رسته‌ها
مهلتی تا مرگ - جلد 2
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 38 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 38 رای
✔از متن کتاب:
سارا در کنار قدم یار ایستاده به او گفت:
- این مرد را بکش. خودت که دیدی، داشت مرا خفه می کرد. بکشش.
سرخه ملتمسانه گفت:
- من... من نمی خواستم تو را بکشم... قصدم ترساندن تو بود. شوخی کردم. اصلا برای چی باید سارا می کشتم.
سارا با عصبانیت خطاب به قدم یار گفت:
- گول حرفهای این آدمکش را نخور، خودت که دیدی، داشت مرا خفه می کرد. نفسم بند آمده بود. حالا از ترس جان خودش قیافه حق به جانب گرفته، اگر یه کمی دیر به دادم رسیده بودی، با جسدم روبرو می شدی.
قدم یار سر تکان داد گفت:
- شاید واقعا سرخه شوخی می کرده!
سرخه گفت:
قربون آدم چیز فهم... باور کن قدم خان من نمی خواستم سارا را خفه کنم، فقط می خواستم او را بترسانم که دیگر زبان درازی نکند.
سارا از فرط خشم لرزید. تف به صورت سرخه انداخت گفت:
- دروغگو، آدمکش...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
255
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
shakhsar
shakhsar
1398/04/28

کتاب‌های مرتبط

مسیر مرگ مرموز
مسیر مرگ مرموز
4.8 امتیاز
از 8 رای
Pellucidar series - 06 - Savage Pellucidar
Pellucidar series - 06 - Savage Pellucidar
5 امتیاز
از 1 رای
مرگ به سبک پوآرو
مرگ به سبک پوآرو
4.6 امتیاز
از 142 رای
The Virgin of the Sun
The Virgin of the Sun
3 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مهلتی تا مرگ - جلد 2

تعداد دیدگاه‌ها:
4
بطرف ماشین برگشته چالاک را پایین کشیده کتک زده با هاشم بسته در جعبه عقب ماشین انداخته بنا بدرخواست هاشم پشت سر جیپ حرکت تا به باغی رسیده هاشم در زده پیرمردی در را باز داخل شده به یک عمارت یک طبقه رسیده پیرمرد ششلولی دارد و می گوید که تفنگی قدیمی به اتاقی رسیده هاشم می گوید اول چای بعد جنس ها ناگهان هاشم به سختی پیرمرد را زده چند سیلی به صورت او نواخته و می خواهد که کلید و محل زندانی را بگوید پیرمرد مقاومت سرانجام تسلیم کلید را داده که زندانی در انبار انتهای باغ بوده بدانجا رفته پسرکی را دیده که قدمیار می فهمد که برادرش طاهر است و او را خیلی کتک زده و گرسنه نگه داشته اند.
پیرمرد قصد فرار دارد که هاشم بدنبال او دویده و تیری رها کرده که پیرمرد می میرد و قدمیار می فهمد که ساروق دستور داده که حیدر خانه انها را در انتقام از پدرش رباط اتش زده و برادرش را در باغ ساروق زندانی کنند.جنازه پیرمرد را در باغ کنار جنازه حیدر که ساروق کشته دفن کرده با نقشه هاشم سارا و هاشم با جیپ جلو تر برگشته به ساروق می گویند ماشین خراب شده و قدمیار ماشین را نزدیکی پارک کرده داخل شود.
ساروق با امدن انها سیلی به سارا زده او را بدرون فرستاده هاشم را به اتاق اصلی برده می خواهد که به سارا به چشم خواهری نگاه کند هاشم می گوید که 50 هزار تومن خود را خواسته و می خواهد با سارا به کرمانشاه برود.ساروق برای برداشتن اسلحه اش کنار تخت می گوید زیر تخت سی هزار تومن است و به طرف ان حرکت هاشم اسلحه کشیده او را متوقف قدمیار وارد شده طاهر را نشان داده از ساروق می پرسد.ساروق می گوید به عمد نبوده و در مقابل پول هایش که در حفره ای در اتاق مجاور 280 هزار تومن مخفی کرده می خواهد که جانش را نگیرند.
قدمیار موضوع خواهر برادری سارا و هاشم را گفته همه از خانه خارج قدمیار دبه نفتی را یافته به خانه پاشیده و به اتش می کشد ساروق به طرف خانه دویده که هاشم با یک تیر او را از پشت زده چون مردم نزدیک می شوند همه فرار کرده با ماشین به قره تپه رفته به طاهر می گویند به ابادی برگشته و داستانی که قدمیار گفته برای سرکار فرحان و مردم تعریف کرده و بگوید قدمیار برای ملاقات پدر زندانی شان به کرمانشاه رفته و بر می گردد....
قدمیار جریان سرخه را برای ساروق تعریف و برای گرفتن انتقام از بقیه می خواهد که به همدان برود.ساروق به قدمیار پیشنهاد می کند بعد برای او کار کند و حتی ده هزار تومن به او می دهد که فکر کند.ساروق با هاشم و چالاک ظاهرا برای گرفتن جنس از خانه خارج شده و قدمیار و سارا به استراحت می پردازند.
قدمیار با شنیدن صدای کشمکش از خواب بیدار به اتاق سارا رفته می بیند که هاشم روی او افتاده و می خواهد که او را خفه کند قدمیار او را جدا کرده به گوشه اتاق انداخته می خواهد او را بکشد که سارا می خواهد که هاشم را رها کند و سرانجام می گوید که هاشم برادر اوست.با شنیدن سرگذشت خواهر و اشک های او و حرف های قدمیار هاشم با خواهر که به راه منحرف کشیده شده اشتی و می خواهد با گرفتن سهم خود از ساروق در حدود 50 هزار تومن با سارا به کرمانشاه برگردد.
نقشه طراحی شده و می خواهند که هاشم پولش را بگیرد و در جاده خود را بدانها رسانده و سارا بگوید می خواهد برای نذر به امام زاده برود و قدمیار با ماشین او را می رساند.وقتی ساروق برگشت انها را صدا زده نهار بخورند ساروق با چالاک مشروب خورده و مست هستند و قدمیار صحبت هایی در مورد جوانان و اعتیاد و مضرات الکل و غیره کرده که چالاک عصبانی شده می خواهد با او درگیر شود.
نزدیک غروب قدیار اماده حرکت که ساروق می خواهد چالاک همراه او به همدان برود و هاشم پیشنهاد می کند با جیپ سارا را به امامزاده برساند.نزدیک امامزاده قدمیار بهانه زیارت کرده بدیدن هاشم رفته می فهمد که چالاک را برای کشتن او فرستاده اند...
کتاب را مطالعه نمودم.قدمیار سرخه را از روی سارا جدا نموده به بغل دیوار هل داده سارا می خواهد که قدمیار سرخه را بکشد.قدمیار از سارا می خواهد وسایل خود را جمع کرده از ان خانه بروند.سرخه به قدمیار پیشنهاد می کند گروه قاچاق تشکیل داده و بعد قزل اغاج را به خاکسیاه بنشانند.قدمیار با سارا سوار اتومبیل کهنه سرخه که پشت فرمان نشسته شده به سمت قره تپه حرکت می کنند در راه سرخه به قران داخل ماشین قسم می خورد که به قدم یار خیانت نکند.در قره تپه وارد خانه خواهر قدمیار حوا شده کرمعلی شوهرش در را باز و پذیرایی می کند چون شب بوده صبح زود قدمیار کلید انبار علوفه را از کرمعلی گرفته سرخه را به بهانه برداشتن صد هزار تومن رباط برای سرمایه بدانجا برده داخل انبار ناگهان سرخه را هل داده می خواهداو را بکشد.
سرخه که قصد کشتن سارا و قدمیار را داشته با او گلاویز قدمیار او را زده محکم طناب پیچ کرده خانه سرکار فرحان رفته او را دیده با او صحبت کرده از او می خواهد با وی امده در راه کل ماجرا را تعریف سرکار فرحان پشت در مخفی شده تا اعترافات سرخه در کشتن موسی را خودش بشنود بعد داخل امده می خواهد سرخه و قدمیار را هر دو دستگیر کند.قدمیار ضمن باز کردن سرخه ناگهان او را به سمت سرکار هل داده و فرار می کند هفت تیر فرحان که روی ماشه بوده شلیک شده و سرخه غرق در خون روی سرکار می غلتد.سرکار به پاسگاه رفته گروهی را برای تعقیب قدمیار و گروهی را برای برداشتن جنازه سرخه بر می دارد.
سارا و قدمیار با اتومبیل فرار کرده به خانه ساروق رفته چالاک ماشین را در انبار مخفی کرده ساروق سارا را که قدیم دیده میشضناسد و به او ابراز علاقه کرده می خواهد که اعتیاد را ترک و نزد او بماند و همسر وی شود.
بابت آپلود کتاب های امیر عشیری تشکر. دوستان حتما این آثار زیبا رو مطالعه کنند
پاینده باشید
مهلتی تا مرگ - جلد 2
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک