برای زنده ماندن بکش
نویسنده:
پرویز قاضی سعید
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
لاوسون خود را لای بوته های وحشی خاردار کشید. حالا می توانست قصر قدیمی آن سوی جاده را که در تاریکی شب چون شبه کوهی به نظر می رسید، تماشا کند. نور پریده رنگ مهتاب به زحمت می توانست درخت های کهنسال و پر شاخ و برگی که قصر را در میان گرفته و مانند یک حصار طبیعی آن را از نظرها پنهان ساخته بود، روشن سازد. لاوسون با دقت موقعیت قصر را سنجید. قبل از هر کار می بایست سیم هایی را که زنگ خطر را به صدا در می آورد و روی دیوار دور تا دور قصر کشیده شده بود، قطع کند.
لاوسون کتش را بیرون آورد. طپانچه اش را به کمر شلوار گذاشت و دستکش های سیاهی را که همراه داشت به دست کرد. حالا سرتاپا سیاه شده بود. شلوار سیاه، بلوز یقه بسته سیاه، دستکش های سیاه و کفش های نرم و چسبان سیاه. لاوسون احساس کرد در این لباس ها مثل یک گربه فرز و سبک و زرنگ است. می بایست عرض جاده را سینه خیز طی کند و می دانست که کوچکترین بی احتیاطی موجب مرگش می شود. گویی صدای مک استارد رئیس خود رئیس خود را می شنود:
- گوش کن لاوسون، آنها به هیچ وجه به تو ترحم نمی کنند. اگر گرفتار شوی ما کوچکترین کمکی نمی توانیم بکنیم. زیرا روابط دیپلماتیک اجازه نمی دهد ما که تایید کنیم تو مامور ما هستی...
بیشتر
لاوسون خود را لای بوته های وحشی خاردار کشید. حالا می توانست قصر قدیمی آن سوی جاده را که در تاریکی شب چون شبه کوهی به نظر می رسید، تماشا کند. نور پریده رنگ مهتاب به زحمت می توانست درخت های کهنسال و پر شاخ و برگی که قصر را در میان گرفته و مانند یک حصار طبیعی آن را از نظرها پنهان ساخته بود، روشن سازد. لاوسون با دقت موقعیت قصر را سنجید. قبل از هر کار می بایست سیم هایی را که زنگ خطر را به صدا در می آورد و روی دیوار دور تا دور قصر کشیده شده بود، قطع کند.
لاوسون کتش را بیرون آورد. طپانچه اش را به کمر شلوار گذاشت و دستکش های سیاهی را که همراه داشت به دست کرد. حالا سرتاپا سیاه شده بود. شلوار سیاه، بلوز یقه بسته سیاه، دستکش های سیاه و کفش های نرم و چسبان سیاه. لاوسون احساس کرد در این لباس ها مثل یک گربه فرز و سبک و زرنگ است. می بایست عرض جاده را سینه خیز طی کند و می دانست که کوچکترین بی احتیاطی موجب مرگش می شود. گویی صدای مک استارد رئیس خود رئیس خود را می شنود:
- گوش کن لاوسون، آنها به هیچ وجه به تو ترحم نمی کنند. اگر گرفتار شوی ما کوچکترین کمکی نمی توانیم بکنیم. زیرا روابط دیپلماتیک اجازه نمی دهد ما که تایید کنیم تو مامور ما هستی...
آپلود شده توسط:
Sakgizada13
1398/05/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی برای زنده ماندن بکش
ریچارد در اتاق مجاور بهوش امده خود را به در رسانده مرد را دیده تیری به پهلوی او زده در اخرین لحظات عمر مرد ادرس هواپیما و علامت را در مقابل قول لاوسون که دو هزار دلار را زنش برساند به او گفته...
لاوسون از خانه بیرون امده ماشین دشمنان او را تعقیب از کوچه ای به کافه گریخته در انجا تسلیم شده برای بررسی فرودگاه دشمن را بدانجا کشیده در لحظه ای مناسب با پاشیدن خاک رئیس را کور و دو ممور همراهش را کشته..با تغییر پلاک ماشین به شهر برگشته...شب همراه دوستان به فرودگاه امده مامور حفاظت را بیهوش علامت با چراغ قوه داده هواپیمای سبک به سمت انها امده سوار با تهدید اسلحه خلبان مسیر پرواز را به غرب تغییر داده و عملیات با موفقیت انجام میشود...
مامورین از سه طرف سعی در محاصره انها دارند سه هفت تیر را پر کرده شروع به تیراندازی می کنند...لاوسون که صدای درگیری را شنیده و از لای درز مامور نگهبان را نمی بیند یک سیگار حاوی مواد منفجرا قوی در اورده با فتیله ساختگی اتش زده در را انداخته بیرون رفته با موتور اسکورت گریخته در جاده به محل توقف ماشین ها رسیده سرباز نگهبان را فریب داده مسلسل سنگین را برای او باز کرده او را بیهوش لباس او را پوشیده درست در لحظه ای که فشنگ دوستانش تمام می شد به کمک انها رسیده دشمنان را از جلو وپشت سرشان به گلوله بسته ریچارد گلوله خورده زخمی شده به نزدیکی رودخانه مرزی رفته شب با مشک های پر باد و در حالیکه با ماشین اسباب بازی و چراغ قوه دشمن را در جای دیگر با پلیس مرزی درگیر کرده اند از مرز گذشته...
لاوسون را به زیرزمین برده از مامورین می خواهد سیگار فندک او را بهش بدهند و بدین ترتیب لاوسون دو سلاح مهم خود را به دست اورده...ابتدا یک سیگار مخصوص را بیرون اورده که انتن نازکی در ان تعبیه شده سپس ان را به ته فندک وصل و تبدیل به بیسیم کرده و با سیمپسون و ریچارد دو مامور همکارش که در جنگل مخفی شده اند تماس و می خواهد که عملیات دوم یا 150 را انجام دهند.
ریچارد و سیمپسمون به نزدیکی جاده رفته از دو موضوع اماده شلیک شده و راننده موتور سوار اسکورت ماشینی که باید رادبکوف را جابجا کند هدف قرار داده و کشته موتور و فرد را بدرون جنگل برده بعد سیمپسون در کنار جاده قرار گرفته و ناگهان جنازه فرد موتور سوار را جلوی راننده ماشین انداخته او ناگهان ترمز کرده و سیمپسون و ریچارد راننده ماشین و فرد عقب را خلع سلاح کرده در جنگل محکم بسته با ماشین و لباس انها به طرف قصر برای فرار دادن و انتقال رادبکوف رفته...
لاوسون از ماشین پیاده و قصر را که پشت درختان مخفی شده بررسی کلاه مشکی روی سر خود کشیده یکدست سیاه پوش به دیواره قصر نزدیک با کمک طناب قلابدار از دیوار بالا رفته به 4 رشته سیم برخورد اولی را با میله فلزی امتحان که میله سرخ شده و می فهمد سیم برق است روی ان یک لایه پارچه ای کشیده دومی سیم تلفن است که ان را قطع نموده سومی سیم زنگ خطر است که با یک گیره مخصوص ان را از کار انداخته از روی سیم ها رد طناب را بالا کشیده و از طرف دیگر دیوار پایین رفته نقشه قصر را که بوسیله مامور نفوذی بدست امده مرور باید ساختمان را دور زده از کنار استخر گذشته از پله اصلی بالا رفته و به طبقه دوم اتاق با علامت مخصوص محل نگهداری رادبکوف برود.
ناگهان با یک اتفاق غیر منتظره که اگاهی نداشت پارس یک سگ روبرو شده به طرف او خیز برداشته لاوسون گردن سگ را گرفته می چرخاند و گردن سگ را می شکند.ناگهان صدای یک نگهبان که به پارس سگ مشکوک شده امده وقتی نگهبان به نزدیک لاشه سگ رسیده لاوسون از مخفیگاه پشت درختان بیرون پریده با ضربتی مامور را خلاص لباس او را پوشیده او را در پشت درخت مخفی محل را طی نموده در نزدیکی راه پله در اصلی صدای یک مرد تنومند خطاب به نگهبان دیگر که از متوقف شدن علائم حرکت گیرنده دم سگ و نبودن مامور 25 می پرسد و او را بدنبال انها فرستاده