دیوانه بازی
نویسنده:
کریستین بوبن
مترجم:
پرویز شهدی
امتیاز دهید
✔️ کتاب داستان دختری را روایت می کند که یکجا بند نیست و همواره در حال گریختن است. او در این گریزها همه جا خواننده را با خود برده و گوشه های مختلف فرانسه را به او نشان می دهد.«تصمیم می گیرم مثل ادمی که از صخره ای به صخره ای دیگر می پرد تا از رودخانه ی ژرفی بگذرد ، از ثانیه ای به ثانیه ای دیگر بروم.» او به هر جا که میرود نامی جدید برای خود بر می گزیند ودر تلاش است تا هر زمان خود را از استیلای جبری محیط پیرامونش برهاند.خود او می گوید:«اسمها هستند که ترس ایجاد می کنند. اشیاء بدون اسم هیچ چیز حتی شیی هم نیستند.» بوبن در دیوانه بازی با دقتی هنرمندانه جزئیات زندگی را به تصویر کشیده و ماجرای زندگی آدم مدرن را از درون آن بیرون می کشد. نوشته های بوبن سرشار از موسقی و آهنگ اند و با هم آمیزی ادبیات و هنر در داستانهایش معجونی آفریده که مخاطب را از ابتدا تا به انتها با خود به رقص آورده و لحنی شاعرانه به کلامش می دهد. بوبن خود معتقد است: «نوشتن یعنی سراییدن آواها.»برای همین است که موسیقی باخ و موستارت را در تمام صفحه های کتاب می توان شنید...
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوانه بازی
#تجارب_لزج
" تجربه تحقیر شدن مثل تجربه عشق است، فراموش نشدنی؛ نمیدانم روح چگونه چیزی است ولی خوب میدانم در کدام نقطه از بدن بخار میشود تا سرانجام نابود شود."
" برای آنکه چیزی ب پایان برسد باید چیز دیگری آغاز شود و آغازها را نمیتوان دید..."
#ابدیتی_یک_روزه
آدم میتواند عاشق همه مردهای دنیا شود ولی اینکار چیزی را تغییر نمیدهد تا زمانی ک دل تحت تاثیر قرار نگیرد، جسم باکره میماند.
" من آن سن ابدی برای اولین بار عاشق شدن را دارم."
#تعهدِ_کثیف
"عروس و داماد جلوتر از همه بیرون رفتند.
داماد آخرین نگاه را ب من انداخت؛ چیز رنج اوری
در این نگاه بود. آمیزه تمنا و اندوه؛ خیلی دلم میخاهد با تو دوست شوم ولی گرفتار این یکی هستم"
" خشمش متوجه مادرم میشود
_ دخترت، این دخترت
وقتی پدرم از دست من عصبانی میشود؛ من دیگر فقط دختر مادرم هستم، او تنها فرد مسئول است.
و مسئول همه بی نظمی های کره زمین
در برابر این نکوهش ها مادرم کاری نمیکند جز اینکه بزند زیر خنده
مثل دفعات قبل پدرم بین دو راه حل مردد مانده
مادرم را "بکشد " یا " ببوسد" ، تردید ثانیه ای دوام نمی اورد "
#همین_ک_هستی
"از حق اولیه هر انسان ک روی زمین زندگی میکند بهره برده ام، حق اینکه ناپدید شود و درباره ناپدید شدنش ب کسی حساب پس ندهد."
" اولین معشوقم دندان های زردی دارد؛ در چشم های دو سال ، دوسال و نیمه من وارد شده ، از مردمک چشم هایم تا درون قلبِ دختربچگانه ام لغزیده؛ هیچکس نتوانسته جای او را بگیرد "