راه روشنایی
نویسنده:
مهدی خدامیان آرانی
امتیاز دهید
وقتى کودک بودى، مادر، تو را با اهل بیت (علیهم السلام) آشنا کرد و به تو آموخت که عشق به آنان، معناى حقیقى دین است، او از حضرت فاطمه (علیها السلام) سخن ها گفت و برایت قصّه مظلومیتش را بیان کرد.
این گونه بود که از ظلم ها و ستم هایى که دشمنان در حقّ فاطمه(علیها السلام) روا داشتند، آگاه شدى. تو دانستى که شیعه باید با دشمنانِ اهل بیت(علیهم السلام)دشمن باشد، این معناى «تبرّى» بود که تو به آن باور پیدا کردى.
سال ها گذشت، تو دیگر جوانى بودى که با اندیشه هاى مختلف آشنا مى شدى، سخن ها را مى شنیدى، حس کنجکاوى داشتى، سخنانى به گوش تو مى رسید که تو را متحیّر کرده بود، سخنانى که بوى دوستى با دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) را مى داد و بیزارى از آن دشمنان را زیر سؤال مى برد.
وقتى پیش من آمدى، من در چهره ات نگرانى زیادى دیدم، تو ترسیده بودى که مبادا راه را گم کنى! با من سخن گفتى، از دغدغه هایت حرف زدى، مى خواستى تا من به تو کمک کنم. آن روز، آیات و روایات را برایت بازگو کردم، کلام خدا و اهل بیت(علیهم السلام) نور است و رهگشا. در چهره تو آرامشى یافتم. شکر خدا که تو راه را پیدا کردى.
وقتى مى خواستى بروى به من گفتى: «چقدر خوب بود کتابى درباره اهمیّت دشمنى با دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) مى نوشتى و این سخنانى را که گفتى در آن ذکر مى کردى». سخنت به دلم نشست، از تو خواستم دعا کنى تا خدا این توفیق را به من بدهد. مى دانم آن روز تو از صمیم قلب، دعا کردى.
اکنون من نمى دانم چگونه خدا را شکر کنم، او بر من منّت نهاد و توفیق نوشتن کتاب «راه روشنایى» را به من ارزانى داشت، البته از تو هم باید تشکر کنم که این ایده را به ذهنم انداختى و دعایم کردى. ممنونم دوست جوان من!
بیشتر
این گونه بود که از ظلم ها و ستم هایى که دشمنان در حقّ فاطمه(علیها السلام) روا داشتند، آگاه شدى. تو دانستى که شیعه باید با دشمنانِ اهل بیت(علیهم السلام)دشمن باشد، این معناى «تبرّى» بود که تو به آن باور پیدا کردى.
سال ها گذشت، تو دیگر جوانى بودى که با اندیشه هاى مختلف آشنا مى شدى، سخن ها را مى شنیدى، حس کنجکاوى داشتى، سخنانى به گوش تو مى رسید که تو را متحیّر کرده بود، سخنانى که بوى دوستى با دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) را مى داد و بیزارى از آن دشمنان را زیر سؤال مى برد.
وقتى پیش من آمدى، من در چهره ات نگرانى زیادى دیدم، تو ترسیده بودى که مبادا راه را گم کنى! با من سخن گفتى، از دغدغه هایت حرف زدى، مى خواستى تا من به تو کمک کنم. آن روز، آیات و روایات را برایت بازگو کردم، کلام خدا و اهل بیت(علیهم السلام) نور است و رهگشا. در چهره تو آرامشى یافتم. شکر خدا که تو راه را پیدا کردى.
وقتى مى خواستى بروى به من گفتى: «چقدر خوب بود کتابى درباره اهمیّت دشمنى با دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) مى نوشتى و این سخنانى را که گفتى در آن ذکر مى کردى». سخنت به دلم نشست، از تو خواستم دعا کنى تا خدا این توفیق را به من بدهد. مى دانم آن روز تو از صمیم قلب، دعا کردى.
اکنون من نمى دانم چگونه خدا را شکر کنم، او بر من منّت نهاد و توفیق نوشتن کتاب «راه روشنایى» را به من ارزانى داشت، البته از تو هم باید تشکر کنم که این ایده را به ذهنم انداختى و دعایم کردى. ممنونم دوست جوان من!
آپلود شده توسط:
محسن اقتصاد
1396/03/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راه روشنایی