صد سال تنهایی
زمان دانشگاه سال 76 یک از بچه ها قرار بود بره نمایشگاه تهران. ازش خواستم برام یک کتاب خاص از اونجا بگیره. گشته بود کتابیکه به نظرش خاص باشه گیرش نیومده بود. تو راه برگشت بود از جائی زنگ زد گفت کتاب نخریده ام. ناراحت نشو! از اشکال نداردی که