رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

بزم آورد: شصت مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه

بزم آورد: شصت مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 21 رای
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 21 رای
عناوین برخی از مقالات عبارتند از:
چند پرسش درباره تاریخ ایران
تاریخ نگاری بیهقی
مورخان ایران در عهد اسلامی
ابن ابی الحدید
ملاحظاتی درباره سیره ابن اسحاق به روایت یونس بن بکبر
ابن تیمیه
ابوحنیفه
ابوسفیان
قانون شناسی
فخر رازی
فلوطین
شکاکیت
و...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1398/06/24
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بزم آورد: شصت مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه

تعداد دیدگاه‌ها:
3

«زندگانی من»
▪️از مجلاتی که در آن زمان به دست من می‌رسید و در روح و‌ ذوق من اثر گذاشت، کاوه و ایرانشهر و علم و هنر و ارمغان و نوبهار بود. بعد با دیوان شعرا مخصوصا سعدی و فرخی آشنا شدم و با شاهنامه نیز مأنوس شدم.
▪️دورهٔ جوانی من در یک حکومت پلیسی سپری شد و تا ۱۳۲۰ هم ادامه داشت. افراد پلیس در لباس عادی هم افعال و اقوال مردم را زیر نظر داشتند.
▪️این حکومت پلیسی به جای آنکه کشف حجاب را امری خصوصی اعلام کند و آن را اختیاری بداند، امری الزامی دانست. پاسبان‌ها مأمور بودند که در شوارع زنانی را که حتی روسری به سر دارند مورد شتم و آزار قرار دهند و روسری‌شان را پاره کنند. این سیاست‌های غلط احمقانه، فاصله و شکاف میان دولت و ملت را روزبه‌روز زیاد کرد.
▪️حکومت پهلوی تشکیلات اداری منظمی در مملکت ایجاد کرد، سپاه منظمی به وجود آورد. راه و راه‌ آهن درست کرد. ثبت احوال و املاک اجرا کرد و مدارس جدید و دانشگاه تأسیس کرد، و کارهای سودمندی از این قبیل. اما بازی کردن با روح و اعتقادات مردم باعث شد تودهٔ مردم از این کارها سپاسگزاری نکردند.
مقالات این کتاب به خصوص بخش زندگانی من که اطلاعات جالبی در مورد برخی شخصیت‌های سیاسی و مذهبی دارد بسیار جالب بود.

اگر فرهنگ مغرب‌زمین نبود...
▪️این مطالب را من برای تخطئهٔ فرهنگ و تمدن خود نمی‌گویم. این فرهنگ و همهٔ جلوه‌های آن برای من بسیار گرامی است. اما در این فرهنگ برای پرداختن به تحقیقات تاریخی محض، جایی نبود. کسانی که امروز در ایران خود را محقّق تاریخ می‌دانند وابسته به فرهنگ ما نیستند بلکه دست‌پرورده و یا پیرو فرهنگ جدید مغرب‌زمین هستند.
فرهنگ گذشتهٔ ما بیشتر به اصولی توجه داشت که موجب نجات و فلاح انسان در این جهان یا در آخرت باشد و بدیهی است که کوشش در روشن کردن تاریخ هخامنشی و اشکانی از دیدگاه این اصول، اتلاف عمر عزیز است. بزرگان و دانشمندان ما سعی در اصلاح روح و حیات معنوی انسان داشتند و تحقیق در تاریخ فرمانروایان گذشته که در نظر ایشان جباران و ستمکاران بودند، فایده‌ای نداشت. آنان در نکته‌ها و شعرها و امثال و‌ روایات و قصص و به نظر عبرت گرفتن و پند آموختن نگاه می‌کردند و این امر با توجه به مضمون شعر و نکته و محتوای قصه و داستان حاصل می‌شد، دیگر احتیاج نبود که دربارهٔ گویندهٔ واقعی آن و سال زاد و مرگ او و سفرهای او تحقیق کنند.
کسی که از خط و زبان عیلامی خبر ندارد و خطوط میخی آشوری و بابلی و سومری و اورارتو را نمی‌تواند بخواند فکر «تحقیق در تاریخ ماد» را باید از سر بیرون کند. برای تحقیق در تاریخ هخامنشیان اطلاع از کتیبه‌های پارسی باستان (نه از راه ترجمه‌های مسخ و فسخ و رسخ شده) و زبان یونانی، و زبانهای زندهٔ بزرگ جدید از قبیل انگلیسی و روسی و آلمانی و فرانسه و ایتالیایی برای آگاه شدن از نتایج تحقیقات علمای مغرب‌زمین نهایت ضرورت را دارد.
اگر کسی مدعی شود که هم یونانیان و هم علمای مغرب‌زمین مغرض بودند و هستند و بنابراین نتایج کار ایشان باید به دور انداخته شود، از حقایق امر بی‌خبر است. این کتیبه‌های بیستون و تخت جمشید و نقش رستم را ما نخوانده‌ایم، آنها خوانده‌اند، اگر کتاب‌های هرودوت و گزنفن و نظایر ایشان نبود ما از هخامنشیان هیچ اطلاعی نداشتیم و بایستی به داستان ضحاک و جمشید بسنده می‌کردیم چنانکه صد سال پیش مورخان ما می‌کردند.
▪️در غرض‌ورزی هرودوت و بسیاری از تاریخ‌نویسان مغرب‌زمین تردیدی نیست. آنها پایگاه تمدن را یونان و روم می‌دانند و با پیشداوری‌های نادرست، اقوام دیگرِ آن زمان را بربر و وحشی می‌خوانند. بعضی از اروپائیان نه به خاطر علم و حقیقت بلکه به خاطر خدمت به دولت متبوعِ خود و جلبِ دوستی ایران، در تاریخِ ما رنج و کوشش را بر خود هموار ساخته‌اند، اما هیچ یک از این اغراض این حقیقت را از میان نمی‌برد که خوانندگان خطوط میخی و پارتی و محقّقان در زبان‌های باستان و اوستا و پهلوی و سُغدی و خوارزمی و کاوشگران نخستین در آثار باستانی و تدوین‌کنندگان تاریخ هخامنشی و ماد و عیلام و احیاکنندگان تاریخ اشکانی، همین اروپائیان به اصطلاح مغرض بودند.
از همین تاریخ اشکانی چه می‌دانستیم؟ نه از اسامی پادشاهان آن اطلاعی داشتیم و نه طولِ مدتِ سلطنت حقیقتی ایشان را می‌دانستیم. در فهرست تواریخ خودمان فقط چند نام جعلی از ایشان دیده می‌شد. این فردوسی بود که با آن فکر بلند و حقیقت‌خواه خود اعتراف کرد که:
*چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان*
*نگوید جهاندیده تاریخشان*
*از ایشان به‌جز نام نشنیده‌ام*
*نه در نامهٔ خسروان دیده‌ام*
این «گوتشمید» بود که با اطلاع از زبان‌های یونانی و لاتینی و چینی و با کمک مسکوکات بازمانده و به نیروی استنباط و شمّ تاریخی، تاریخ ایشان را از نو زنده کرد و راه را به محققان بعدی نشان داد.
نقش بیستون در برابر دیدگان کسانی که از کرمانشاهان به زیارت عتبات می‌رفتند جز نقوش خالی از معنی چیزی نبود، این فرنگی‌ها بودند که به آن توجه کردند و با دقتِ بی‌مانند، نسخی از آن برداشتند و در دسترس پژوهندگان اروپایی گذاشتند. آن را امثال گروتنفند و راولینسن با طریقی که هر جویندهٔ حقیقت را به اعجاب و تحسین وا می‌دارد خواندند، نه فلان مورخ خودمان که چون قلم به دست می‌گرفت از هبوط آدم و طوفان نوح تا تاریخ عصر خود فِرفِر فرو می‌نوشت و کوچکترین فکر تحقیق و کاوش و به کار انداختن نیروی نقد و استنباط از مغزش نمی‌گذشت. مگر تخت جمشید در نظر نویسندگان ما ساختهٔ دیوان و شیاطین نبود؟ مگر به همین جهت پارس را ملک سلیمان و پاسارگاد را مشهد مادر سلیمان نمی‌‌گذاشتند؟
متأسفانه اکنون در ایران گاهی مدعیان دانش که فاقد روح علمی و حتی در بعضی موارد فاقد صلاحیت علمی به طور کلی هستند دیده می‌شوند. کسی که خط اوستا را از پهلوی تشخیص نمی‌دهد دربارهٔ مطالب اوستا داد سخن می‌دهد. آنکه نه کتیبه بیستون را در زبان اصلی خوانده است و نه از نوشته‌های دیگران خبر دارد به مصداق قول خاقانی:
*نه پیش من دواوین بود و دفتر*
*نه عیسی را عقاقیر است و هاون*
تحقیق عمیق دربارهٔ تاریخ ماد و هخامنشی می‌کند. اینگونه اشخاص ظاهراً علم لَدُنّی و فطری و مادرزاد دارند و ما ایشان را محقّق و به معنی آنچه در فرهنگ و تمدن امروزی به کار می‌رود نمی‌دانیم.
▪️در فرهنگِ جدیدِ مغرب‌زمین تاریخ به‌ خاطر خود تاریخ و نفسِ حقیقتِ علم بی‌توجه به منافع دنیوی و اخروی مورد نظر ایشان قرار گرفته است و آغاز آن هم تحقیق در تاریخ مصر و ایران و هند نبوده است که بگوییم به خاطر استعمارگری این کار را کرده‌اند. این روح حقیقت‌جویی ابتدا متوجه تاریخ یونان و‌ روم‌ قدیم و تاریخ خود اروپا گردید و برای این منظور همهٔ منابع تاریخی این اقوام از بنا و کتیبه و کتاب و سند و فرمان و اشیاء باستانی اهمیت و ارزش پیدا کرد.
روش طبع و اصلاح کتب و مأخذ به سبک علمی و انتقادی پیدا شد و بیشتر آثار جاویدانِ کلاسیک به این شیوه منتشر گردید. بر سر هر جمله و کلمه بحث‌ها و جدال‌ها درگرفت و بر سر انتساب آثار به پیداآورندگان آن، هزار‌ها کتاب و مجله و مقاله منتشر شد. این مجموعهٔ عظیم دائرة‌المعارف پاولی و ویسوآ که شاید از هشتاد مجلد متجاوز است و حاصل کوشش علما دربارهٔ یونان و روم قدیم است، نمایندهٔ روح حقیقت‌جویی تمدن جدید است. نه روم قدیم زنده است و نه یونان قدیم تا به‌ خاطر استعمار آن چنین کوشش شگرفی انجام گیرد. کسانی که دائرة‌المعارف یهود و کاتولیک و غیره را می‌نویسند برای استعمار یهود و کاتولیک نیست و همین‌ها هستند که دائرة‌المعارف اسلامی و بودایی نیز می‌نویسند و اساس فقه‌اللغهٔ ایرانی و هند و ژرمنی و غیره را منتشر می‌کنند. در هر دو، همان خصوصیت تمدن امروزی که عشق به علم و کشف حقایق از هر قبیل باشد، حاکم است. البته در تحقیق دربارهٔ مشرق‌زمین حس حقیقت‌جویی فرد، با تشویق بعضی دانشگاه‌ها و مؤسسات دولتی برای جلب دوستی مردم یک کشور و گاهی هم با مقاصد استعماری همراه بوده است، اما این مقاصد و اغراض در برابر مقصد اصلی یعنی حقیقت‌دوستی و حقیقت‌جویی، تبعی و ثانوی است، یعنی استعمار از روح حقیقت‌جویی که در تمدن غربی است، ممکن است استفاده کند و آن را برای مقاصد خود به کار برد نه اینکه فلان دولت مستعمره‌طلب، این روح حقیقت‌جویی را ایجاد کرده باشد.
آلمان قرن نوزدهم در ایران مقاصد استعماری نداشته است تا امثال گوتشمید و شپیگل و نولدکه و ولهوزن را برای تحقیق در تاریخ ایران پیش از اسلام با بعد از اسلام تشویق و ترغیب کند.
هرودوت و گزنفن و پلوتارخ و امثال ایشان تاریخ وطن خود و قوم خود را می‌نوشتند و چون تاریخ یونان و روم و بیزانس با تاریخ ایران مربوط بود طبعاً به تاریخ ایران نیز پرداخته‌اند. در اینجا بدیهی است پای غرض‌ورزی به میان می‌آید چون قلم در کف دشمن است. اما این امر مانع از آن نیست که هم‌اکنون یگانه منبع مکتوب دربارهٔ هخامنشیان، نوشته‌های هرودوت و گزنفن باشد.
گفتگویی دربارهٔ تاریخ ایران
از کتاب «بزم‌آورد»
[شصت مقاله دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و فلسفه]
تألیف دکتر عباس زریاب خویی
تعداد کل صفحات ۵۴۶ است نه یک.
ممنون برای به اشتراک‌گذاری.
بزم آورد: شصت مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک