مردی که زیاد نمی دانست
نویسنده:
برادران گریم
مترجم:
ناهید زارع
امتیاز دهید
داستان مردی ساده لوح
از متن کتاب:
روزی روزگاری مرد جوان و ساده دلی زندگی می کرد.
مرد جوان که هفت سال پیشِ یک نعلبند کار کرده بود، یک روز تصمیم گرفت به خانه برگردد.
نعلبند برای این هفت سال کار، یک تکه بزرگ نقره به او داد و گفت:
"این هم مزد تو"
مرد جوان نقره را توی یک کیسه انداخت و راه افتاد...
بیشتر
از متن کتاب:
روزی روزگاری مرد جوان و ساده دلی زندگی می کرد.
مرد جوان که هفت سال پیشِ یک نعلبند کار کرده بود، یک روز تصمیم گرفت به خانه برگردد.
نعلبند برای این هفت سال کار، یک تکه بزرگ نقره به او داد و گفت:
"این هم مزد تو"
مرد جوان نقره را توی یک کیسه انداخت و راه افتاد...
تگ:
مرد ساده لوح
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مردی که زیاد نمی دانست