بانگِ نی
*سینه میجوشد ز درد بیزبان*
*ای نوای بینوا نی را بخوان*
*نی حدیث حسرت و حرمان ماست*
*نی دوای درد بیدرمان ماست*
*نی خبر دارد از آن باران که ریخت*
*آشیان لکلکی از هم گسیخت*
*نی خبر دارد از آن گمکرده جفت*
*آهوی کوهی که جز در خون نخفت*
*نی خبر دارد ز اشک پهلوان*
*دشنه در پهلوی سهراب جوان*
*نی خبر دارد از آن مردان مرد*
*خونشان گلگونه، رخسار زرد*
*نی خبر دارد ز درد اشتیاق*
*سینههای شرحه شرحه از فراق*
*بشنو از نی چون حکایت میکند*
*از جداییها شکایت میکند*
هوشنگ ابتهاج
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مثنوی
*سینه میجوشد ز درد بیزبان*
*ای نوای بینوا نی را بخوان*
*نی حدیث حسرت و حرمان ماست*
*نی دوای درد بیدرمان ماست*
*نی خبر دارد از آن باران که ریخت*
*آشیان لکلکی از هم گسیخت*
*نی خبر دارد از آن گمکرده جفت*
*آهوی کوهی که جز در خون نخفت*
*نی خبر دارد ز اشک پهلوان*
*دشنه در پهلوی سهراب جوان*
*نی خبر دارد از آن مردان مرد*
*خونشان گلگونه، رخسار زرد*
*نی خبر دارد ز درد اشتیاق*
*سینههای شرحه شرحه از فراق*
*بشنو از نی چون حکایت میکند*
*از جداییها شکایت میکند*
هوشنگ ابتهاج
تووووووووووووووووووووووووپه
به نظرم اکثر شاعران دیگه مقلد هستن