شکار و تاریکی
نویسنده:
ادوگاوا رانپو
مترجم:
محمود گودرزی
امتیاز دهید
✔️ شکار و تاریکی با منطقی استوار و فرازونشیبهای زیرکانه پیش میرود. این رمان روایتی است عجیب و حیرتانگیز از کشف قتلی که یک نویسندۀ داستانهای پلیسی مرتکب میشود و ادوگاوا رانپو، که خود هم راوی است و هم نویسندۀ داستانهای پلیسی، در مقام کارآگاه به جستوجوی قاتل میپردازد. او درحالیکه مسحور زیبایی همسر مقتول شده است، خود درگیر ماجرایی پیچیده میشود... ژاپن تایمز مینویسد: «خواندن این رمان مثل دیدن سریال است. وقتی یک فصل تمام میشود، تشنۀ خواندن فصل بعدی هستید و هر بار تصور میکنید با خواندن صفحهای دیگر راضی خواهید شد.» نشر چترنگ با انتشار رمان شکار و تاریکی ادوگاوا رانپو، نویسندۀ سرشناس ژاپنی را به بازار کتاب ایران معرفی کرده است. ادوگاوا رانپو از بنیانگذاران ادبیات پلیسی در ژاپن است و نام مستعاری که برای خود برگزیده، ادای دینی است به ادگار آلن پو نویسندۀ محبوبش.
نقش اول این رمان خود نویسنده، یعنی رانپو است. رانپو در حال بازدید از موزه امپراتوری اوئنو با شیزوکو اُیامادا برخورد می کند و در همان لحظه اول شیفته زیبایی این زن به تمام معنا می شود. توصیف نویسنده از برخورد با این زیبایی، در متن کتاب چنین است:
فوراً شیفته اش شدم. رنگ پوستش بسیار سفید بود و من تا آن زمان نظیرش را ندیده بودم (اگر پریان دریایی قصه ها وجود داشته باشند، بی شک به او شباهت دارند). چهره اش شکل بیضیِ چهره های قدیم را داشت؛ ظرافتی نازک و شکننده تمام چین و شکن های اجزای صورتش را در بر می گرفت؛ ابروهایش، بینی اش، و حتی گردن و شانه هایش…
پس از این برخورد، رانپو وارد زندگی شیزوکو می شود و خود را درگیر حل معمای قتلی می کند که یک نویسنده دیگر رمان های پلیسی – شونِدی اوئه – مرتکب شده است اما…
شونِدی اوئه در سبک نوشتن رقیب رانپو محسوب می شود. و نویسنده این تضاد را در ابتدای کتاب چنین توصیف می کند:
معتقدم اصولا دو نوع نویسنده رمانهای پلیسی وجود دارد: آنهایی که طرفدار «مجرم» هستند و آنهایی که طرفدار «بازرس»اند. گروه اول، با اینکه میتوانند داستانی کوتاه و فشرده را پیش ببرند، سعادت خود را تنها در توصیف بیرحمی بیمارگونه جنایت مییابند. برعکس، گروه دوم هیچ اهمیتی به این مساله نمیدهند؛ در نگاه آنها فقط ظرافت اقدامات عقلانی بازرس اهمیت دارد. شوندی اوئه، مردی که در بطن قصه من قرار خواهد داشت، نویسندهای است که به مکتب نخست تعلق دارد؛ اما من خودم را بیشتر نماینده گروه دوم میدانم.
بیشتر
نقش اول این رمان خود نویسنده، یعنی رانپو است. رانپو در حال بازدید از موزه امپراتوری اوئنو با شیزوکو اُیامادا برخورد می کند و در همان لحظه اول شیفته زیبایی این زن به تمام معنا می شود. توصیف نویسنده از برخورد با این زیبایی، در متن کتاب چنین است:
فوراً شیفته اش شدم. رنگ پوستش بسیار سفید بود و من تا آن زمان نظیرش را ندیده بودم (اگر پریان دریایی قصه ها وجود داشته باشند، بی شک به او شباهت دارند). چهره اش شکل بیضیِ چهره های قدیم را داشت؛ ظرافتی نازک و شکننده تمام چین و شکن های اجزای صورتش را در بر می گرفت؛ ابروهایش، بینی اش، و حتی گردن و شانه هایش…
پس از این برخورد، رانپو وارد زندگی شیزوکو می شود و خود را درگیر حل معمای قتلی می کند که یک نویسنده دیگر رمان های پلیسی – شونِدی اوئه – مرتکب شده است اما…
شونِدی اوئه در سبک نوشتن رقیب رانپو محسوب می شود. و نویسنده این تضاد را در ابتدای کتاب چنین توصیف می کند:
معتقدم اصولا دو نوع نویسنده رمانهای پلیسی وجود دارد: آنهایی که طرفدار «مجرم» هستند و آنهایی که طرفدار «بازرس»اند. گروه اول، با اینکه میتوانند داستانی کوتاه و فشرده را پیش ببرند، سعادت خود را تنها در توصیف بیرحمی بیمارگونه جنایت مییابند. برعکس، گروه دوم هیچ اهمیتی به این مساله نمیدهند؛ در نگاه آنها فقط ظرافت اقدامات عقلانی بازرس اهمیت دارد. شوندی اوئه، مردی که در بطن قصه من قرار خواهد داشت، نویسندهای است که به مکتب نخست تعلق دارد؛ اما من خودم را بیشتر نماینده گروه دوم میدانم.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شکار و تاریکی