مهلتی تا مرگ - جلد 2
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
سارا در کنار قدم یار ایستاده به او گفت:
- این مرد را بکش. خودت که دیدی، داشت مرا خفه می کرد. بکشش.
سرخه ملتمسانه گفت:
- من... من نمی خواستم تو را بکشم... قصدم ترساندن تو بود. شوخی کردم. اصلا برای چی باید سارا می کشتم.
سارا با عصبانیت خطاب به قدم یار گفت:
- گول حرفهای این آدمکش را نخور، خودت که دیدی، داشت مرا خفه می کرد. نفسم بند آمده بود. حالا از ترس جان خودش قیافه حق به جانب گرفته، اگر یه کمی دیر به دادم رسیده بودی، با جسدم روبرو می شدی.
قدم یار سر تکان داد گفت:
- شاید واقعا سرخه شوخی می کرده!
سرخه گفت:
قربون آدم چیز فهم... باور کن قدم خان من نمی خواستم سارا را خفه کنم، فقط می خواستم او را بترسانم که دیگر زبان درازی نکند.
سارا از فرط خشم لرزید. تف به صورت سرخه انداخت گفت:
- دروغگو، آدمکش...
بیشتر
سارا در کنار قدم یار ایستاده به او گفت:
- این مرد را بکش. خودت که دیدی، داشت مرا خفه می کرد. بکشش.
سرخه ملتمسانه گفت:
- من... من نمی خواستم تو را بکشم... قصدم ترساندن تو بود. شوخی کردم. اصلا برای چی باید سارا می کشتم.
سارا با عصبانیت خطاب به قدم یار گفت:
- گول حرفهای این آدمکش را نخور، خودت که دیدی، داشت مرا خفه می کرد. نفسم بند آمده بود. حالا از ترس جان خودش قیافه حق به جانب گرفته، اگر یه کمی دیر به دادم رسیده بودی، با جسدم روبرو می شدی.
قدم یار سر تکان داد گفت:
- شاید واقعا سرخه شوخی می کرده!
سرخه گفت:
قربون آدم چیز فهم... باور کن قدم خان من نمی خواستم سارا را خفه کنم، فقط می خواستم او را بترسانم که دیگر زبان درازی نکند.
سارا از فرط خشم لرزید. تف به صورت سرخه انداخت گفت:
- دروغگو، آدمکش...
آپلود شده توسط:
shakhsar
1398/04/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مهلتی تا مرگ - جلد 2
پیرمرد قصد فرار دارد که هاشم بدنبال او دویده و تیری رها کرده که پیرمرد می میرد و قدمیار می فهمد که ساروق دستور داده که حیدر خانه انها را در انتقام از پدرش رباط اتش زده و برادرش را در باغ ساروق زندانی کنند.جنازه پیرمرد را در باغ کنار جنازه حیدر که ساروق کشته دفن کرده با نقشه هاشم سارا و هاشم با جیپ جلو تر برگشته به ساروق می گویند ماشین خراب شده و قدمیار ماشین را نزدیکی پارک کرده داخل شود.
ساروق با امدن انها سیلی به سارا زده او را بدرون فرستاده هاشم را به اتاق اصلی برده می خواهد که به سارا به چشم خواهری نگاه کند هاشم می گوید که 50 هزار تومن خود را خواسته و می خواهد با سارا به کرمانشاه برود.ساروق برای برداشتن اسلحه اش کنار تخت می گوید زیر تخت سی هزار تومن است و به طرف ان حرکت هاشم اسلحه کشیده او را متوقف قدمیار وارد شده طاهر را نشان داده از ساروق می پرسد.ساروق می گوید به عمد نبوده و در مقابل پول هایش که در حفره ای در اتاق مجاور 280 هزار تومن مخفی کرده می خواهد که جانش را نگیرند.
قدمیار موضوع خواهر برادری سارا و هاشم را گفته همه از خانه خارج قدمیار دبه نفتی را یافته به خانه پاشیده و به اتش می کشد ساروق به طرف خانه دویده که هاشم با یک تیر او را از پشت زده چون مردم نزدیک می شوند همه فرار کرده با ماشین به قره تپه رفته به طاهر می گویند به ابادی برگشته و داستانی که قدمیار گفته برای سرکار فرحان و مردم تعریف کرده و بگوید قدمیار برای ملاقات پدر زندانی شان به کرمانشاه رفته و بر می گردد....
قدمیار با شنیدن صدای کشمکش از خواب بیدار به اتاق سارا رفته می بیند که هاشم روی او افتاده و می خواهد که او را خفه کند قدمیار او را جدا کرده به گوشه اتاق انداخته می خواهد او را بکشد که سارا می خواهد که هاشم را رها کند و سرانجام می گوید که هاشم برادر اوست.با شنیدن سرگذشت خواهر و اشک های او و حرف های قدمیار هاشم با خواهر که به راه منحرف کشیده شده اشتی و می خواهد با گرفتن سهم خود از ساروق در حدود 50 هزار تومن با سارا به کرمانشاه برگردد.
نقشه طراحی شده و می خواهند که هاشم پولش را بگیرد و در جاده خود را بدانها رسانده و سارا بگوید می خواهد برای نذر به امام زاده برود و قدمیار با ماشین او را می رساند.وقتی ساروق برگشت انها را صدا زده نهار بخورند ساروق با چالاک مشروب خورده و مست هستند و قدمیار صحبت هایی در مورد جوانان و اعتیاد و مضرات الکل و غیره کرده که چالاک عصبانی شده می خواهد با او درگیر شود.
نزدیک غروب قدیار اماده حرکت که ساروق می خواهد چالاک همراه او به همدان برود و هاشم پیشنهاد می کند با جیپ سارا را به امامزاده برساند.نزدیک امامزاده قدمیار بهانه زیارت کرده بدیدن هاشم رفته می فهمد که چالاک را برای کشتن او فرستاده اند...
سرخه که قصد کشتن سارا و قدمیار را داشته با او گلاویز قدمیار او را زده محکم طناب پیچ کرده خانه سرکار فرحان رفته او را دیده با او صحبت کرده از او می خواهد با وی امده در راه کل ماجرا را تعریف سرکار فرحان پشت در مخفی شده تا اعترافات سرخه در کشتن موسی را خودش بشنود بعد داخل امده می خواهد سرخه و قدمیار را هر دو دستگیر کند.قدمیار ضمن باز کردن سرخه ناگهان او را به سمت سرکار هل داده و فرار می کند هفت تیر فرحان که روی ماشه بوده شلیک شده و سرخه غرق در خون روی سرکار می غلتد.سرکار به پاسگاه رفته گروهی را برای تعقیب قدمیار و گروهی را برای برداشتن جنازه سرخه بر می دارد.
سارا و قدمیار با اتومبیل فرار کرده به خانه ساروق رفته چالاک ماشین را در انبار مخفی کرده ساروق سارا را که قدیم دیده میشضناسد و به او ابراز علاقه کرده می خواهد که اعتیاد را ترک و نزد او بماند و همسر وی شود.
پاینده باشید