قدم بخیر مادربزرگ من بود
نویسنده:
یوسف علیخانی
امتیاز دهید
✔"قدم بخیر مادر بزرگ من بود" شامل 12 داستان کوتاه است که در فضای وهم زده روستایی به نام میلک می گذرد.
علیخانی در این کتاب با بهرهگیری از گویش، آداب و رسوم و شیوه زیستی مردم این روستا ادبیاتی خاص خود را پایه ریزی کرد که بعدها با دو مجموعه داستان " اژدها کشان" و " عروس بید" به تثبیت این ادبیات پرداخت.
سه داستان از مجموعه "قدم بخیر مادر بزرگ من بود" پیش از این برنده جایزه ویژه شانزدهمین جشنواره بینالمللی روستا و داستانهای برگزیده مسابقه داستان کوتاه صادق هدایت شدهاند. همچنین این کتاب یکی از نامزدهای کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال 1383 بود.
عنوان داستانهای این کتاب عبارت است از "مرگیناره"، "خیرالله خیرالله"، "رعنا"، "یهلنگ"، "مزرتی"، "آنکه دست تکان میداد، زن نبود"، "کفتال پری"، "میلکی مار"، "سمکهای سیاه کوه میلک"، " قدم بخیر مادربزرگ من بود"، "کفنی" و "کرنا".
در داستان "رعنا" میخوانیم:
هنوز اگر زنده باشد لابد مینشیند توی تلار و رو میکند به باغستان پایین خانه که درختهایش از کوچه بین خانه و چپر باغچه اول شروع میشود و میرود پایین. درختهای باغچه حالا دیگر آمدهاند بالا و وقت فندقچین که برسد، میشود فندقها را از نوک شاخهها که برابر پشت بام هستند دیدار کرد. میدید که روی هر تک شاخهای، یکی نشسته و دارد به وچههایش شیر میدهد.
بیشتر
علیخانی در این کتاب با بهرهگیری از گویش، آداب و رسوم و شیوه زیستی مردم این روستا ادبیاتی خاص خود را پایه ریزی کرد که بعدها با دو مجموعه داستان " اژدها کشان" و " عروس بید" به تثبیت این ادبیات پرداخت.
سه داستان از مجموعه "قدم بخیر مادر بزرگ من بود" پیش از این برنده جایزه ویژه شانزدهمین جشنواره بینالمللی روستا و داستانهای برگزیده مسابقه داستان کوتاه صادق هدایت شدهاند. همچنین این کتاب یکی از نامزدهای کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال 1383 بود.
عنوان داستانهای این کتاب عبارت است از "مرگیناره"، "خیرالله خیرالله"، "رعنا"، "یهلنگ"، "مزرتی"، "آنکه دست تکان میداد، زن نبود"، "کفتال پری"، "میلکی مار"، "سمکهای سیاه کوه میلک"، " قدم بخیر مادربزرگ من بود"، "کفنی" و "کرنا".
در داستان "رعنا" میخوانیم:
هنوز اگر زنده باشد لابد مینشیند توی تلار و رو میکند به باغستان پایین خانه که درختهایش از کوچه بین خانه و چپر باغچه اول شروع میشود و میرود پایین. درختهای باغچه حالا دیگر آمدهاند بالا و وقت فندقچین که برسد، میشود فندقها را از نوک شاخهها که برابر پشت بام هستند دیدار کرد. میدید که روی هر تک شاخهای، یکی نشسته و دارد به وچههایش شیر میدهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قدم بخیر مادربزرگ من بود