رسته‌ها
کتابسوزی ایران و مصر
امتیاز دهید
5 / 2.7
با 30 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 2.7
با 30 رای
از متن کتاب:
از جمله مسائلی كه لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسأله ی كتابسوزی در ایران وسیله ی مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است كه به طور جدی روی این مسأله تبلیغ می شود، تا آنجا كه آنچنان مسلّم فرض می شود كه در كتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالأخره در كتب درسی كه جز مسائل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد كردن مسائل مشكوك در اذهان ساده ی دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود، نیز مرتب از آن یاد می شود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین كتابخانه یا كتابخانه های ایران یا مصر را به آتش كشیده باشند، جای این هست كه گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده؛ حداقل باید گفته شود كه اسلام هر چند سازنده ی تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگهایی هم بوده است. پس در برابر خدماتی كه به ایران كرده زیانهایی هم وارد كرده است و اگر از نظری «موهبت» بوده، از نظر دیگر «فاجعه» بوده است.
در اطراف این مسأله كه واقعاً در ایران كتابخانه ها بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته اند كه برای برخی از افراد ایرانی كه خود اجتهادی در این باب ندارند كم كم به صورت یك اصل مسلّم در آمده است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
108
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1398/08/11

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کتابسوزی ایران و مصر

تعداد دیدگاه‌ها:
152
دنباله فصل بیست و ششم: هرج و مرج و بی‌سر و سامانی مایه‌ی هلاکت بشر و تباهی عمران و تمدن است، از این رو که در فصول پیش یاد کردیم وجود سلطنت برای انسان از خصوصیات و امور طبیعی اوست و موجودیت و اجتماع وی جز از راه داشتن آن به شایستگی و صلاح نمی‌گراید. و این موضوع در نخستین باب بیان شد. دیگر آن که قوم عرب همه ریاست‌طلب‌اند و کمتر ممکن است یکی از آنان فرمانروایی را به دیگری واگذار کند، هر چند پدر یا برادر یا بزرگ قبیله‌ی او باشد مگر آن که به ندرت و با اکراه شرم و حیا مانع ایشان گردد. و به همین سبب در میان آنان فرمانروایان و امیران متعددی پدید می‌آیند و رعیت در امر خراج‌گزاری با قدرت‌های گوناگونی رو به رو می‌شوند و در نتیجه عمران و تمدن به فساد و ویرانی منتهی می‌شود و رشته‌ی امور از هم می‌گسلد. چنان که عربی بادیه‌نشین نزد عبدالملک آمده بود. هنگامی که عبدالمک درباره‌ی حجاج از وی پرسید و انتظار داشت در نزد او حجاج را به حسن سیاست و ترویج عمران بستاید، مرد عرب گفت: او را ترک گفتم در حالی که خودش تنها ستمگری می کرد. منظور عرب از حجاج ستایش حسن عمران و سیاست است. و اگر از آغاز خلقت به کشورهایی که بنگریم که تازیان آنها را با جهان گشایی و زور متصرف شده اند خواهیم دید چگونه عمران و تمدن از ممالک رخت بر بسته هست و سرزمینهای آباد و مسکون آنها ویران و خالی از جمعیت شده است چنان که گویی آن ممالک به کلی دگرگون گردیده است. از آن جمله یمن مرکز سکونت تازیان به کلی ویرانه است و به جز در یکی دو ناحیه‌ی آن اثری از عمران باقی نمانده است. هم‌‌چنین کلیه‌ی عمران و تمدن عراق عرب را که ایرانیان به وجود آورده بودند تازیان از میان برده‌اند و به ناحیه‌ی بایری مبدل شده است و شام نیز تا این روزگار به همین سرنوشت گرفتار است. و از آغاز قرن پنجم که قبایل بنی‌هلال و بنی‌سلیم به سوی افریقیه و مغرب شتافتند ومدت سیصد و پنجاه سال در آن نواحی سکونت گزیدند و به زندگی خود ادامه دادند سرتاسر آن کشورها بی‌رونق و ویران شده است، در صورتی‌که پیش از مهاجرت آنان کلیه‌ی سرزمین‌های میان سودان و دریای روم آبادان بوده است چنان که آثار عمران و تمدن پیشین آنان مانند نشانه‌های میان جاده‌ها و نمونه‌های باقی‌مانده‌ی ابنیه‌ی ویران شده و دیگر علایم و آثار قریه و دهکده‌ها گواه بر عمران و تمدن آن نواحی است و خدا وارث زمین و ساکنان آن است و او بهترین وارثان می‌باشد. (مقدمه، پوشینه 1، رویه 285 - 288، برگردان: محمد پروین گنابادی)
فرگردهای بیست و هفتم با بیست و هشتم هم، باز درباره درنده خویی و ناشهرنشین یا غیرمتمدن بودنشان است. برای بنده خسته کننده است آن دو را رونویسی کنم، کسی دوست دارد برود بخواند.
فصل بیست و ششم
در اینکه هرگاه قوم عرب بر کشورهایی دست یابد به سرعت آن ممالک رو به ویرانی میروند.
زیرا تازیان ملتی وحشی اند و عادات و موجبات وحشیگری چنان در میان آنان استوار است که همچون خوی و سرشت ایشان شده است. و این خوی برای ایشان لذتبخش است زیرا در پرتوی از قیود فرمانبری حکام و قوانین سر باز می زنند و نسبت سیاست کشورداری نافرمانی می کنند و پیداست که چنین خوی و سرشتی با عمران و تمدن منافات دارد و در جهت مخالف آن است. چنانچه کلیه هدفهای عادی آنان در زندگی کوچ کردن از این سوی به آن سوی و تاخت و تاز به قبایل دیگر است. از این سوی بدان سوی و تاخت و تاز به قبایل دیگر است در صورتی که چنین هدفی مخالف آرامش و اقامت گزیدن می‌باشد که از مهم‌ترین مبانی تمدن و عمران به شمار می‌رود. چنان‌که مثلا آنان از این رو به سنگ نیازمندند که از آن دیگدان بسازند و دیگ غذاپزی خود را روی آن بگذارند و به همین سبب بناها را خراب می‌کنند و سنگ‌های آن‌ها را به منظور مزبور به کار می‌برند. و نیاز ایشان به چوب نیز برای برپا ساختن سراپرده‌ها و خیمه‌هاست تا از آن میخ‌ها ستون‌هایی بسازند و در به پاداشتن چادر به کار برند، از این رو کاخ‌ها و عمارات را بدین منظور ویران می‌سازند. پس سرشت و طبیعت نهاد ایشان منافی ساختما‌ن‌ها و بناهاست که اساس شهرنشینی و عمران است. به طور کلی عادات و طرز رفتار عرب چنین است و گذشته از این خوی آنان غارت‌گری است که هرچه را در دست دیگران بیابند. می‌ربایند و تاراج می‌کنند و روزی آنان در پرتو نیزه‌های ایشان فراهم می‌آید و در ربودن اموال دیگران به اندازه و حد معینی قائل نیستند. بلکه چشم ایشان به هرگونه ثروت یا کالا یا ابزار زندگی بیفتد آن را غارت می کنند. هر گاه از راه غلبه‌جویی بر کشوری دست یابند و فرمان‌روایی و قدرت آنان در آن سرزمین مسلم گردد، آن وقت به سیاست حفظ اموال مردم توجهی ندارند و حقوق و اموال همگان پایمال دستبرد زورمندان می‌شود و از میان می‌رود و عمران و تمدن به ویرانی می‌گراید. هم‌چنین آن گروه از این رو مایه‌ی تباهی عمران و اجتماع می‌شوند که کار هنرمندان و پیشه‌وران را هیچ می‌شمرند و برای آن دستمزد و ارزشی قایل نیستند و در صورتی‌که‌، چنان که در آینده یاد خواهیم کرد، اساس و سرچشمه همه‌ی حرفه‌ها و پیشه‌ها را کار صنعتگران و پیشه‌وران تشکیل می دهد و هر گاه این گونه کارهای هنری تباهی پذیرد و در برابر اعمال و رنج‌های آنان مزد و بهایی نباشد و مفت ومجانی تلقی گردد آرزوهای مردم در کسب و پیشه به نومیدی مبدل می‌شود و مردم از کار و هنر دست می‌کشند و از سکونت در شهر بیزاری می‌جویند و پراکنده می‌شوند و در نتیجه عمران و اجتماع تباه می‌شود و نیز قوم عرب به احکام و قوانین و منع مردم از تباه‌کاری‌ها و تجاوز به یکدیگر توجهی مبذول نمی‌دارند بلکه تمام هم ایشان مصروف ربودن اموال مردم از راه غارت‌گری یا باج‌ستانی است و هرگاه بدین مقصود برسند به کارهای دیگر مردم عنایتی ندارند و در راهنمایی آنان به راه راست و اصلاح امور ایشان اقدام نمی‌کنند و مفسده‌جویان را از فساد باز نمی‌دارند و چه بسا که آزمندی و سودپرستی آنان را وادار می‌کند که کیفرهای مالی مجری می‌دارند ولی مقصود آنان اصلاح حال عموم نیست، بلکه چنان که عادت ایشان است می‌خواهند از این راه سود بیش‌تری به دست آورند بر میزان باج و خراج بیفزایند. به همین سبب چنین کیفرهایی برای سرکوب کردن مفسده‌جویان و تبهکاران و آنان که به حقوق و امول دیگران تجاوز می‌کنند کافی نمی‌باشد، بلکه این روش ایشان بر تجاوز و تبهکاری می‌افزاید زیرا متجاوزان پرداختن باج را در برابر رسیدن به مقاصد پلید خویش آسان می‌شمرند در نتیجه رعایا در کشور ایشان به حالت هرج و مرج و بی‌سر و سامانی به سر می‌برند چنان که گویی هیچ‌گونه حاکمیت و قانونی وجود ندارد.
2 - پاسخ را بنده نمی دهم و ابن خلدون تازی که خودش خیلی بیشتر از تبارش می دانست و از هر هزار تن، یک تن مانند آن است، پاسخ می دهد:
فصل بیست و پنجم
در اینکه قوم عرب تنها بر سرزمینهای و جلگه های غیر کوهستانی دست می یابد زیرا این قوم بر حسب طبیعت وحشیگری که دارند به غارتگری و خرابکاری عادت گرفتند و بی آن که آهنگ غلبه و جهان گیری داشته باشند یا به کارهای پر مخاطره ای دست یازند، به آنچه دسترسی پیدا کنند، آن را به غارت می برند و به بیابانهای خشکی که جایگاههای چادرنشینی آنهاست می گریزند. همچنین آنها به لشکرکشی و جنگ اقدام نمی ورزند، مگر هنگامی که ناچار شوند از خود دفاع کنند، چنانچه هر دژ تسخیر ناپذیر رها می کنند و به تسخیر ده هایی می پردازند که استحکامی ندارد و با کارهای دشوار روبرو نمی شوند و اقوام و قبایلی که در مناطق کوهستانی به سر می برند و رفتن بادیه نشینان عرب به مساکن آنان دشوار است، از دستبرد خرابکاری و غارت عراب بادیه نشینی در امانند زیر ایشان از کوهها و ارتفاعات بالا نمی روند و به کارهای پر مشقت و دشوار اقدام نمی کنند و با مخاطرات روبرو نمی شوند. ولی هر وقت کشورها و شهرهایی که در جلگه ها و دشت های هموار واقع است بسبب ضعف دولت آن، بی لشگر و نگهبان ببینند بدان سوی می تازند و به غارتگری می پردازند. چنین جایگاه هایی بهترین طعمه آنان بشمار می رود و به سبب سهولت تهاجم دمبدم بدان سوی تاخت و تاز می کنند و به تاراج و غارت اهالی دست میازند تا آنکه مردم آن کشور بکلی محکوم و اسیر آنها شوند. آنگاه در آن سرزمین در نتیجه دخالتهای قوم مهاجم امور فرمانروایی دمبدم تغییر می پذیرد و دست به دست می گردد و به وضع سیاست آنها انحراف راه می یابد تا سرانجام تمدن و عمران ایشان منقرض میگردد. و خدا بر خلق خویش تواناست و او یگانه غلبه یابنده است (و جز او پروردگاری نیست)
(مقدمه، پوشینه 1، رویه 284 - 285، برگردان: محمد پروین گنابادی)
[quote='siawash110']به فرض که این مساله صحت داشته باشد و کتابسوزی واقع شده باشد چند پرسش دیگر پیش می آید :
1- ربط این عمل وحشیانه با اسلام و قرآن چیست ؟ مانند جنایاتی که حزب نازی و هیتلر تحت نام نیچه و عقاید او انجام دادند . در صورتیکه سخنان نیچه توسط آنها بد تعبیر و اشتباه تفسیر شده بود ( و بر همین مبنا تفسیر غلط کلیسا در قرون وسطی از اندیشه های متعالی عیسی و یا تفسیر غلط کمونیستها از سخنان مارکس و . . . )
2- ربط آن با مسلمانان و اعراب فعلی ( منظورم اکثریت آنهاست و نه اقلیت هایی مانند داعش ) چیست ؟[/quote]
در اینجا دوتا پرسش خوب شد که بنده پاسخ ش را میدهم:
1- از دید اسلام دانش و علم همانا دین است! در قرآن سوره فاطر، 48 می خوانیم:
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَٰلِکَ ۗ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ
و از مردمان و جانوران و دامها که رنگهایشان همان گونه مختلف است [پدید آوردیم‌]. از بندگان خدا تنها دانایانند که از او مى‌ترسند. آرى، خدا ارجمند آمرزنده است. (برگردانِ فولادوند)
در سوره زمر، آیه 9 میخوانیم:
أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ
[آیا چنین کسى بهتر است‌] یا آن کسى که او در طول شب در سجده و قیام اطاعت [خدا] مى‌کند [و] از آخرت مى‌ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟ بگو: «آیا کسانى که مى‌دانند و کسانى که نمى‌دانند یکسانند؟» تنها خردمندانند که پندپذیرند.
همچنین در صحیح بخاری می خوانیم:
۱۲۵- از عبدالله (بن مسعود) رضی الله عنه روایت است که گفت: در هنگامی که من با پیامبر صلی الله علیه و سلم در خرابه های مدینه می رفتم و آن حضرت بر عصای خویش که از شاخه خرما بود تکیه می کرد، ناگاه بر گروهی از یهود گذشت، بعضی از آنها به بعضی دیگر گفتند: از او درباره روح سئوال کنید. بعضی دیگر گفتند سئوال تا پاسخی نگوید که شما را ناخوش آید. برخی از آنها گفتند که البته از وی سئوال می کنیم. مردی از میان آنها برخواست و گفت یا ابوالقاسم: روح چیست؟ آن حضرت خاموش ماند. من با خود گفتم همانا به او وحی نازل می شود و ایستادم، آنگاه که آن حالت از وی برطرف شد. فرمود: و از تو درباره روح سئوال می کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و شما داده نشدید از علم مگر اندکی ((الاسراء ۸۵)) (رویه 80 - 81، پوشینه 1، برگردان: عبدالعلی نور احرار)
یهودیان برای آنکه پیام اسلام را بیازمایند از آن پرسشهای دینی می کردند، پیامبر هم به آنها گفت شما هم خودتان دانشتان کم است. همانگونه که می بینید قرآن علم و دانش را دین و عالم و دانا را همان پرهیزکار میداند. آنچه که به میان آمد با انگیزه گزارش شده تازیان از سوزاندن کتابها همخوانی دارد و همانگونه که می دانیم انگیزه شان این بود که در قرآن آنچه که دانش و مایه راهنمایی است آمده پس در دیگر نبشته ها مایه گمراهی و نادانی است.
پس از یورش تازیان در ایران کاست برپا شد، بسیاری از ایرانیان برده تازیان شدند، نامسلمانان باید به مسلمانان جزیه میدادند! در زمان ساسانیان کاست نبود (به بهزانی یا تبعیضهای فرهنگی و نژادی کاست می گویند نه بودش جدایی طبقاتی یا تَبوکانی) برخی از تازی پرستان به دروغ دست در تاریخ برده اند و می گویند انوشیروان نگذاشت پسر آن کفشگر دانش بیاموزد! پس در ایران کاست بوده است! با آنکه کفشگر درخواست این را داشت که پسرش به تَبوک یا طبقه دبیران شاهی درآید نه آن که دانش بیاموزد. همچنین گرفتن سراسری ایران تا زمان امویان به درازا کشید. این هم از این سخنان پامنبری است که ایران را یک شبه گرفتند، خود مطهریِ ناآگاه می اندیشید کتابسوزان خوارزم در زمان امویان یک یورش دوباره به ایران بوده است، با آن که دنباله گشودن بخش های خاوری ایران بود. گذشته از این کسی هم با کتاب به جنگ نمی رود، و هر چه کتاب از زمانه ساسانیان بماند، اندازه آگاهی ما از تاریخ و باورهای آنها بالاتر می برد. تازی پرستان همیشه در تاریخ دروغ گفته اند و آگاهی تاریخی کمی داشته اند، پس ازشان این سخنها به دور نیست. و پس از اسلام کشتار بابک خرمدین و باب و بسیاری دیگر در فرمانروایی های اسلامی زمان خودشان رخ داد، اکنون هم می بینیم که یارسانها، صوفیها و دیگر پیروان دینها، سرکوب می شوند.
[quote='siawash110']
3- فایده این کتاب ها چه بوده وقتی با وجود این کتاب ها در جامعه ایران ، کاست طبقاتی و تضاد طبقاتی شدید وجود داشته و عده ای آخوند زرتشتی ( مغ ) و فئودال و سرمایه دار ، سوار کار شده و تمام سرمایه ها و منابع را به خود اختصاص داده و اصلاح طلبانی مانند قباد و مانی و هزاران نفر از پیروان آنها را به وحشیانه ترین شکل ممکن ، اعدام می کردند ؟ ؟ ؟
4- فایده این کتابها چه بوده که نتوانسته به امپراطوری ایران و حکومت ایران قدرتی عنایت کند که بتواند در برابر عده ای عرب با سلاح های عقب افتاده مقاوت کند و در عرض چند ماه نبرد از پا در آمده و شکست بخورد ؟
5- فایده این کتابها چه بوده وقتی به جای آزاد اندیشی و دموکراسی باعث تقویت نظام شاهنشاهی و استبدادی می شده است ؟
و جالب تر از همه اینجاست . . . یکی از این کتابها که به قول شما از آتش سوزی نجات یافته ! ! و به دست ما رسیده است ، کتاب ارداویراف نامه است که دقیقا مانند آیات قرآن از دوزخ و بهشت و پل صراط و شکنجه زنان بد و . . . سخن می گوید ولی سئوال اینجاست :
[/quote]
واقعا از شما بعید بود.
۳- فایده کتب قرن نوزدهم چه بود؟ مگه قرن نوزدهم برده داری به شدیدترین شکل ممکن نبود؟ مگه کارگران به کثیفترین زندگی دچار نبودند؟ مگر کاست طبقاتی نبود؟ مگه پروتستان ها و سیاهپوست ها و مستعمراتمورد اذیت قرار نمیگرفتند؟ خب کتب علمی و فرهنگی آنزمان چه اهمیتی داشت. قرن نوزدهم دوران شکوفایی علمی و هنری غرب بود. خیلی این دلیلتون مسخرست.
۴- ببخشیدا، فایده کتب روم شرقی چی بود که نتوانستند دربرابر ترکمانان عثمانی مقاومت کنند؟ مگر در همین کتابخانه ها، نسخه کامل کتاب هرودوت و کتب ارسطو و افلاطون نبود؟ دقیقا کتاب چه کمکی قرار است بکند؟
٥- فایده کتب یونان باستان چه بود که به جای تقوبت انسان دوستی و برابری، کاست طبقاتی و یکتاتوری و برده داری را تبلیغ میکرد؟
کتاب ارداویراف نامه هم توسط پارسیان هند دوباره نگاشته شده.
مگر در همین کتابخانه های قرن نوزدهم کتب مذهبیان و خرافاتیان نبود؟ پس یعنی کتابخانه بدرد نمیخورد؟ اینطور باشه الان باید تمام کتابخانه های ایران را آتش زد.
♦️هنرنقاشی درایران♦️
♣️شش قرن تباهی♣️
از همان آغاز یورش تازیان به عراق بیشتر این آثار هنری به آتش کشیده شد و
این هنر سوزی قرن ها ادامه داشت
نمونه ی کوچک آن ها را میتوان در منتظم ابن جوزی سال های 311 و 398 و 448 ه و چند جای "معجم الادبای" یاقوت از جمله 2: 315 وصله تاریخ طبری ص 96 و "مجمل التواریخ" ص 403 - 404 و "الأفاده و الاعتبار" بغدادی ص 28 و " أخبار الحکمای قفطی و "لسان المیزان" 5: 354- 356 و "شرح شطحیات" روزبهان ص 455 و مقدمه ی "کشف الظنون" بررسی نمود.
[quote='siawash110']به فرض که این مساله صحت داشته باشد و کتابسوزی واقع شده باشد چند پرسش دیگر پیش می آید :
1- ربط این عمل وحشیانه با اسلام و قرآن چیست ؟ مانند جنایاتی که حزب نازی و هیتلر تحت نام نیچه و عقاید او انجام دادند . در صورتیکه سخنان نیچه توسط آنها بد تعبیر و اشتباه تفسیر شده بود ( و بر همین مبنا تفسیر غلط کلیسا در قرون وسطی از اندیشه های متعالی عیسی و یا تفسیر غلط کمونیستها از سخنان مارکس و . . . )
2- ربط آن با مسلمانان و اعراب فعلی ( منظورم اکثریت آنهاست و نه اقلیت هایی مانند داعش ) چیست ؟
3- فایده این کتاب ها چه بوده وقتی با وجود این کتاب ها در جامعه ایران ، کاست طبقاتی و تضاد طبقاتی شدید وجود داشته و عده ای آخوند زرتشتی ( مغ ) و فئودال و سرمایه دار ، سوار کار شده و تمام سرمایه ها و منابع را به خود اختصاص داده و اصلاح طلبانی مانند قباد و مانی و هزاران نفر از پیروان آنها را به وحشیانه ترین شکل ممکن ، اعدام می کردند ؟ ؟ ؟
4- فایده این کتابها چه بوده که نتوانسته به امپراطوری ایران و حکومت ایران قدرتی عنایت کند که بتواند در برابر عده ای عرب با سلاح های عقب افتاده مقاوت کند و در عرض چند ماه نبرد از پا در آمده و شکست بخورد ؟
5- فایده این کتابها چه بوده وقتی به جای آزاد اندیشی و دموکراسی باعث تقویت نظام شاهنشاهی و استبدادی می شده است ؟
و جالب تر از همه اینجاست . . . یکی از این کتابها که به قول شما از آتش سوزی نجات یافته ! ! و به دست ما رسیده است ، کتاب ارداویراف نامه است که دقیقا مانند آیات قرآن از دوزخ و بهشت و پل صراط و شکنجه زنان بد و . . . سخن می گوید ولی سئوال اینجاست :
شما که این مسائل را خرافات می دانید و با آن مخالفید ! ! !
پس چرا از سوخته شدن چنین خرافاتی عزا گرفته اید ؟ ؟ ؟
[/quote]
مسئله هویت ملی و ابراز انزجار از متجاوزان به خاک و جان و مال ناموس ایرانی مطرح است که توسط عرب انجام شده، حال چه تحت لوای اسلام چه خارج از آن. غیر این کسی نمی‌تواند بگوید تمام آن کتاب ها مذهبی و خرافه بودند و هیچگونه اثر علمی و تمدنی در آن موجود نبود که به زعم عده بسیاری اصلی ترین دلیل این کتاب سوزی همین احساس فروتر بودن تمدن عرب در مقابل ایران یا مصر است که برای استقرار تمدن عرب بر غیر عرب، ابتدا بایست بنای پیشین را نابود ساخت و ساختمان جدید را بر ویرانه ها بنا کرد.
گیریم همه خرافه بودند، باز هم خرافه ای که ریشه در اسطوره های ملی یک کشور دارد از قرب و منزلتی بیش از خرافه های بیگانگان برخوردار است.
به فرض که این مساله صحت داشته باشد و کتابسوزی واقع شده باشد چند پرسش دیگر پیش می آید :
1- ربط این عمل وحشیانه با اسلام و قرآن چیست ؟ مانند جنایاتی که حزب نازی و هیتلر تحت نام نیچه و عقاید او انجام دادند . در صورتیکه سخنان نیچه توسط آنها بد تعبیر و اشتباه تفسیر شده بود ( و بر همین مبنا تفسیر غلط کلیسا در قرون وسطی از اندیشه های متعالی عیسی و یا تفسیر غلط کمونیستها از سخنان مارکس و . . . )
2- ربط آن با مسلمانان و اعراب فعلی ( منظورم اکثریت آنهاست و نه اقلیت هایی مانند داعش ) چیست ؟
3- فایده این کتاب ها چه بوده وقتی با وجود این کتاب ها در جامعه ایران ، کاست طبقاتی و تضاد طبقاتی شدید وجود داشته و عده ای آخوند زرتشتی ( مغ ) و فئودال و سرمایه دار ، سوار کار شده و تمام سرمایه ها و منابع را به خود اختصاص داده و اصلاح طلبانی مانند قباد و مانی و هزاران نفر از پیروان آنها را به وحشیانه ترین شکل ممکن ، اعدام می کردند ؟ ؟ ؟
4- فایده این کتابها چه بوده که نتوانسته به امپراطوری ایران و حکومت ایران قدرتی عنایت کند که بتواند در برابر عده ای عرب با سلاح های عقب افتاده مقاوت کند و در عرض چند ماه نبرد از پا در آمده و شکست بخورد ؟
5- فایده این کتابها چه بوده وقتی به جای آزاد اندیشی و دموکراسی باعث تقویت نظام شاهنشاهی و استبدادی می شده است ؟
و جالب تر از همه اینجاست . . . یکی از این کتابها که به قول شما از آتش سوزی نجات یافته ! ! و به دست ما رسیده است ، کتاب ارداویراف نامه است که دقیقا مانند آیات قرآن از دوزخ و بهشت و پل صراط و شکنجه زنان بد و . . . سخن می گوید ولی سئوال اینجاست :
شما که این مسائل را خرافات می دانید و با آن مخالفید ! ! ! :D:-(:((:((
پس چرا از سوخته شدن چنین خرافاتی عزا گرفته اید ؟ ؟ ؟ (?):stupid::)):x:!
کتابسوزی را خود نویسندگان خاوری بازگو کرده اند! نه نویسندگان اروپایی! در کنار ابن خلدون، خوارزمی که زیر هفتصد سال پیش از گشودن ایران می زیست، کتابسوزی را در ایران بدست تازیان گزارش می دهد، با این روی مطهری تازی پرست، از هر سخنی یک جور کاستی می گیرد در جاهایی هم که کم می آورد میگوید "یارو از اعراب بدش می آید" .... (این خلدون که خودش تازی بود) با این روی ایشان می گوید خوارزمی گفته زبان خوارزمی و پارسی برای نوشتن دانش خوب نیستند پس کتاب هم در ایران نبوده! بماند که گرفتگاه و منبعش نوشته ای از خوارزمی نیست و از روی کتاب "بررسی هائی درباره ابوریحان بیرونی" می گوید! یا چون ابن خلدون در 7 - 8 سده پس از یورش تازیان بوده و سخنش را با "همانا چنین می گویند" آغازیده، سخنش درست نیست. خب تاریخ طبری هم از روی گفتار این و آن است، طبری هم خودش پس از یورش تازیان بوده است. در پایان کتاب هم ایشان می گوید: ((متأسفانه تاریخ ابن خلدون در اختیارم نیست ولی اگر چیزی در انجا بود بسیار بعید است که رندان غافل می باشند!)) خود این دامنه بررسی های مطهری را نشان می دهد. مطهری سخنهای نویسندگان کهن و نوین را که آشکار را این کار را از این بی فرهنگها گزارش کرده اند، با آنچه که "ایرادهای بنی اسرائیلی" نامیده می شود، انکار و اَرَندان کرده! کار بسیاری از چنین کسان همیشه این بوده است که با ذهنیت عربی شان دروغ بگویند و تازیان را بپرستند. در پایان در ویکی پدیا، در بخش "کتابسوزی در ایران" خواندم که می گوید:
ابویوسف یعقوب در کتاب الخراج می‌گوید که سیاهه‌ها(Diwan) سوختند و نابود شدند و اکنون مشخص نیست محتوای آن‌ها چه بوده‌است
مایه اندوه است که ویکی پدیا شماره رویه این گزاره را نداده تا بنده بروم با نوشته پایه اش بررسی کنم. ابویوسف یعقوب بن ابراهیم قاضی در سال 113 هجری قمری چشم به جهان گشود.
کتابسوزی ایران و مصر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک