دیوان صادق سرمد
نویسنده:
صادق سرمد
امتیاز دهید
نمونه شعر:
ظلم و جهلِ ترک و تازی ظلمت و فحشا فزود
ظلم و جهل آری، اساسِ ظلمت و فحشاستی
بر شهيدانِ عجم اشکی نمی ريزی ولی
در عزایِ تازيانت عيشِ عاشوراستی
خانه ات ويرانه شد از تَرکتازیِ عرب
خانمانت نو زِ وقفِ خانهٔ بطحاستی
صد هزاران شهر از اين کشور فدایِ فتنه گشت
تو هنوزت بر سر باغِ فدک دعواستی
صد هزاران لاله از باغِ عجم شد داغدار
تو هنوزت شيون از داغِ دلِ ليلاستی
باز گوش ات، قصه خيزِ خيزران و حرمله ست
باز چشمت اشکريزِ اصغر و صغراستی
گريه بر خواریِ خود کن، گر سرِ زاريت هست
خنده بر شادیِ خود کن، گرت استغناستی
گريه کن بر انقراضِ دولت ساسانيان
کاين مذلت ها همه بر خاستهٔ آنجاستی
بر مدائن گريه کن کز صد مدينه برتر است
طاقِ کسری بين که جفت امروز ناکسراستی
مهرِ ايران تا نصيبِ غير ايرانی بود
قسمتِ ايرانيان بی مهریِ مزداستی
پيشِ ما بيگانه بيگانه ست و ما ايران پرست
هر که جز ايرانيان نه، جزوِ اين اعضاستی
انگليس و روس و ترک و تازی و نازی همه
فکر بازیِ خودند و جمعِ ما تنهاستی
بیشتر
ظلم و جهلِ ترک و تازی ظلمت و فحشا فزود
ظلم و جهل آری، اساسِ ظلمت و فحشاستی
بر شهيدانِ عجم اشکی نمی ريزی ولی
در عزایِ تازيانت عيشِ عاشوراستی
خانه ات ويرانه شد از تَرکتازیِ عرب
خانمانت نو زِ وقفِ خانهٔ بطحاستی
صد هزاران شهر از اين کشور فدایِ فتنه گشت
تو هنوزت بر سر باغِ فدک دعواستی
صد هزاران لاله از باغِ عجم شد داغدار
تو هنوزت شيون از داغِ دلِ ليلاستی
باز گوش ات، قصه خيزِ خيزران و حرمله ست
باز چشمت اشکريزِ اصغر و صغراستی
گريه بر خواریِ خود کن، گر سرِ زاريت هست
خنده بر شادیِ خود کن، گرت استغناستی
گريه کن بر انقراضِ دولت ساسانيان
کاين مذلت ها همه بر خاستهٔ آنجاستی
بر مدائن گريه کن کز صد مدينه برتر است
طاقِ کسری بين که جفت امروز ناکسراستی
مهرِ ايران تا نصيبِ غير ايرانی بود
قسمتِ ايرانيان بی مهریِ مزداستی
پيشِ ما بيگانه بيگانه ست و ما ايران پرست
هر که جز ايرانيان نه، جزوِ اين اعضاستی
انگليس و روس و ترک و تازی و نازی همه
فکر بازیِ خودند و جمعِ ما تنهاستی
آپلود شده توسط:
hasanak36
1398/06/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان صادق سرمد
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد/ چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند/ چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم/ که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول می نماید/ نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند/ به کسی مباد از ما که بدی رسیده باشد