هواخوری باغ
نویسنده:
محمد ابراهیم باستانی پاریزی
امتیاز دهید
این کتاب مصور مجموعه مقالات و خطابه های استاد باستانی پاریزی است. استاد در مقاله "کیمیاگری قلم" از مرحوم محمدعلی جمال زاده می نویسد: .. پسران سیدجمال- غیر از سیدمحمدعلی جمال زاده- اغلب زود درگذشته اند و فرزند پسری از آنها نمانده است. دختر سیدجمال، "انسیه" نیز، چندی پیش درگذشت. آنگاه این عبارت حسرت آمیز را نوشته بودم: "... از سیدجمال، پسری دیگر نیست که نام جمال زاده در شناسنامه او باقی مانده باشد- و خود سیدمحمدعلی هم که فرزند ندارد. بنابراین، بعد از مرگ سیدمحمدعلی، دیگر مردی که نام جمال زاده در شناسنامه داشته باشد نخواهیم داشت"
آپلود شده توسط:
mtabrizi
1396/10/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هواخوری باغ
آن روزها هنوز سرویس هواپیمایی منظم در شهرهای ایران وجود نداشت و تنها بعضی هواپیماها هفته ای یک روز، روزهای پنجشنبه از آبادان به شیراز و از شیراز به تهران می آمد. من بلیت گرفتم و به فرودگاه رفتم. قوم و خویشها اصرار داشتند که من هفته ای دیگر هم بمانم تا به اطراف شهر برویم؛ ولی من نپذیرفتم و آنها نیز تا فرودگاه بدرقه من آمدند. هواپیما مملو از مسافر بود و البته سرویس هوایی هنوز، زیاد نشده بود. روی صندلی هواپیما نشستم و کمربند بستم. همه صندلی ها پر بود. در همین وقت متوجه شدم که مردی بلندقد و زیباروی از در هواپیما به درون آمد و همان طور ایستاده، خطاب به مسافران گفت:
آقایان، آیا کسی هست که برای سفر به تهران شتاب نداشته باشد و بخواهد یک هفته در شیراز بماند و در یک هتل شیراز مهمان من باشد؟
تقاضا عجیب بود و البته کسی جوابی نداد. آن مرد دوباره تکرار کرد:
آقایان من در کار کشاورزی مملکت هستم، و روز شنبه یک جلسه مهم برای دفع آفات و ملخ با یک هیات بزرگ هلندی در تهران داریمو می دانید که با اتومبیل نمی توان تا شنبه به تهران رسید. اگر کسی هست که شتاب سفر تهران را نداشته باشد، جای خود را به من بدهد و با هواپیمای هفته بعد به تهران بیاید، تمام این هفته را مهمان من خواهد بود.
من از جای برخاستم و گفتم: « بفرمایید. مخارج هم لازم نیست. حالا برمی گردم و هفته بعد به تهران خواهم رفت.»
به هر حال این هواپیما که حامل آن مهندس بود هرگز به تهران نرسید، و در نزدیکی های ساوه موتورش از کار افتاد و سقوط کرد، و همه آن مسافران از میان رفتند، و آن مهندس عالی مقام که به آن اصرار مسافر آن هواپیما شد و در وزارت کشاورزی مقامی بزرگ داشت، اسمش «کریم ساعی» بود...