بازی عشق و مرگ
نویسنده:
محمدرضا فشاهی
امتیاز دهید
آواز باد
آنگاه که بر صندلی سپیده آرمیده ای آرام
و زنجیر بر پایت حلقه می بندد
آنگاه که بر صندلی سپیده
آواز باد و باغ می خوانی
و عطر شمعدانی، خود خاطره ای است
به گونه ی عشقی در بعدازظهر
این باغِ خاکستر می ریزد
آرام می ریزد بر بام فریادت مانوشاک*!
پس چشم می گشایی در باغ افیلیا
و درمی یابی دیریست هملت آرمیده
و غبار خون بر دستهایت می نشیند
*مانوشاک در زبان ارمنی به معنای فرشته است.
بیشتر
آنگاه که بر صندلی سپیده آرمیده ای آرام
و زنجیر بر پایت حلقه می بندد
آنگاه که بر صندلی سپیده
آواز باد و باغ می خوانی
و عطر شمعدانی، خود خاطره ای است
به گونه ی عشقی در بعدازظهر
این باغِ خاکستر می ریزد
آرام می ریزد بر بام فریادت مانوشاک*!
پس چشم می گشایی در باغ افیلیا
و درمی یابی دیریست هملت آرمیده
و غبار خون بر دستهایت می نشیند
*مانوشاک در زبان ارمنی به معنای فرشته است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بازی عشق و مرگ
درود بر تو ای هم زبانِ همدل