر و دارا ایشان نکات مهمی را بازگو میکند ولی کل نظریه دروغ بودن لشکر کشی اسکندر به ایران قابل قبول نیست جز اینکه بپذیریم کل دنیا از همان سده چهارم قبل از میلاد دست به دست هم داده اند تا تاریخ جعلی درست کنند تا بعدها آیندگان غرب به این داستان افتخار کنند ! در مورد عیسی مسیح قضیه متفاوت است یکی میگوید با مریم مجدلیه ازدواج کرده و گریخته یکی میگوید قبرش در هند است یکی هم میگوید اصلا وجود نداشته ولی در مورد اسکندر همه شواهد علیه این نظریات هست البته این که این اسکندر با اسکندرهای دیگر ادغام شده شکی در آن نیست و فقط باید روی آتش سوزی تخت جمشید تحقیق مفصل کرد که کار این شخص بوده یا نه آنهم بدلیل اینکه سند باستان شناسی در مورد آتش زدن تخت جمشید به دست اسکندر موجود نیست
چقدر بی ربط حرف میزنند بعد خودشان را اهل مطالعه می دانند و بقیه را بیسواد! مقبره کوروش چه ارتباطی داشت با سخن بنده!
نگاره ایسوس مربوط به جنگ اسکندر و سپاه داریوش است و متعلق به صد سال قبل از میلاد تابوت دان اسکندر هم این جنگ را نشان میدهد و قدمت این شی مربوط به همان زمان هست یعنی سده چهارم قبل از میلاد.
شکی نیست که از روی اسکندر افسانه ها ساخته شده و این شاعران هم همین افسانه ها را گفته اند نه اینکه منظورشان این بوده که اسکندر وجود نداشته!
در ضمن نام ذبیح بهروز را کنار ایشان آوردن هیچ چیزی به این خانم اضافه نمیکند ذبیح بهروز در مورد دروغ ها و افسانه پردازی ها سخن گفته هیچکس شک ندارد تاریخ پر از اغراق هست چون سپاه خشتیارشاه را آن همه زیاد نوشته اند دلیل نمیشود بگوییم وجود نداشته چون دکتر شریعتی دارایی پیغمبر را دروغ نوشته دلیل نمیشود محمد را انکار کرد!
نخوانده نقد میکنم چون مزخرف است و آثار باستان شناسی گفته های این جماعت را رد می کند.
مرسی جناب کایدان برای اطلاعات جالب.
من هم به نوبه‌ی خود در چند سال اخیر به نوشتجاتی در ارتباط با اسکندر (دو اسکندر متفاوت) و حتی زیر سوال رفتن هجوم گسترده‌ی مغولان به ایران (یا حداقل تمامی ایران) برخورد‌ه‌ام که در آنها برخی نکات تازه‌ی تاریخی به چشم می‌خورند. به هر حال، این نوع مسائل موضوعاتی تاریخی هستند و باید حتی‌الامکان با دیدگاه‌ها و پژوهش‌های متفاوت و متضاد آشنایی یافت (برخلاف نظر دوست‌مان عابدی که بی هیچ توضیح یا نقدی یا معرفی کتاب نقد به راحتی خط بطلانی بر این کتاب کشیدند).
این دو سایت عمومی شاید کمکی به معرفی بیشتر این نظریه در ارتباط با اسکندر و دکتر حامی باشند:
متن لینک
متن لینک
حرفای شما رو که خودنم جناب کیدان، ناگهان این شعر در ذهنم تداعی شد
کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد
تو هرچه هم بخوانی غزل ؛ نمی فهمد
حکایتِ نرود میخ آهنی درسنگ ؛
مخوان که سنگ ضرب المثل نمی فهمد
حدیث عاشقی به پایان نمی رسد اما...
دریغ و درد که این را اجل نمی فهمد
اصولا عضویت یک فرد در سایتی همچون کتابناک هرگز دلیل بر این نیست که فکر کنیم آن شخص اهل مطالعه است.
منطق حکم میکنه وقتی میخواهیم نظر و دیدگاهی رو نقد کنیم چاره ای نیست جز اینکه با دقت آن دیدگاه و عقیده را بخوانیم یا به آن گوش فرا دهیم! حال طرف نخوانده با این ژست منتقد نظرات و عقاید کسی رو مزخرف می خواند و جالبتر اینکه مدعیست این کتاب مزخرف ارزش خوندن ندارد ولی به خود حق میدهد کتابی را که نخوانده و بدون کمترین آشنایی با نظرات شخص یا اشخاص اون رو نقد نماید!
آیا به صرف اینکه تابوتی را به نام کسی خواندن دلیلی بر این خواهد بود که آن شخص ماهیت خارجی دارد؟! پس با این ادعا باید بپذیریم با وجود مقبره و بارگاهی همچون مقبره دانیال نبی در شوش به معنی این است که چنین شخصیت افسانه ای وجود خارجی داشته! یا چون مقبره ای منسوب به ابراهیم در حبرون(منطقه ای در فلسطین) وجود دارد پس باید وجود چنین شخصیتی را مسجل بدانیم، در سوریه ده ها مقبره اینگونه وجود دارد در کشور ما بالغ بر چند ده هزار مقبره اینگونه وجود دارد که هویت تاریخی بخش اعظم آن مشخص نیست!
تا همین یکی دو قرن پیش بسیاری آرامگاه کورش بزرگ را مقبره مادر سلیمان می خواندن ولی امروزه مشخص گردیده که این مقبره هیچ ارتباطی به سلیمان و مادر او ندارد.
با این وجود اگر فرض بگیریم که چنین شخصیتی وجود خارجی داشته(اسکندر) آیا دلیل براین است که بپذیریم چون اسکندر نامی وجود داشته پس او چنین کشورگشایی نموده؟؟!
و اما آیا تنها زنده یاد خانم پوران فرخ زاد بوده که در نفی چنین لشکر کشی کتابی تالیف نموده یا کسان دیگری پیش از او وجود داشته اند؟ دکتر ذبیح بهروز را شاید بتوان اولین شخصی بدانیم که با تحقیق و ژرف نگری در تاریخ ایران باستان بسیاری از تاریخسازی های مورخین یونانی و مستشرقین را مورد نقد و با دیده تردید نگریست. دکتر احمد حامی و جناب ارصلان غفاری نیز از محدود محققینی بودن که در این زمینه تحقیق و مطالعه نمودن. پس این تنها خانم پوران فرخ زاد شاعره ایرانی نبوده که چنین ادعایی نموده. تحقیقات دکتر ذبیح بهروز در زمینه گاهشماری بسیار ارزشمند بوده تا بدانجا که دکتر عبدالحسین نوایی با دیده تقدیر و قدرشناسی از تحقیقات و مطالعات او در زمینه تاریخ ایران باستان یاد می کنند.(مراجعه شود به کتاب خاطرات و اسناد عبدالحسین نوایی، نکته ها و ناگفته های عصر پهلوی، به کوشش رضا مختاری اصفهانی ،چاپ و نشر پارسه.)
ناصرپورپیرا بخش اعظم این نظرات را به نام خود جعل نموده و بدون در نظر داشتن نیات و اهداف این بزرگان که جملگی در شکوه و عظمت تاریخ ایران باستان بوده به نفی و انکار تاریخ هخامنشیان و تاریخ دیگر سلسله های ایرانی قلم فرسایی نمودن. با این وجود هیچ انسان عاقل و فهیمی نخوانده و ندانسته از روی تعصب و تحجر فکری نظرات امثال پورپیرا را نیز انکار و نفی نمی کند بلکه پس از مطالعه به نقد آن می پردازد.
ملتی که تاریخ خود را نمی داند محکوم به آن است که بیگانگان برای او تاریخ بنویسند!
[quote='عابدی 2016']دوستان پورپیرار منش یک سرچ کنند نگاره ایسوس و تابوت دان اسکندر تا به مزخرفات این بانو (که حیف فامیلی فرخزاد بر او ) پی ببرند.این کتابها حتی ارزش وقت تلف کردن را ندارد.[/quote]
عجب...!!!
دوستان پورپیرار منش (!) یک سرچ کنند نگاره ایسوس و تابوت دان اسکندر تا به مزخرفات این بانو (که حیف فامیلی فرخزاد بر او ) پی ببرند.این کتابها حتی ارزش وقت تلف کردن را ندارد.
کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک