سرگذشت شگفت انگیز پیرحسین خراسانی
نویسنده:
فرخ سرآمد
امتیاز دهید
شگفت انگیز ترین داستان طنزی که تا به حال خوانده اید. یا کتاب را در نیمه راه از خشم پاره کرده ، به دور می افکنید و یا بارها خواهید خواند و از شدت خنده اشک خواهید ریخت ...
پیر حسین نابغه ای که در سن سه سالگی خزانه علم استادش را از آن خویش ساخته در علم از وی نیز قدمی فراتر می نهد و پدر به توصیه استاد وی را برای ادامه تحصیل به نظامیه بغداد می فرستد. اما چنان پی در پی در گیر ماجراهای شگفت انگیز می گردد که تحصیل را رها کرده در کنار دایه جادو و دیگر یاران به یاری قیصر روم می شتابد...
اگر به روى جلد داستان که شبیه نقاشىهاى منیاتور قدیمى است و تعدادى از قهرمانان داستان را به دور هم جمع کرده است و یا به مقدمه فریبنده آن که مانند مقدمههاى است که گردآورندههاى قدیمى در ابتداى هر کتاب مىنوشتند، توجه کنید و آن را داستانى جدى مانند دیگر داستانها بدانید، حتماً در همان صفحات اول بهتزده به جملات آشنا و غریب کتاب خیره خواهید شد. آشنا از آن نظر که در سبک و سیاق داستانهاى قدیمى است و غریب از آن نظر که براى اولین بار به زبان طنز نوشته شده است!
نویسنده با الگو قرار دادن سبک داستانهاى پردهخوانى و قدیمى ایران داستانى نو آفریده است که هر چند به زبان طنز است اما همان سبک ماجراها را دنبال مىکند و خواننده پىدرپى از این داستان به داستان دیگر وارد مىشود و شخصیتهاى جالب توجهاى وارد داستان مىشود که هر کدام در نوع خودشان برگرفته از یکى از آن داستانها مىباشند! خود پیر حسین خراسانى که مدعى است در سه سالگى کلیه علوم را فرا گرفته است یک طرف ماجرا است و طرف دیگر دوستانى است که بعضی از آنها عبارتند از:
«شقاقل لوچ» که پیرمردی نورانیست که ریش سفیدش پنج ذرع از پی وی بر زمین کشیده همىشود و ابروان انبوهش به روى زنخدان ریخته . دهانش تهى از دندان و سرش خالى از مو. دماغش پهن و چشمانش لوچ. یک دست وى از مچ بریده و دست دیگرش اندکى خمیده یک پایش لنگ و پاى دیگرش خالدار چون پاى پلنگ. گوشهایش چون گوش پیل و چشمها آبى، چون دریاى نیل.
«چلغوز عالمسوز» سر عیاران بغداد که گورزاد گوژپشتی است! و شاید بتوان تنها شخصیت نیمه منطبق با اصل کتاب است!
«پهلوان کچل» رومى کتاب یعنى «اسطوخودوس» که سرش توسط اژدهاى دریاى محیط سوخته است!
«دایه جادو» که هر چند در تمام کتابهاى قدیمى در طرف شر ماجرا بود این سرى هوس کرده است به طرف خیر بپیوند اما خیرش هم زیاد بدون شر نیست! وصوف صورت دایه نیز خارج از لطف نیست «از میان دود، عجوزهاى وحشت انگیز، با قامتى بلند و دستان دراز و استخوانى و ناخنهاى چرک و خمیده چون داس ظاهر گردید. چشمى زرد و چشمى سرخ. دماغى خمیده چون خرطوم و سبیل از بنا گوش بدر رفته. بر چانه هفتاد خال سیاه داشتى و بر هر یک دستهاى مو چون دم اسب. چون قهقهه سر دادى زبان سبزش از میان لبهاى سیاه آویزان گشتى و دو گوش چون دو تاوه که چون حرکت دادى باد برخاستى و دو دندان چون دو میخ سیاه از دهانش بیرون زده بودى و آوازى چنان تیز داشتى که گوش را سوراخ خواستى کرد.»
از دیگر شخصیتهاى جالب داستان مىتوان به «دختر فغفور چین»، «اژدها»، «سیمرغ»، «یوسف حجام» اشاره کرد و همچنین از ضد قهرمانانى چون «مستبدوس» و «کنیزک زنگى» آن نام برد. همچنین «قیصرک» پادشاه روم که قهرمانان براى بازپس گیرى تخت سلطنت او قیام کردهاند و در آخر کار به سزاى آنچنان که شایسته شاهان واقعى است (نه شاهان قصهها) به آنها پاداش مىدهد. در نهایت نباید از «پوئتیوس» شاعر غافل شد که هر چند در چند صفحه آخر داستان ظاهر مىشود اما حرف براى گفتن زیاد دارد!
بیشتر
پیر حسین نابغه ای که در سن سه سالگی خزانه علم استادش را از آن خویش ساخته در علم از وی نیز قدمی فراتر می نهد و پدر به توصیه استاد وی را برای ادامه تحصیل به نظامیه بغداد می فرستد. اما چنان پی در پی در گیر ماجراهای شگفت انگیز می گردد که تحصیل را رها کرده در کنار دایه جادو و دیگر یاران به یاری قیصر روم می شتابد...
اگر به روى جلد داستان که شبیه نقاشىهاى منیاتور قدیمى است و تعدادى از قهرمانان داستان را به دور هم جمع کرده است و یا به مقدمه فریبنده آن که مانند مقدمههاى است که گردآورندههاى قدیمى در ابتداى هر کتاب مىنوشتند، توجه کنید و آن را داستانى جدى مانند دیگر داستانها بدانید، حتماً در همان صفحات اول بهتزده به جملات آشنا و غریب کتاب خیره خواهید شد. آشنا از آن نظر که در سبک و سیاق داستانهاى قدیمى است و غریب از آن نظر که براى اولین بار به زبان طنز نوشته شده است!
نویسنده با الگو قرار دادن سبک داستانهاى پردهخوانى و قدیمى ایران داستانى نو آفریده است که هر چند به زبان طنز است اما همان سبک ماجراها را دنبال مىکند و خواننده پىدرپى از این داستان به داستان دیگر وارد مىشود و شخصیتهاى جالب توجهاى وارد داستان مىشود که هر کدام در نوع خودشان برگرفته از یکى از آن داستانها مىباشند! خود پیر حسین خراسانى که مدعى است در سه سالگى کلیه علوم را فرا گرفته است یک طرف ماجرا است و طرف دیگر دوستانى است که بعضی از آنها عبارتند از:
«شقاقل لوچ» که پیرمردی نورانیست که ریش سفیدش پنج ذرع از پی وی بر زمین کشیده همىشود و ابروان انبوهش به روى زنخدان ریخته . دهانش تهى از دندان و سرش خالى از مو. دماغش پهن و چشمانش لوچ. یک دست وى از مچ بریده و دست دیگرش اندکى خمیده یک پایش لنگ و پاى دیگرش خالدار چون پاى پلنگ. گوشهایش چون گوش پیل و چشمها آبى، چون دریاى نیل.
«چلغوز عالمسوز» سر عیاران بغداد که گورزاد گوژپشتی است! و شاید بتوان تنها شخصیت نیمه منطبق با اصل کتاب است!
«پهلوان کچل» رومى کتاب یعنى «اسطوخودوس» که سرش توسط اژدهاى دریاى محیط سوخته است!
«دایه جادو» که هر چند در تمام کتابهاى قدیمى در طرف شر ماجرا بود این سرى هوس کرده است به طرف خیر بپیوند اما خیرش هم زیاد بدون شر نیست! وصوف صورت دایه نیز خارج از لطف نیست «از میان دود، عجوزهاى وحشت انگیز، با قامتى بلند و دستان دراز و استخوانى و ناخنهاى چرک و خمیده چون داس ظاهر گردید. چشمى زرد و چشمى سرخ. دماغى خمیده چون خرطوم و سبیل از بنا گوش بدر رفته. بر چانه هفتاد خال سیاه داشتى و بر هر یک دستهاى مو چون دم اسب. چون قهقهه سر دادى زبان سبزش از میان لبهاى سیاه آویزان گشتى و دو گوش چون دو تاوه که چون حرکت دادى باد برخاستى و دو دندان چون دو میخ سیاه از دهانش بیرون زده بودى و آوازى چنان تیز داشتى که گوش را سوراخ خواستى کرد.»
از دیگر شخصیتهاى جالب داستان مىتوان به «دختر فغفور چین»، «اژدها»، «سیمرغ»، «یوسف حجام» اشاره کرد و همچنین از ضد قهرمانانى چون «مستبدوس» و «کنیزک زنگى» آن نام برد. همچنین «قیصرک» پادشاه روم که قهرمانان براى بازپس گیرى تخت سلطنت او قیام کردهاند و در آخر کار به سزاى آنچنان که شایسته شاهان واقعى است (نه شاهان قصهها) به آنها پاداش مىدهد. در نهایت نباید از «پوئتیوس» شاعر غافل شد که هر چند در چند صفحه آخر داستان ظاهر مىشود اما حرف براى گفتن زیاد دارد!
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سرگذشت شگفت انگیز پیرحسین خراسانی