قتل در خانه کشیش
نویسنده:
آگاتا کریستی
مترجم:
فرزانه طاهری
امتیاز دهید
✔️ این کتاب که از مجموعه داستانهای خانم مارپل میباشد در اکتبر ۱۹۳۰ در بریتانیا توسط انتشارات کولینز کرایم کلوب و در همان سال در آمریکا توسط انتشارات داد، مید اند کمپانی به چاپ رسیده است.
از متن کتاب:
دقیقاً نمیدانم این داستان را از کجا شروع کنم. ولی روز چهارشنبهای را انتخاب میکنم که داشتیم در کشیشسرا ناهار میخوردیم. صحبتهای آن روز، با اینکه بخش عمدهاش به موضوع حاضر بیارتباط بود، حاوی دو قضیه معنیدار بود که بر اتفاقات بعدی تأثیر داشت.
تازه برش زدن گوشتهای آبپز را (که ضمناً خیلی هم چغر بود) تمام کرده بودم و داشتم سر جایم مینشستم که با لحنی که دور از شأن لباسم بود گفتم:
ــ هر کس کلُنل پروترو را بکشد، به همه دنیا لطف بزرگی کرده.
برادرزاده جوانم، دنیس، فوری گفت:
ــ فردا که پیرمرد را غرق خون پیدا کنند، همه میگویند که امروز چه گفتید. مری شهادت میدهد. مگر نه مری؟ میگوید که چطور چاقو را با غیظ توی هوا تاب میدادید؟
مری که خدمتکار ماست و کار در کشیشسرا برایش سکوی پرتابی برای روزهای بهتر و درآمدهای بیشتر به شمار میرود، با صدای عبوس و بلند گفت:
ــ سبزیجات.
و با عصبانیت بشقاب تَرَکدار را جلو دنیس گذاشت.
زنم دلسوزانه گفت:
ــ خیلی اذیتت کرده؟
فوری جواب ندادم، چون مری ظرف سبزیجات را شَتَرَق روی میز گذاشت و بشقاب حاوی کوفتهقلقلی را که خیلی هم خیس و بدریخت بود، جلو چشمم گرفت. گفتم:
ــ نه، متشکرم.
مری بشقاب را محکم روی میز کوبید و از اتاق بیرون رفت.
بیشتر
از متن کتاب:
دقیقاً نمیدانم این داستان را از کجا شروع کنم. ولی روز چهارشنبهای را انتخاب میکنم که داشتیم در کشیشسرا ناهار میخوردیم. صحبتهای آن روز، با اینکه بخش عمدهاش به موضوع حاضر بیارتباط بود، حاوی دو قضیه معنیدار بود که بر اتفاقات بعدی تأثیر داشت.
تازه برش زدن گوشتهای آبپز را (که ضمناً خیلی هم چغر بود) تمام کرده بودم و داشتم سر جایم مینشستم که با لحنی که دور از شأن لباسم بود گفتم:
ــ هر کس کلُنل پروترو را بکشد، به همه دنیا لطف بزرگی کرده.
برادرزاده جوانم، دنیس، فوری گفت:
ــ فردا که پیرمرد را غرق خون پیدا کنند، همه میگویند که امروز چه گفتید. مری شهادت میدهد. مگر نه مری؟ میگوید که چطور چاقو را با غیظ توی هوا تاب میدادید؟
مری که خدمتکار ماست و کار در کشیشسرا برایش سکوی پرتابی برای روزهای بهتر و درآمدهای بیشتر به شمار میرود، با صدای عبوس و بلند گفت:
ــ سبزیجات.
و با عصبانیت بشقاب تَرَکدار را جلو دنیس گذاشت.
زنم دلسوزانه گفت:
ــ خیلی اذیتت کرده؟
فوری جواب ندادم، چون مری ظرف سبزیجات را شَتَرَق روی میز گذاشت و بشقاب حاوی کوفتهقلقلی را که خیلی هم خیس و بدریخت بود، جلو چشمم گرفت. گفتم:
ــ نه، متشکرم.
مری بشقاب را محکم روی میز کوبید و از اتاق بیرون رفت.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قتل در خانه کشیش