شیطان فریاد می کشد
نویسنده:
میکی اسپیلین
مترجم:
امیر احمد رضوی ارجمند
امتیاز دهید
✔️ از متن کتاب:
در صبح روز بیست و چهارم ماه دسامبر 1942 به ناگهان به صدای تلفن از خواب پریدم و با عصبانیت گوشی را برداشتم. کسی که مرا از خواب بیدار کرده بود، پات رئیس اداره آگاهی و دوست قدیمیم بود. پات نیز اظهار داشت که کنتس دوبیروکس دختر لرد وانیال معروف را با نوکرش کشته اند و نیز توصیه کرد که سری به قصر او بزنم.
به پات گفتم که رفیق بگو ببینم تو به مامورینت همینطور دستور می دهی؟
از این حرف من خنده اش گرفت و در جواب من گفت این جبران عملی که پریشب با من کردی.
عمل پریشب این بود که پس از کشته شدن امیل کنت گانگستر معروف به وی تلفن کرده بودم که قائله بالمره تمام شده و می تواند با خیال راحت بخوابد. و پات نیز گفته بود که تو مرا از خواب بیدار کرده ای و حالا میگویی که می توانم راحت بخوابم؟
عمل آن شب من با عمل او فرق داشت؛ زیرا من با از پا درآوردن امیل کنت عمل شایسته ای با دو کارکنان پلیس کرده بودم و حال آنکه قتل دختر لرد ابدا به کار من بستگی نداشت...
بیشتر
در صبح روز بیست و چهارم ماه دسامبر 1942 به ناگهان به صدای تلفن از خواب پریدم و با عصبانیت گوشی را برداشتم. کسی که مرا از خواب بیدار کرده بود، پات رئیس اداره آگاهی و دوست قدیمیم بود. پات نیز اظهار داشت که کنتس دوبیروکس دختر لرد وانیال معروف را با نوکرش کشته اند و نیز توصیه کرد که سری به قصر او بزنم.
به پات گفتم که رفیق بگو ببینم تو به مامورینت همینطور دستور می دهی؟
از این حرف من خنده اش گرفت و در جواب من گفت این جبران عملی که پریشب با من کردی.
عمل پریشب این بود که پس از کشته شدن امیل کنت گانگستر معروف به وی تلفن کرده بودم که قائله بالمره تمام شده و می تواند با خیال راحت بخوابد. و پات نیز گفته بود که تو مرا از خواب بیدار کرده ای و حالا میگویی که می توانم راحت بخوابم؟
عمل آن شب من با عمل او فرق داشت؛ زیرا من با از پا درآوردن امیل کنت عمل شایسته ای با دو کارکنان پلیس کرده بودم و حال آنکه قتل دختر لرد ابدا به کار من بستگی نداشت...
آپلود شده توسط:
shakhsar
1398/05/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شیطان فریاد می کشد
دو ماه بعد کاراگاه با احضار دوستش از اداره پلیس به فرودگاه رفته و خانم خبرنگاری که روزگاری او را نجات داده و اکنون کاراگاه خصوصی یک شرکت سوئدی است امده و می خواهند که از خانم مراقبت کند ولی خانم مراقبت او را رد کرده بتنهایی سوار تاکسی شده به شهر می رود و در راه با یک تصادف ساختگی ظاهرا دزدیده می شود...
کاراگاه مایک هامر از خدمتکار زن زیبایی که در فرودگاه رستوران از انها پذیرایی کرده می خواهد به او کمک کند و دو نفر دزد که خانم را از فرودگاه تعقیب می کردند و خدتکار چهره انها را دیده شناسایی کند چون زن در حومه یک رستوران خلافکاران که هامر می شناسد ربوده شده او بدانجا رفته و چهار نفر را می شناسد و می خواهد که ساعت 7 در کافه باشند تا خانم دزد را شناسایی کند.هامر بدنبال خدمتکار رفته اول به خانه او رفته تا به فرزند و مادر پیرش خبر دهند و در انجا یک چینی که می خواهد زن را بقتل برساند منتظر انهاست که خلع سلاح شده و پی کارش فرستاده می شود.
چون به کافه رسیدند دو نفر را ندیده ناگهان پیرمردی امده می گوید که از اندو پول گرفته زن خدمتکار را برباید و انها در جایی دیگر نشسته اند انها بیرون امده به سراغ انها بروند ناگهان خدمتکار یکی راشناخته و هامر او را دستگیر و این همان گانگستر فراری بود که به اداره پلیس امده و به همه چیز اعتراف و وقتی پلیس می رود خانم خبرنگار که بادزدان همدست شده را دستگیر کند او خود کشی نموده است...
در سرداب کاراگاه دست و پای خود را باز کرده خارج شده انها گریخته و منشی به پلیس زنگ زده و انها امده اند.ژولیت در خانه کاراگاه نامه ای دریافت که به دیدار او در کلبه شکار کنت بیاید و او بتصور اینکه نامه از کنت است بدانجا رفته کاراگاه ومامورین پلیس انها را تعقیب...کارل که مست است می خواهد به ژولیت تجاوز مباشر که عاشق ژولیت است ممانعت ناگهان که کاراگاه وارد می شود از پشت سر گانگستر معروفی هالبرن که همان شیطان فریاد کش بوده وارد و ژولیت را به اتاق دیگر برده شکنجه و سوزانیده و با رسیدن پلیس فرار می کند...
کاراگاه از نوکر ومعاون کنت درباره او پرسیده و ایا با دختر خدمتکار روابطی داشته که او مطالبی می گوید و اینکه ژرژ نگهبان در اصلی بوده و عاشق مادام .کاراگاه دختر خدمتکار را تحت فشار قرار داده تا اسرار را بروز دهد و چون نتیجه نگرفته او را به منزل خود برده تحت مراقبت قرار داده منشی خود را لباس خدمتکار ژولیت پوشانده شبیه او ارایش کرده در اتاق خدتکار در قصر کنت مستقر تا شاید سرنخی بدست اید.
اواسط شب معاون کنت امده و از ژولیت قلابی می خواهد درب را باز و با او فرار کند ...اواخر شب ناگهان درب با کلید باز شده و کنت وارد و ژولیت ساختگی را در اغوش گرفته و می گوید که اسناد و جواهرات را برداشته و فرار کنند.کاراگاه با کنت گلاویز و او را بر روی صندلی نشانده و با تهدید و قول حفظ ابروی کنت می فهمد که پدر کنت با خدمتکار خانه اش روابط داشته و او به شهر دیگر رفته و از کنت دختری به دنیا می اورد که همان همسر ظاهری کنت و در واقع خواهر اوست که از پدر ارث برده و زن مادرش با یک کارگر ازدواج و صاحب پسری می شود که همان نوکر ومباشر محرم کنت است...