سفر مگره
نویسنده:
ژرژ سیمنون
مترجم:
عباس آگاهی
امتیاز دهید
✔️ شخصیت سربازرس مگره که در رمانهای دیگر سیمنون با طبقات مختلف جامعه فرانسه از جمله طبقه مرفهین، بروژاواها و فقرا روبرو بوده است .در «سفر مگره» با مهمانان و ساکنان تالارهای مجلل هتلها و ویلاهای اشرافی روبرو میشود و نویسنده روحیات گونهای از مردم فرانسه را تصویر میکند که به این گونه اماکن رفت و آمد دارند و از پرداختن به کوچکترین کارهای شخصی خود عاجزند.
سربازس مگره برای حل معماهایی که با آنها روبرو میشود، با حوصله و خونسردی خاص خود، ابتدا میکوشد حال و هوای فضای وقوع حادثه را برای خود ملموس کند و سپس روحیات و ذهن شخصیتهای ماجرا را کند و کاو میکند تا کلید حل معما را پیدا کند.این کارآگاه مشهور فرانسوی با جمع کردن تمامی مدارک و شواهد و به کمک بازرسانی که رهبریشان را به عهده دارد، نتیجهگیری نهایی را انجام میدهد و متهم اصلی را به دام میاندازد.
سطرهایی از کتاب:
و حالا مگره ديگر همان مرد صبحي نبود. ديگر خيالبافي تمام شده بود و احساس پسربچهاي را که به مدرسه نميرود، نداشت.
او برگشت و دوباره سر جايش در تراس نشست و سفارش ليوان ديگري داد و به ژانويه که ميبايست فوقالعاده هيجانزده باشد، فکر کرد. آيا ژانويه سعي کرده بود به وي زنگ بزند و از او راهنمايي بخواهد؟ يقيناً نه. چون خيلي دلش ميخواست اين قضيه را به تنهايي به سامان برساند.
سربازرس عجله داشت هرچه بيشتر در اين خصوص کسب اطلاع کند ولي حالا که در مقرّ خودش نبود، بايد مثل همة مردم، منتظر روزنامههاي بعدازظهر بماند.
وقتي براي ناهار به خانه برگشت، زنش که بويي برده بود، با درهمکشيدن ابروها به او نگاه کرد.
«با کسي روبهرو شدي؟»
«با هيچکس. فقط به پاردُن زنگ زدم. امشب اونها رو براي شام به کافهاي ميبريم، هنوز نميدونم چه کافهاي.»
«حالت خوب نيست؟»
«حالم کاملاً خوبه.»
راست ميگفت. آن چند سطر روزنامه به تعطيلاتش معني بخشيده بود و وسوسه نميشد به دفترش برگردد و قضيه را به دست بگيرد. اين بار او فقط يک تماشاچي بهشمار ميرفت و وضعيت برايش سرگرمکننده بود...
بیشتر
سربازس مگره برای حل معماهایی که با آنها روبرو میشود، با حوصله و خونسردی خاص خود، ابتدا میکوشد حال و هوای فضای وقوع حادثه را برای خود ملموس کند و سپس روحیات و ذهن شخصیتهای ماجرا را کند و کاو میکند تا کلید حل معما را پیدا کند.این کارآگاه مشهور فرانسوی با جمع کردن تمامی مدارک و شواهد و به کمک بازرسانی که رهبریشان را به عهده دارد، نتیجهگیری نهایی را انجام میدهد و متهم اصلی را به دام میاندازد.
سطرهایی از کتاب:
و حالا مگره ديگر همان مرد صبحي نبود. ديگر خيالبافي تمام شده بود و احساس پسربچهاي را که به مدرسه نميرود، نداشت.
او برگشت و دوباره سر جايش در تراس نشست و سفارش ليوان ديگري داد و به ژانويه که ميبايست فوقالعاده هيجانزده باشد، فکر کرد. آيا ژانويه سعي کرده بود به وي زنگ بزند و از او راهنمايي بخواهد؟ يقيناً نه. چون خيلي دلش ميخواست اين قضيه را به تنهايي به سامان برساند.
سربازرس عجله داشت هرچه بيشتر در اين خصوص کسب اطلاع کند ولي حالا که در مقرّ خودش نبود، بايد مثل همة مردم، منتظر روزنامههاي بعدازظهر بماند.
وقتي براي ناهار به خانه برگشت، زنش که بويي برده بود، با درهمکشيدن ابروها به او نگاه کرد.
«با کسي روبهرو شدي؟»
«با هيچکس. فقط به پاردُن زنگ زدم. امشب اونها رو براي شام به کافهاي ميبريم، هنوز نميدونم چه کافهاي.»
«حالت خوب نيست؟»
«حالم کاملاً خوبه.»
راست ميگفت. آن چند سطر روزنامه به تعطيلاتش معني بخشيده بود و وسوسه نميشد به دفترش برگردد و قضيه را به دست بگيرد. اين بار او فقط يک تماشاچي بهشمار ميرفت و وضعيت برايش سرگرمکننده بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سفر مگره