جای پای شیطان
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
سنیور ماریو فنجان قهوه را تا به آخر نوشید. سیگار را گوشه لبش گذاشت. من برای او فندک کشیدم و او پس از یک پک محکمی که به آن زد و انبوهی دود از دهانش بیرون داد، دنباله کلام قطع شده اش را گرفت و گفت:
- گفتید چند ماه... در ایتالیا...
ناگهان سخنش قطع شد. سیگار را از میان دو لبش برداشت. دست چپش را روی پیشانیش گذاشت و سپس بسرعت شروع به مالیدن چشمهایش نمود. من متوحش شدم. پرسیدم:
- شما را چه می شود ماریو...؟
- حالم بد شد. سرم سنگین شده و چشمانم...
دیگر نتوانست حرفی بزند. سیگار از میان دو انگشتش به زمین افتاد و سرش را به عقب تکیه داد. من نیز همینطور که به او خیره شده بودم به ناگاه درد شدیدی در شقیقه هایم احساس کردم...
بیشتر
سنیور ماریو فنجان قهوه را تا به آخر نوشید. سیگار را گوشه لبش گذاشت. من برای او فندک کشیدم و او پس از یک پک محکمی که به آن زد و انبوهی دود از دهانش بیرون داد، دنباله کلام قطع شده اش را گرفت و گفت:
- گفتید چند ماه... در ایتالیا...
ناگهان سخنش قطع شد. سیگار را از میان دو لبش برداشت. دست چپش را روی پیشانیش گذاشت و سپس بسرعت شروع به مالیدن چشمهایش نمود. من متوحش شدم. پرسیدم:
- شما را چه می شود ماریو...؟
- حالم بد شد. سرم سنگین شده و چشمانم...
دیگر نتوانست حرفی بزند. سیگار از میان دو انگشتش به زمین افتاد و سرش را به عقب تکیه داد. من نیز همینطور که به او خیره شده بودم به ناگاه درد شدیدی در شقیقه هایم احساس کردم...
آپلود شده توسط:
morad850
1397/01/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جای پای شیطان