چنگیزخان - جلد ۱
نویسنده:
واسیلی یان
مترجم:
محمد پورهرمزان
امتیاز دهید
✔️ از مقدمه کتاب:
واسیلییان در سال ۱۸۹۸ پس از پایان دانشگاه سنپطرزبورگ کولهباری به دوش انداخت و در روسیه به سیاحت پرداخت. او پس از دو سال سیاحت بعنوان خبرنگار روزنامه به انگلستان رفت و تمام بخش جنوبی آن کشور را با دوچرخه پیمود. در سال ۱۹۰۱ اسبی خرید و سواره از صحرای قره قوم گذشت و از شهرهای خیوه و بخارا دیدن کرد و سپس عازم ایران شد و از طریق سیستان و بلوچستان به مرزهای هندوستان (پاکستان کنونی) رسید.
ظاهراً در یکی از همین نقاط بود که با چوپان کویر لوت که از سرنوشت غم انگیز وطن خویش با او سخن گفت ملاقات کرد. آنجا نخستین بار به فکر نوشتن کتابی درباره سایه های مهیب دوران گذشته افتاد ولی این فکر سالها بعد یعنی پس از انقلاب اکتبر تحقق پذیرفت.
واسیلییان در سال ۱۹۲۳ به کار خلاق تالیف رمانهای تاریخی پرداخت. یان در سال ۱۹۳۹ تالیف رمان چنگیزخان را که نخستین کتاب از رمانهای سه گانه اوست به پایان رساند. این رمان تاریخی هم از نظر حجم و هم از نظر اهمیت ادبی، مهمترین اثر وی میباشد. رمان های تاریخی واسیلی یان علاقه فراوان خوانندگان شوروی و کشورهای دیگر را بخود جلب کرد. "چنگیزخان" به دریافت جایزه دولتی اتحاد شوروی نائل آمد و به بسیاری از زبانهای خارجی ترجمه شد و بارها تجدید چاپ گردید، از آن جمله در انگلستان، فرانسه، فنلاند، آرژانتین، ایالات متحده امریکا و کشورهای دیگر.
در سال ۱۹۶۵ مجلهی "مسائل ادبیات" چاپ مسکو، دربارهی کتاب "چنگیزخان" نوشت:
"این کتاب بدون ایجاد شیفتگی کاذب به زور و اقتدار و بدون هیچگونه گذشت در قبال گژی ها و ناراستی ها حق تعلق به ادبیات کلاسیک شوروی را بدست آورده است."
بیشتر
واسیلییان در سال ۱۸۹۸ پس از پایان دانشگاه سنپطرزبورگ کولهباری به دوش انداخت و در روسیه به سیاحت پرداخت. او پس از دو سال سیاحت بعنوان خبرنگار روزنامه به انگلستان رفت و تمام بخش جنوبی آن کشور را با دوچرخه پیمود. در سال ۱۹۰۱ اسبی خرید و سواره از صحرای قره قوم گذشت و از شهرهای خیوه و بخارا دیدن کرد و سپس عازم ایران شد و از طریق سیستان و بلوچستان به مرزهای هندوستان (پاکستان کنونی) رسید.
ظاهراً در یکی از همین نقاط بود که با چوپان کویر لوت که از سرنوشت غم انگیز وطن خویش با او سخن گفت ملاقات کرد. آنجا نخستین بار به فکر نوشتن کتابی درباره سایه های مهیب دوران گذشته افتاد ولی این فکر سالها بعد یعنی پس از انقلاب اکتبر تحقق پذیرفت.
واسیلییان در سال ۱۹۲۳ به کار خلاق تالیف رمانهای تاریخی پرداخت. یان در سال ۱۹۳۹ تالیف رمان چنگیزخان را که نخستین کتاب از رمانهای سه گانه اوست به پایان رساند. این رمان تاریخی هم از نظر حجم و هم از نظر اهمیت ادبی، مهمترین اثر وی میباشد. رمان های تاریخی واسیلی یان علاقه فراوان خوانندگان شوروی و کشورهای دیگر را بخود جلب کرد. "چنگیزخان" به دریافت جایزه دولتی اتحاد شوروی نائل آمد و به بسیاری از زبانهای خارجی ترجمه شد و بارها تجدید چاپ گردید، از آن جمله در انگلستان، فرانسه، فنلاند، آرژانتین، ایالات متحده امریکا و کشورهای دیگر.
در سال ۱۹۶۵ مجلهی "مسائل ادبیات" چاپ مسکو، دربارهی کتاب "چنگیزخان" نوشت:
"این کتاب بدون ایجاد شیفتگی کاذب به زور و اقتدار و بدون هیچگونه گذشت در قبال گژی ها و ناراستی ها حق تعلق به ادبیات کلاسیک شوروی را بدست آورده است."
آپلود شده توسط:
mojtaba1111
1398/02/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چنگیزخان - جلد ۱
جلال الدین با لشکر محاصره یک شهر توسط مغولان را شکسته چنگیزخان برادر خود را با 40 هزار سپاهی به جنگ وی فرستاده برادر شکست خورده و با تنی چند گریخته به اردوگاه بازگشته خود خان حرکت کرده به عامل تفرقه و اختلاف اندازی بین لشکریان قبچاق و ترکمن جلال الدین پرداخته نیمی جدا شده در کنار رود سند مغول لشکر ترکامن جلال الدین را محاصره و در جنگ ناگهان جلال الدین بر محل استقرار چنگیزخان تاخته که وی می گریزد و زن و بچه اش را لشکریان در سند ریخته تا به دست دشمن نیفتد خود به رود سند زده عبور کرده که چنگیز خان گفت از پدر پسر چنین باید...
به دنبال او لشگر مغول به هند تاخته در مولتان در محاصره شهر نوه چنگیزخان از جغتای کشته شده که چنگیزخان فرمان حمله یکباره و ویران کردن منطقه را داده.دو لشگر که چنگیز خان بدنبال محمد شاه فرستاده در ادامه ماموریت عملیات اکتشافی در خاک روسیه و پیشروی انجامداده و به کیف می رسند که خانان کنیاز روس در انجا جمع شده برای نبرد به داخل سرزمین قبچاق با مغول ها فرماندهی واحد انتخاب نکرده جبه نویان سردار با جنگ گریز انها را به طرف سپاه سوبوتای با تفرقه کشانده در جنگ عده زیادی کشته شده روسای زیادی از روس اسیر در هنگام قتل عام سپاهی از روس که قبلا نیامده و حالا به کمک رسیده مانع از کشته شدن بقیه شده لشگر سوم به فرماندهی جغاتای داماد چنگیز خان رسیده فرمان یاسا عقب نشینی و بازگشت را ابلاغ می نماید.
چنگیز خان که پیر شده از چان -چون حکیم دعوت می کند که به نزد او رفته و اکسیر حیات را به او دهد که وی می گوید چنین چیزی وجود ندارد.ترکان خاتون که اسیر شده بر در سرای چنگیز خان باید نوحه سرایی کند و گاه خان تکه استخوانی به سمت او پرتاب که با ان ارتزاق نماید.
خان به مغولستان بازگشت و برای سرکوبی خان اویگورت رفته که می میرد مرگ او را مخفی و بعد قتل عام و تصرف سرزمین اوگورت ها به دامنه کوه سروی که چنگیزخان گفته بود در پای ان دفن شده برده شده بعد ها درخت زیادی روئیده و محل قبر خان محو می شود.
طغا که توسط سوبوتا به جنگجویان نظامی پیوسته در جستجوی برادر حاجی رحیم به ویرانه سمرقند و دژزندان ان رفته و با خوراندن سه حب او را بیهوش و با کمک بنت زکیجه که یافته او را از چاه مردگان قصد نجات دارد....
چنگیزخان از صحرا عبور و بخارا را محاصره و یک جنگ و گریز مختصر علما شهر را تسلیم چنگیزخان وارد شهر شده در مسجد اطراق دیگ های پلو غذا و دنبه گذاشته سران به تیمار اسب ها مشغول درویش رحیم را دیلماج نجات داده در حضور چنگیزخان رقص درویشی کرده و شمن صوفی را خان بخشیده کنیزک بنت زکیجه را مامور نوحه سرایی مخصوص خود کرده که بعدا در جایی چشمان چنگیزخان دو تا می بیند و بیمار که حکیمی او را معالجه و دخترک را به جای پاداش گرفته و چون دخترک گریخته چنگیزخان این بی عرضه را می کشد.
درویش رحیم از کار دیوانی و خدمت به مغول خسته با نامه دیلماج به نزد جوچی پسر بزرگ چنگیز رفته که با دو برادرش پس از فتح سمرقند به گشودن گورگنج رفته در راه با قره سو خنجر همراه وارد شهر شده به دنبال گل جمال که ترکان خاتون او را در قلعه زندان به حبس کشیده با کمک اهنگران زندان سقوط مغولان که شهر را محاصره داشتند سد قلعی را شکسته اب در شهر افتاده و قره سو خنجر و گلجمال با هم غرق می شوند.درویش رحیم به جوچی رسیده و تربیت فرزند او و اموختن زبان های مختلف بر عهده می گیرد.تا اینکه در سفر بازگشت خان مغول به یورت اصلی مغولستان جوچی نیامده و نافرمانی کرده و چنگیزخان برادر خود را فرستاده به سنت مغول مهره پشت او را شکسته و می میرد و باتو خان پسرش تحت حمایت سردار سوبوتای که اولین حمله اکتشافی را به اسیای مرکزی و سرزمین خانان و کنیازهای روس انجام داده مشاور او گردیده.
چنگیزخان از بخارا خارج و مردم را از شهر بیرون برده شهر را غارت زنان را برای کنیزی جدا و مردان صنعتگر و اهنگر را اسیر به مغولستان و جوانان اسیر برای پیشمرگی و بقیه را از دم تیغ گذرانده و شهر را به اتش کشیده و با خاک یکسان کرده در سمرقند نیز که مقر اصلی حکومت محمد خوارزمشاه بوده نیز با تسلیم شهر ایچنین می نمایند
ملک خاتون مادر سلطان او را به نزد خود خواسته فرمانی به وی نشان می دهد که پسر کوچکتر سلطان که از خون قبچاق است در حضور طایفه قبچاق جانشین سلطان و ولیعهد به جای جلال الدین شود سلطان ممهور و به درخواست سران قوم به سرکوبی قوم مرکیت که به مرزهای انان تاخته میرود.
قوم مرکیت را در نزدیکی رود یافته پس از عبور از رود همه را قتلعام دیده که مرکیت زخمی از هجوم سپاه مغول خبر می دهد.سلطان به تعاقب انان تاخته و در موضعی به پسران چنگیزخان رسیده تقاضای صلح انان را که شیخ مسلمان پیری اورده رد و جنگ درگرفته جلال الدین تصمیم به کشاندن مغول ها به نزدیکی باتلاق ونابودی انان دارد مغولان مانند اهن جنگیده و خود را به محل نشستن سلطان رسانده او گریخته شیخ الاسلام که لوح زرین امان از چنگیز دارد نتوانست فرار کند.
مغولان شبانه گریخته و سلطان از تعقیب انان صرف نظر کرده.چنگیزخان دیلماج را با نامه ای و هدایای زیاد از جمله یک شمش طلا به اندازه گردن شتر به نزد سلطان فرستاده و تقاای مراودات بازرگانی کرده که سلطان فرمان امان داده وموافقت می کند...
داستان از اغاز شکار توسط جلال الدین پسر بزرگ سلطان محمد اغاز در پی اهویی از همراهان دور افتاده بعد طوفان شن به چادر قره قروت چوپان پناه برده به درویش حاجی رحیم بغدادی برخورد که بازرگان زخمی ای که مورد غارت قرار گرفته به نام دیلماج را نجات داده و به شهر رسانده قاضی او را را مورد بازخواست قرار داده بازرگان را شناخته در درمان ان کوشیده و خر حاجی رحیم را به جایوجه قضاوت می گیرد. برخورد و همزمان قره خنجر راهزن که عاشق گلجمال دختر قره قروت چوپان بوده و گلجمال را به زور به قصر سلطان محمد برده قصد جان سلطان کرده و با خنجری می خواهد که او را بکشد سلطان در اندیشه کشتن او توسط یوزپلنگ خود در اتاق قالی خانه است را دیده که 5 اسیر را برای فروش به سمرقند و بخارا می برد و نامه ای به او داده که بیاید و در گورگنج او را ملاقات نماید.
حاجی رحیم که در جوانی گریخته و تکفیر شده پس از تحصیل در بغداد عازم وطن خود و خانه شده می بیند پدرش را به جای او به زندان برده مرده و برادرش طغا اکنون در سیاهچال است و منشی کاتب سلطان در خانه از او پذیرایی و دختری به نام بنت زکیجه به او کمک و پیرمرد برده سقلابی خود را دیده به سوی زندان رفته سلطان محمد صبح زود فرمان قتل صوفی مخالف او از شاگردان شیخ نجم الدین کبری را داده او را خفه کرده سلطان بر بام قصر ظاهر شده فرمان گردن زدن سی زندانی را صادر و یک نفر اخری را می بخشد که همان طغا می باشد را ازاد و بند پای او را یک اهنگر که درهمی نقره از حاجی رحیم برادرش گرفته گشوده و با ان خنجری می سازد که عبارت محبوس دائم هنوز بر روی ان است.حاجی رحیم به نزد دیلملج رفته و لوح زیرن باز پرگشوده نشان امان چنگیز را به دیلماج پس داده و بوسیله او برادر خود را لباس نو می پوشاند و خرش را باز پس می گیرد.