شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
یک نفر آمد و رفت
ونفهمید یکی
وسط آمدن و رفتن او عاشق شد
یک نفرآمد ورفت
ونفهمید انگار
وسعت فاصله ی آمد و رفت
اندکی بیشتر از یک واو است
یک نفرآمد و ماند
یک نفر در وسط بازی عشق
بی خبر از همه جا
قلب خود را هم باخت...
یک نفر مانده
سکوت سرشار از ناگفته هاست
تو میتوانی
دل کندن آنقدر ها هم که میگویند
سخت نیست...
فقط کمی آسان تر از مرگ است
حالا انتخابش با خودت