به وقت گرینویچ
من بايد برگردم تا
به مادرم بگم
من بودم كه اون شب شير برنج سحريتو خوردم
من بودم من بودم
كه اون شب شير برنج سحريتو خوردم
تا به بابام بگم
باشه باشه
نمي خواد كولم كني
گندما رو تو ببر
من به دنبالت ميام
من مي خوام برگردم به كودكيم
م
باران یعنی تو بر می گردی
هرگز شاه نخواهم بود
نمي خواهم باشم
ليكن خفتن تو بر كف دستانم
چون مرواريدي غلتان
مرا به اين رويا مي برد
كه پادشاه روسم
يا انوشيروان ايران...