شال بامو
نویسنده:
فریده لاشایی
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
هفته پیش، پنجم مارس-چهارده اسفند 1363، ساعت سه بعدازظهر سوار هواپیما شدیم به مقصد استانبول. هشت و نیم شب رسیدیم. خسته ی خسته.
به دلایلی تا آخرین لحظه فکر می کردم ممکن است نتوانم از مرز بگذرم. همه عمر این احساس را داشته ام. شب در استانبول آشنای چند ساله یی رو نشان نداد. رفتیم هتل با امکانات بد. سرما و باد. نمی شود بیش از دو سه ساعت در این هوا سر کرد. پروین خانم، مادرم، مثل همیشه حال خوشی ندارد طفلک.
از آمریکا تلفن زدند. اما دعوت نامه ها هنوز نرسیده. باید یک هفته دیگر صبر کرد. اولین بار است که با دخترم سفر می کنم. با مادرم چرا. سفرهایی کرده ام. بچه خوشحال است. من آرامم. انگار بندها، بدون خواست من، یک به یک پاره می شوند. می پوسند. بس که تنگ بسته شده اند. بس که کهنه اند.
انگار به ضربه ای در برابر درد جهان تک و تنها ایستاده باشم. حس می کنم دنیا خانه من است. شاید چون دیگر خانه ای ندارم. راه افتادیم. فقط با یک فکر: دخترم خوشبخت می شود. این تنها چیزی است که می دانم می خواهم...
بیشتر
هفته پیش، پنجم مارس-چهارده اسفند 1363، ساعت سه بعدازظهر سوار هواپیما شدیم به مقصد استانبول. هشت و نیم شب رسیدیم. خسته ی خسته.
به دلایلی تا آخرین لحظه فکر می کردم ممکن است نتوانم از مرز بگذرم. همه عمر این احساس را داشته ام. شب در استانبول آشنای چند ساله یی رو نشان نداد. رفتیم هتل با امکانات بد. سرما و باد. نمی شود بیش از دو سه ساعت در این هوا سر کرد. پروین خانم، مادرم، مثل همیشه حال خوشی ندارد طفلک.
از آمریکا تلفن زدند. اما دعوت نامه ها هنوز نرسیده. باید یک هفته دیگر صبر کرد. اولین بار است که با دخترم سفر می کنم. با مادرم چرا. سفرهایی کرده ام. بچه خوشحال است. من آرامم. انگار بندها، بدون خواست من، یک به یک پاره می شوند. می پوسند. بس که تنگ بسته شده اند. بس که کهنه اند.
انگار به ضربه ای در برابر درد جهان تک و تنها ایستاده باشم. حس می کنم دنیا خانه من است. شاید چون دیگر خانه ای ندارم. راه افتادیم. فقط با یک فکر: دخترم خوشبخت می شود. این تنها چیزی است که می دانم می خواهم...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شال بامو