نقدی بر قرائت رسمی از دین
نویسنده:
محمد مجتهد شبستری
امتیاز دهید
به گفته نگارنده تقریباً تمام موضوعات این کتاب، در دو سال گذشته (۷۹)، به صورت سخنرانی در دانشگاهها، گفتوگو با مطبوعات، و یا مقاله، توسط نگارندهی این سطور مورد بحث قرار گرفته و به استثنای بحث «حقوق بشر»، در نشریات مختلف کشور منتشر شده است. امّا محتوای این کتاب بسیار بیش از محتوای آن بحثها میباشد. تقریباً همهی آنها را بازنگری، تنقیح، و به صورت نسبی کامل گرداندهام. این کتاب را به این جهت نقدی بر قرائت رسمی از دین نامیدهام که تقریباً همهی مباحث آن، علیرغم گوناگونی آنها، از خاستگاه نقد مطرح شده است. امّا این نقدها، تنها بیان کردن ضعفها و عوارض بحرانساز قرائت رسمی و چالشهای به وجود آمده از آن نیست. به تناسب موضوعات، در اکثر موارد راهحلهایی عرضه شده است. اگر خوانندگان صاحبنظر، آراء و افکار این کتاب را به تیغ نقد بسپارند، بیشک به بارورسازی تفکر دینی و سیاسی در جامعهی ما یاری خواهند رساند.
این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.
بیشتر
این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نقدی بر قرائت رسمی از دین
آقای مجتهد شبستری؛ سخن مشابه دیگری دارد. ایشان سرتاسر قرآن را قرائتی پیامبرگونه از جهان خلقت می داند. به این معنا که ضمیر پاک پیامبر؛ به دلیل خلوص و صفای باطن؛ توانسته حقایقی از جهان ها درک کند و آن را بیان کند. در نتیجه قرآن؛ برداشت پیامبر از جهان است که بدلیل قدرت نفس ایشان و توانایی ایشان در شهود؛ دروغین نیست. در نتیجه؛ قرآن سخن پیامبر است.
مشابه این سخن را ابن رشد نیز گفته است. ابن رشد معتقد بوده که معجزه پیامبران؛ به دلیل قدرت نفس ایشان و از جانب خود ایشان صادر می شده است. یعنی قدرت نفس بالای موسی دریا را شکافت و قدرت نفس بالای عیسی مردگان را زنده ساخت. ابن رشد سخن را ادامه نمی دهد. ولی معنای این حرف ابن رشد این است که قدرت نفس بالای محمد؛ قرآن را (که معجزه اش می خوانند) صادر کرد.
همچنین نصر حامد ابوزید نیز مشابه آقای سروش می اندیشید و این دو هم اندیشی هایی نیز با یکدیگر داشتند. خود نصر حامد ابوزید در کتاب "چنین گفت ابن عربی"؛ به زبان بی زبانی این برداشت خود را به ابن عربی باز می گرداند که حالا من نمی دانم چطور چنین برداشتی کرده است.
مضافا این که امروزه؛ آقای خلجی نیز مباحثی مثل "قرآن؛ گفتار یا نوشتار" را مطرح می کند. به این معنا که قرآن به صورت گفتار بر پیامبر نازل شده ولی ما بصورت نوشتار داریم. درک انسان از گفتار و نوشتار متفاوت است.
مختصر اینکه جان کلام این هر پنج بزرگوار این است که احکام قرآن را می توان به کناری نهاد و امروزه لازم الاجرا نیستند. [/quote]
ممنون برای توضیحات و جمعبندی مختصر و مفید از آرای این پنج نفر.
مشابه این سخن را ابن رشد نیز گفته است. ابن رشد معتقد بوده که معجزه پیامبران؛ به دلیل قدرت نفس ایشان و از جانب خود ایشان صادر می شده است. یعنی قدرت نفس بالای موسی دریا را شکافت و قدرت نفس بالای عیسی مردگان را زنده ساخت. ابن رشد سخن را ادامه نمی دهد. ولی معنای این حرف ابن رشد این است که قدرت نفس بالای محمد؛ قرآن را (که معجزه اش می خوانند) صادر کرد.
[/quote]
عجیب است که سخن ابن خلدون را به ابن رشد نسبت دادم. اشتباهی لپی ست.
فکر میکنم از دید مخاطب آزاد اندیش (و نه کسانی رگ گردنشان باد میکنه! :-) ) به مراتب منطقی تر و علمی تر است از ادعاهای عظیم درباره "سخن خدا" بودن قرآن. ادعاهایی که هرگز توان اثباتش را نداشتند و ندارند و به داستان گویی و عددسازی پناه میبرند.
علاقه مندان به خود مقاله رجوع کنند و بعد هم پاسخ های داده شده به این مقاله رو هم مطالعه کنند یا بشنوند و خودشون قضاوت کنند.
ادعاهایی دروغ مثل اینکه سیوطی ۶۶۱۶ واژه قرآنی را غیر عربی دانسته و نولدکه قرآن و اسلام را ساختگی می داند-در صورتی که نولدکه در تاریخ قرآن محمد را پیامبر می داند؛ ناآگاهی هایی مثل اینکه نولدکه و گولدزیهر واژگان غیرعربی قرآن را کشف کرده اند در صورتی که ۸۰۰ سال پیش از ایشان در المعرب جوالیقی بدان اشاره شده است؛ نادانی هایی مثل اینکه چون واژه هایی با ریشه غیرعربی در قرآن است پس قرآن عربی نیست؛ بی اطلاعی هایی مثل اینکه وقف گذاری حجاج بن یوسف ثقفی بر قرآن به معنای ساختگی بودن قرآن است؛ جهل به زبان عربی در این مورد که خاتَم در لغت عربی؛ "مفعول به" است و اسم فاعل نیست و این استدلال سطحی که چون کاغذ یکی از قرآن ها؛ قدیمی تر از زمان پیامبر است پس قرآن قبل از پیامبر اسلام بوده؛ همه و همه از معجزات "روشن فکری ناباور و دانشگاهی" به نام جلال ایجادی ست.
"جامعه ما نقد هرمنوتیک قرآن را نمی شناسد و در بهترین شکل تفسیر دینی یا تحلیل دین خو جای تحلیل علمی را گرفته است ..... دینداران می گویند قرآن کلام الله است، برخی نواندیشان دینی می گویند قرآن الهام محمد است و پژوهشگران جدی دانشگاهی برآنند که قرآن نوشته تاریخی و التقاطی است ..... جامعه ایران بجای خردگرایی به قرآن گرایی روی آورد و این امر به شیفتگی و روانپریشی پاتولوژیک ایرانیان منجر شد. در این بستر ذهنی، قرآن بمثابه یک پدیده جادویی و سحرآمیز و مقدس باقی ماند و این وضع مانع توسعه اندیشه مستقل و آزاد شد"
مطالعه کنید، یحتمل مفید باشه برای شما. لینک قرار نمیدم چون فیلتره، با جست و جو در گوگل میشه مقاله رو پیدا کرد.
نکتهای که باعث کنجکاوی من شد اشاره به نظرات آخری وی دربارهی قران بود که آن را محصول وحی دانسته و نه خود وحی الهی. به گمانم سروش هم در این زمینه به چنین نظری رسیده بود اگر حافظهام یاری دهد![/quote]
ایشان و آقای سروش؛ یک حرف را با ادبیاتی متفاوت بیان می کنند. نام تئوری آقای مجتهد شبستری؛ "قرائت نبوی از جهان" است و نام تئوری آقای سروش؛ "رویای رسولانه". تفاوت اندکی هم با یکدیگر دارند. به این معنا که آقای سروش معتقد است که در رویا به پیامبر؛ چیزهایی نشان داده می شد و ایشان همان ها را بر زبان می آورد. از آنجا که آنچه که بر زبان مبارک پیامبر آمده؛ برداشت ایشان از رویاهای ایشان است؛ پس قرآن بایستی مثل خواب؛ تاویل و تعبیر گردد نه تفسیر! و در طی قرن ها مسلمان ها به اشتباه افتادند که قرآن را تفسیر کردند. بایستی مثل خواب یوسف آن را تعبیر می کردند. در نتیجه الزاما آنچه که ما به عنوان قرآن داریم؛ همان چیزی نیست که به پیامبر در رویا نشان داده شده است. بلکه "به زبان آوردن چیزی است که در رویا به پیامبر نشان داده شده؛ از زبان خود پیامبر". قرآن؛ تعبیر پیامبر است از دیدنی های وی در رویا. فلذا قرآن سخن پیامبر است.
آقای مجتهد شبستری؛ سخن مشابه دیگری دارد. ایشان سرتاسر قرآن را قرائتی پیامبرگونه از جهان خلقت می داند. به این معنا که ضمیر پاک پیامبر؛ به دلیل خلوص و صفای باطن؛ توانسته حقایقی از جهان ها درک کند و آن را بیان کند. در نتیجه قرآن؛ برداشت پیامبر از جهان است که بدلیل قدرت نفس ایشان و توانایی ایشان در شهود؛ دروغین نیست. در نتیجه؛ قرآن سخن پیامبر است.
مشابه این سخن را ابن رشد نیز گفته است. ابن رشد معتقد بوده که معجزه پیامبران؛ به دلیل قدرت نفس ایشان و از جانب خود ایشان صادر می شده است. یعنی قدرت نفس بالای موسی دریا را شکافت و قدرت نفس بالای عیسی مردگان را زنده ساخت. ابن رشد سخن را ادامه نمی دهد. ولی معنای این حرف ابن رشد این است که قدرت نفس بالای محمد؛ قرآن را (که معجزه اش می خوانند) صادر کرد.
همچنین نصر حامد ابوزید نیز مشابه آقای سروش می اندیشید و این دو هم اندیشی هایی نیز با یکدیگر داشتند. خود نصر حامد ابوزید در کتاب "چنین گفت ابن عربی"؛ به زبان بی زبانی این برداشت خود را به ابن عربی باز می گرداند که حالا من نمی دانم چطور چنین برداشتی کرده است.
مضافا این که امروزه؛ آقای خلجی نیز مباحثی مثل "قرآن؛ گفتار یا نوشتار" را مطرح می کند. به این معنا که قرآن به صورت گفتار بر پیامبر نازل شده ولی ما بصورت نوشتار داریم. درک انسان از گفتار و نوشتار متفاوت است.
مختصر اینکه جان کلام این هر پنج بزرگوار این است که احکام قرآن را می توان به کناری نهاد و امروزه لازم الاجرا نیستند.
جملات متناقض؛ استدلال های سست و بی اساس و انعطاف ناپذیری در مفروضات اولیه؛ می تواند از انسانی پُر مایه؛ کتابی بی مایه صادر کند. نویسنده محترم مسائلی را به ذوق و قریحه خود به اصل و فرع تقسیم می کند و هیچ دلیل و برهانی هم ارائه نمی نماید. کل کتاب در حول این محور می گردد که چیزی درست است که الان موجود نیست. آن چیز چیست؟ نویسنده هم نمی داند. چرا چیزی که الان هست درست نیست؟ چون باز هم نویسنده نمی داند.[/quote]
در پی نوشتهی شما و دیدن «انسانی پر مایه» به معرفی نویسنده در کتابناک نگاه کردم و حقیقتا کارنامهی طولانی در باب اسلامشناسی دارد.
نکتهای که باعث کنجکاوی من شد اشاره به نظرات آخری وی دربارهی قران بود که آن را محصول وحی دانسته و نه خود وحی الهی. به گمانم سروش هم در این زمینه به چنین نظری رسیده بود اگر حافظهام یاری دهد!
جملات متناقض؛ استدلال های سست و بی اساس و انعطاف ناپذیری در مفروضات اولیه؛ می تواند از انسانی پُر مایه؛ کتابی بی مایه صادر کند. نویسنده محترم مسائلی را به ذوق و قریحه خود به اصل و فرع تقسیم می کند و هیچ دلیل و برهانی هم ارائه نمی نماید. کل کتاب در حول این محور می گردد که چیزی درست است که الان موجود نیست. آن چیز چیست؟ نویسنده هم نمی داند. چرا چیزی که الان هست درست نیست؟ چون باز هم نویسنده نمی داند.