خرد داوری کند: نقد شریعتی
نویسنده:
قاسم اسلامی
امتیاز دهید
کتاب نقدیست بر شریعتی به شکل پراکنده اما معطوف به نظریات شریعتی در مورد تشیع ، گذشته از لحن تند و زننده کتاب، نویسنده شریعتی را از مخالفین تشیع میداند. عناوینی چند از کتاب عبارتند از : «اعتراض بر دفترچه انتظار مذهب اعتراض»، «اعتراض بر دفتر چه تشیع علوی و تشیع صفوی»، «اهانت به رسول گرامی اسلام»، «جسارت به پرچمداران تشیع»، «حمله کودکان مغرضانه به روحانیت»، «خود را به مانند پیمبران معرفی کردن»، « مدعی وحی شده»، «نماز و روزه و حج و مراسم عزاداری را به مسخره گرفته است»، و….
دکتر شریعتی می گوید: من جامع معقول و منقول نیستم و فقط در یک رشته خاص چیزی بلدم، و همه مسائل را از همان وجهه - که وجهه اجتماعی و جامعه شناسی است - مطرح می کنم و وجوه دیگر مسئله را متخصصین و کسانی که در این رشته ها کار کرده اند و آگاهی دارند باید طرح کنند. بنابراین این را باید یادآوری کنم که آنچه می گویم تمام آنچه در این باب باید گفته شود نیست بلکه آن چیزی است که من می توانم در این باب بگویم و این یادآوری برای همه مسائلی که در اسلام مطرح می کنم صادق است.
بیشتر
دکتر شریعتی می گوید: من جامع معقول و منقول نیستم و فقط در یک رشته خاص چیزی بلدم، و همه مسائل را از همان وجهه - که وجهه اجتماعی و جامعه شناسی است - مطرح می کنم و وجوه دیگر مسئله را متخصصین و کسانی که در این رشته ها کار کرده اند و آگاهی دارند باید طرح کنند. بنابراین این را باید یادآوری کنم که آنچه می گویم تمام آنچه در این باب باید گفته شود نیست بلکه آن چیزی است که من می توانم در این باب بگویم و این یادآوری برای همه مسائلی که در اسلام مطرح می کنم صادق است.
آپلود شده توسط:
hanieh
1396/07/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خرد داوری کند: نقد شریعتی
است و اگرچه آثارش بر تارُک صفحاتِ نگاشته شده توسّط روشنفکران می درخشد امّا هیچگاه در تضعیف و یا تقویت شیعه و تسنّن تٱثیر گذار نبود،گرایش های مذهبی در ایران بسیار ریشه دار است و
هیچکس تا کنون و حتّی با گذشت قریب چهل سال از انقلاب که نامش اسلامی است، نتوانسته و نخواهد توانست تغییری در تشیّع ایجاد کند،همه می دانند دکتر شریعتی در دیدگاه هایش نسبت به
علّامه ی مجلسی و یا سایر علمائی که نامشان در این کتاب برده شده دچار خطا شده است ولی آن را به حساب اشتباهاتش گذاشته اند که نویسنده ی این کتاب نیز در نقدِ شریعتی مرتکب اشتباه
شده است، بنابراین بحث و مجادله چیزی از شخصیت علمی و روشنگرانه ی شریعتی کم و یا زیاد نمی کند، دکتر شریعتی به هیچ وجه در جایگاه معاند و ضد مذهب شیعه و یا تسنّن قرار ندارد و هیچ
کس تا کنون با خواندن کتابهایش و یا شنیدن سخنرانی هایش از مذهب و باورهای خود روی گردان نشده و کافر و یا مسلمان نگردیده است،سخنان دکتر شریعتی امیدوار کننده و شفا بخش دل ها بود
با آن که تو را گرم کند سَرد مباش
بر آن که شفا دهد تو را دَرد مباش
چیزی به جهان بِه از جوانمردی نیست
رسوای زمانه باش و نامرد مباش
به خاطر دارم در اوایل پیروزی انقلاب، روزی اسلامی به قم آمده بود و ساعتی در خدمت او بودیم. پرسیدم: «علت مخالفت جدی و پایدار شما با دکتر چیست؟ و چرا و چگونه شما بر خلاف برخی از روحانیون و رجال انقلاب، این همه با دکتر مخالفت نشان می دهید؟» گفت: «ببینید! من عمر خود را از جوانی تا کنون، به مطالعه و نبرد با افکار و آثار کسانی چون کسروی و برقعی و... به سر بردهام و با تبعات و پیامدهای سوء این افکار و اثار در بین نسل جوان، بهخوبی آشنا هستم. متأسفانه از کتابها و نوشتههای دکتر نظیر «تشیع علوی و تشیع صفوی»، «پدر، مادر ، ما متهمیم» و «نامه به پدر» نیز همان نوع افکار را استشمام میکنم. ممکن است برخی تصور کنند که مراد دکتر از تز اسلام منهای آخوند، مثلاً حمله به چند تن روحانی رسوای درباری است، اما شما توجه کنید که او مصداق نشان داده و مصادیق این امر در کلام او، بزرگترین چهرههای روحانیت شیعه نظیر علامه بزرگوار مجلسی و شیخ بهائی و خواجه نصیر طوسی هستند. حتی در عصر ما به آیت الله میلانی حمله میکند و به قول خود: «گورویچ یهودی ماتریالیست کمونیست» را از مرحوم میلانی به اصطلاح به تشیع نزدیکتر میشمارد و مدعی میشود که آقای میلانی «تا کنون هرچه فتوا داده، در راه تفرقه مسلمین یا کوبیدن هر حرکتی در میان مسلمین بوده و یک سطر در تمام عمرش علیه 25 سال جنایت صهیونیسم و 100 سال استعمار و صدها سال استبداد ننوشته و ولایت برایش مقام نام و دکان نان ... بوده است!» در حالی که من و خیلیها شاهد بودیم و اسناد آن نیز در تاریخ وجود دارد که آیتالله میلانی در جریان قیام اسلامی 15 خرداد 42 و در آن فضای رعبانگیز، پس از آیتالله خمینی، نوعاً تندترین مواضع را علیه رژیم جائر پهلوی اتخاذ و کوبندهترین بیانیهها را به نفع نهضت و علیه دستگاه طاغوت صادر میکرد و اگر هجرت معترضانه ایشان و بعضی از مراجع به پایتخت نبود، رژیم از قتل آیتالله خمینی حیا نمیکرد. در مورد این ادعا نیز که می گوید مرحوم میلانی در پی تفرقه مسلمین بوده و چیزی علیه جنایات صهیونیسم ننوشته، اتفاقاً یادم هست در یکی از اعلامیههای مشترکش با آیتالله خمینی، مخالفت خود با دولت اسرائیل و اهتمامش را نسبت به اتحاد مسلمین اعلام کرد که اگر بگردید، می توانید آن اعلامیه را در تواریخ مربوط به انقلاب پیدا کنید. جرم آیتالله میلانی که این گونه مورد هتک قرار میگیرد چیست؟ هیچ! او از کسانی است که نسبت به افکار دکتر، احساس خطر کرده و در برابر وی، موضع مخالف گرفته است! تنها علامه مجلسی و شیخ بهائی و میلانی هم آماج حملات دکتر قرار نگرفتهاند، بلکه وقتی او مثلاً میگوید: «فلاسفه چهرههای پفیوز تاریخند!»، بهطور طبیعی، این ابراز لطف! شامل شخصیتهای بزرگی چون ابوعلی سینا و میرداماد و صدرالمتألهین و حکیم جلوه و... نیز میشود.
آقایانی که خوشبینانه به دکتر مینگرند، شاید این میزان از طول آشنایی و درگیری من با کسرویها را نداشته و به عمق خطر افکار دکتر پی نبرده باشند؛ شاید هم ملاحظات دیگری در کار آنان باشد که من بیخبرم، اما من خوب این خطر را درک می کنم و مسئولیت شرعی و وجدانی خویش را در جلوگیری از آن میبینم. ضمناً کم نیستند اقایانی که در بدو امر، مخالفت من با دکتر را بر نمیتافتند یا این درجه از مخالفت را روا نمیشمردند، اما نظیر آقای خزعلی، بعدها با خواندن دقیق آثار دکتر داوری و طبعاً موضعشان تغییر کرد».
«در اوایل امر که دکتر شریعتی کارش را در حسینیه ارشاد آغاز کرد و سخنان وی که در قالب جزوات و کتب در سطحی وسیع منتشر میشد، نگرانیهایی را در بین علما و متدینین ایجاد کرده بود، جلسهای مشترک از علما و ایشان که در تهران برگزار شد، من هم حضور داشتم. هدف از تشکیل آن مجلس این بود که علما با دکتر گفتگو کنند و با بیان موارد اشتباه در افکار و آثار وی، موجب تنبه او شوند تا عقاید و اظهاراتش را اصلاح کند. مقداری که صحبت شد، من از نوع برخورد او با آقایان علما و حرفهای انان و آنچه در وجناتش خواندم، به این نتیجه رسیدم که او گوشش بدهکار این انتقادات و اصلاحات نیست و به قول معروف، آب ما با او در یک جو نمیرود؛ لذا از تفاهم با او و اصلاح کار وی مأیوس شدم و تکلیف شرعی خود را مخالفت با او دانستم، یأس من در آن مجلس از تغییر فکر و رفتار او در حدی بود که ادامه حضور خود در آن اتاق را بیفایده دانستم و در حالی که هنوز بحثها ادامه داشت، به اتاق دیگری رفتم و مشغول نماز قضا شدم!»
او در خاتمه میگوید: «خطری را که شما و همگان در حال حاضر با پیدا شدن گروههایی مثل فرقان و اینها احساس میکنید، برای من از مدتها قبل، روشن بود و سوز و گدازی نیز که در نقد اظهارات دکتر شریعتی داشتم و دارم، برای پیشگیری از پیدایش همین جریانات و حوادث بود و بدانید که رسوبات افکار او در ذهن جوانان مسلمان، حتی آنهایی را که بر ضد روحانیت، دست به سلاح نمیبرند، به شکلهای دیگر، به معارضه با اسلام و روحانیت واخواهد داشت». بعد با شوخی اضافه کرد: «من تندم؟! بسیار خوب، آقایان تندی نکنند، اما عرصه اندیشه را نیز از نقد افکار او خالی نگذارند. ضمناً فکری هم برای تندگوییها و هتاکیهای طرف مقابل که هر روز در جامعه نشر میشود، بکنند».
مرحوم اسلامی با این دیدگاه و تحلیل منفی و احساس خطر برای نسل جوان، طبعاً با دکتر شریعتی و آثار وی، برخوردی منفی و تند داشت. کسانی که به قاطعیت کلام و صراحت لهجه او در این عرصه خرده میگیرند، نباید هتاکیها و فحاشیهای طرف مقابل به اعاظم و اساطین تشیع از جمله علامه مجلسی، شیخ بهائی، خواجه نصیر طوسی، محدث قمی و... را فراموش کنند. متأسفانه آقای دکتر و پیروان افراطی وی، با اهانتهای فراوان خود به باورها و شخصیتهای علمی شیعه، چندان زمینهای باقی نگذاشته بودند که وی به اصطلاح خونسردی خویش را حفظ کند و نرم و آرام بگوید و بنویسد. او در خلأ نمی زیست و لاجرم داوری در باره او نیز نباید در خلأ صورت گیرد. اسلامی وقتی میدید در کتابهایی نظیر «تشیع علوی و تشیع صفوی» با یکی از بزرگترین مفاخر و ذخائر علمی تاریخ اسلام و تشیع، مرحوم علامه مجلسی و آن همه آثار و خدمات گرانبها و کمنظیرش، آن گونه برخورد میشود و حتی یک به قولشان آتشپرست، از او شیعهتر قلمداد میشود! یا می دید به محدث پارسا و سختکوش شیعه مرحوم حاج شیخ قمی، صاحب منتهیالآمال و منازلالآخره جسارت میکنند و به وی طعنه میزنند که: «آدرس خانه اش را نمیتواند بدهد، آدرس منازل آخرت را میدهد!»، طبیعی است که تند شود و از سر درد، فریاد اعتراض برآورد؟!
قرآن عظیم میفرماید: «لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول الا من ظُلِم» و اسلامی هم نه «خود» را - که از خودیتها رسته بود ـ بل اسلام و تشیع را در غربت و مظلومیت میدید. تندی وی در واقع «معلولِ» تندیهای دیگران به مقدسات بود. هر عاشقی وقتی که دید به ساحت معشوقش توهین میکنند، بر میآشوبد و آنگاه ممکن است در این میان، شیشهای نیز بشکند یا سبویی واژگون گردد.
آنچه گفتیم لزوماً به معنای تأیید تندیهای مرحوم اسلامی در برخی از جملات خود نیست. پوشیده نیست که آثار انتقادی وی، چنانچه با لحن نرمتری همراه بود، تأثیر بیشتری بر خوانندگان آثارش، بهویژه نسل جوانِ می گذاشت و بهانه را هم از دست مدعیان میگرفت؛ منتها، در مقام قضاوت، باید پیش از هر چیز، علت را یافت و معلول را با آن عوضی نگرفت. عرب ضربالمثلی دارد به این مضمون که: «ضَرَبَنی و بَکی، سَبَقَنی وَ اشتَکی، و البادی اظلم!». از مرحوم استاد شهید مطهری نمیشد عطوفانهتر و مستدلتر، بیان حقایق نمود؛ اما استدلالات محکم او را نیز در دل تاریک شب، با شلیک گلولهای به مغزش پاسخ دادند!
کتاب «پیوند اشک و خون ناگسستنی است» یکی از آخرین آثار اسلامی است که در تبیین مبانی شرعیِ شعائر حسینی (ع) و پاسخگویی به شبهات وارده در این زمینه نوشته و ظاهراً حروفچینیِ نه چندان خوشایندِ آن نیز توسط خود وی انجام گرفته است. دیباچه این کتاب تقدیمنامهای عاشقانه و پرسوز و گداز در پی دارد که نشانه شور و حال شگفت اسلامی و غربت وی در واپسین ایام حیات است. در آنجا میخوانیم:
«تقدیم به تو، ای چراغ هدایت و کشتی نجات؛ تقدیم به تو، ای دادرس مظلومان؛
این غلام سالخوردهات که عمری در راه ولای تو، عاشقانت را به راه تو، به راه خواسته تو، به راه عشق تو و ایمان تو، به راهی که صمیمانه قیام کردی و مردانه جان دادی، رهنمون بودم، اکنون دست غدار روزگار، در کنج قفس، با پر و بال بسته محبوسم کرده و در دریای عشق تو غوطهورم. به کنجی نشستهام و به تو مینگرم و در تو فکر میکنم. میسوزم و میسازم به امید آن روز که پر درآرم و از این ظلمتکده به کوی تو خرامم و سیمای دلآرای تو بینم. سخن خدا را از لبهای تو بشنوم و از دیده، اشک بریزم، خون جاری سازم... نی، نی، لبخند دلنواز تو بینم و جان گیرم. ای آغاز و انجام آرزوهای من! این هدیه موری است به ساحت سلیمان کربلا به امید آنکه بپذیردم و قبول درگاهش افتد. این سطوری است که به عشق تو و عزیزان دلباخته و پرسوخته جان به کفِ نیمروزِ مکتب عاشقانه تو نوشته شده، بدان آرزو که در روز محشر، نوازشم فرمایی، انعامم دهی و از چشمه احسانت حیات جاویدم بخشی. شفیعم گردی، دستم گیری، خدای منّان را از این بنده پریشان روزگار، خوشنود فرمایی.
آمین، ثم آمین، یا رب العالمین
خاکسار کوی عشقت، اسلامی».