رسته‌ها
شنود اشباح - جلد ۱
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 91 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 91 رای
م‍روری ب‍ر ک‍ارن‍ام‍ه ام‍ن‍ی‍ت‍ی س‍ازم‍ان م‍ج‍اه‍دی‍ن ان‍ق‍لاب اس‍لام‍ی‌

شنود اشباح، نام کتابی است از رضا گلپور، که در رابطه با وزارت اطلاعات دولت خاتمی با نگاهی انتقادی نگاشته شد. این کتاب با واکنش‌های شدیدی روبرو شد. نویسنده کتاب به خاطر چاپ آن چندین ماه بازداشت شد و سرانجام به دلیل اتهامات امنیتی و تبلیغ علیه نظام، به جزای نقدی محکوم شد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
993
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1396/03/13

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شنود اشباح - جلد ۱

تعداد دیدگاه‌ها:
21
در بین این همکاران، کسانی چون «مصطفی شعاعیان» و چند نفر دیگر که از نظر فکری، ماتریالیست بودند و چند نفر دیگر از برادرها که مسلمان بودند، «مصطفی شعاعیان» شناخته شده‌ترین چهره‌ این جمع، مسلمان نبود و البته مارکسیست به مفهوم امروزی کلمه نبود و بسیاری از مارکسیستها، در تحلیل‌های خود او را مرتد می‌نامند… «مصطفی شعاعیان» خصوصیات عجیبی داشت. در عین حال که خود را مارکسیست ناب می‌دانست، به خود «مارکس» هم انتقاد می‌کرد… از مجاهدین، خود من با «احمد رضایی» و «حبیب رهبری» ارتباط داشتم و برای آنها همکاری با ما مسئله‌ای نبود. آنها هم تنها به مبارزه‌، اصالت داده و با هر گروه و فردی همکاری می‌کردند. اصولاً جو روشنفکر دانشگاهی مسلمان در آن روز این چنین بود. در این رابطه، کمکهایی از طرفین به هم می‌شد. «مبادله اطلاعات» می‌شد «مبادله امکانات» می‌شد… من با نزدیک شدن به «مجاهدین خلق»، احساس کردم که «مجاهدین خلق» همانهایی هستند که یک روشنفکر مسلمان، دنبال آن می‌گردد…(ص۲۶)
… در سوم مرداد ۵۱، دستگیر شدم و به زندان رفتم. در رابطه با همان فعالیتی که با آن گروه داشتم… (ص۲۷)
از هفته‌نامه «شاهد» – خاطرات «بهزاد نبوی»:… مثلاً یک دایی و یک خاله من که هر دو آنها دانشگاه می‌رفتند، آن موقع با حزب «زحمتکشان» کار می‌کردند، فعالیت‌ می‌کردند و وقتی کودتای ۲۸ مرداد شد، آن وقت همه ‌آنها فعالیت‌ مختصر مخفی داشتند… (ص۲۲)
در دانشکده و پس از آن، به فعالیتهای جبهه ملی انتقاد داشتم. احساس می‌کردم، اینها یک مشت رهبرهایی هستند که فقط به فکر خودشان هستند. فقط فکر وزیر شدن و نخست‌وزیر شدن هستند… (ص۲۴)
… بالأخره در سال ۱۳۴۳ «جبهه ملی سوم» را که در واقع، انشعابی از جبهه ملی بود، تشکیل دادیم. در کمیته دانشگاه فوق‌الذکر کسانی مانند «محمد حنیف‌نژاد» در نهضت آزادی، هواداران «بیژن جزنی»، هواداران «حزب توده»، اعضای «حزب ملت ایران» و عده‌ای عناصر مستقل نظیر خود من، حضور داشتند… عملاً بعد از ۶ ماه معلوم شد که این هم تفاوتی با آن قبلی ندارد، تقریباً همه نیروهای جوان، زده شده و کنار رفتند. جبهه ‌ملی سوم خودبخود متلاشی شد… از آن به بعد، ما با یک عده از بچه‌هایی که در «پلی‌تکنیک» در جبهه ملی با هم فعالیت می‌کردیم، ارتباط سیالی داشتیم…(ص۲۵)
از کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» – خاطرات «حسین فردوست»: … در ساواک تعدادی انگلیسی ماندند، مانند «معتضد» و سرتیپ‌ «هاشمی» (مدیر کل هشتم) و «آرشام»… می‌توان نتیجه گرفت که در دوران محمدرضا (پس از کودتا)، تعدادی طرفدار انگلیس ماندند و فی‌الواقع برای آمریکا، کار می‌کردند. تعدادی را انگلیس به طرف آمریکا سوق داد و تعدادی هم مستقیماً به آمریکا وصل شدند؛ بدون سابقه‌ کار برای انگلیسی‌ها… در ساواک، سرتیپ «هاشمی» مدیرکل هشتم (ضد جاسوسی)… به انگلیسی‌ها مربوط بود… (ص۱۹)
از کتاب «هاشمی و انقلاب» – نوشته «سید مسعود رضوی»: … نمونه دیگر از روشنفکران مستقل در دهه چهل که گرایشهای خاص و شاید غریب مارکسیستی داشت، «مصطفی شعاعیان» بود… او ضمن نقد کمونیسم روسی و سیاستهای شوروی، معتقد به پالایش مارکسیسم از دیدگاههای تجدیدنظرطلبانه بود… اثر دیگر وی به نام «انقلاب»، نقدی است بر تئوریهای انقلاب «لنین» و بررسی تحلیلی برخی تئوریهای کمونیستی در ایران… «شعاعیان» مدتی با چریکهای فدایی و زمانی نیز از طریق «رضا رضایی» با مجاهدین خلق در ارتباط بود. اما پس از وارد کردن انتقادهای سخت به چریکها از آنان جدا شد. وی به مسائل اعراب و فلسطین علاقه خاصی داشت و رساله‌هایی در این زمینه نگاشت. او سرانجام در بهمن ۱۳۵۴ در یک درگیری مسلحانه در خیابان استخر تهران به قتل رسید… (ص۲۱)
وقتی که کارکنان ساواک، بعد از رفتن «شاه» از ایران به محاکمه کشیده شده بودند، گاردهای انقلابی که آمیزه‌ای از کمونیستها و مردم مذهبی بودند، مرتباً از آنها می‌پرسیدند که پرونده تیمسار «مقربی» کجاست؟ چنان پرونده‌ای در ساواک پیدا نشد. (روسها هنوز می‌خواستند بدانند که چرا جاسوس آنها گرفتار شد ؟!)… (ص۱۷)
از کتاب «ساواک»- نوشته «کریستین دلانوا»:… منابع آمریکایی، به ویژه «سولیوان» سفیر آن کشور در تهران، معتقدند که نقش ساواک در این ماجرا، چندان غرور‌آمیز نبود. زیرا اگر ساواک توانست هویت سرلشگر «احمد مقربی» را به عنوان جاسوس اتحاد جماهیر شوروی شناسایی کند، برای آن بود که سیا قبلاً حضور یک جاسوس شوروی را در ایران، با ضبط پیامهای رادیویی میان تهران و شوروی به ساواک اطلاع داده بود. کاری که برای ساواک مانده بود، یافتن جاسوس بود… (ص۱۸)
فصل نخست: هاشمی هشتم
از کتاب «کا.گ.ب در ایران» – نوشته «ولادیمیر کوزیچکین»:.. در آن موقع، درباره عاملمان که با نام رمزی «مَرد» نامیده می‌شد، چیزی نمی‌دانستم… اخذ تماس با «مرد»، به وسیله یک سیستم خط اطلاع از نزدیک، برقرار بود که هم برای دریافت اطلاعات و هم برای مخابره اخطار مورد استفاده بود… «مرد» یکی از امرای ارتش ایران به نام سرلشکر «مقربی» بود. سی سال عامل «کا.گ.ب» بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال ۱۹۴۵ به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی [ایستگاه جاسوسی کا.گ.ب در سفارت شوروی] به حساب می‌آمد و اطلاعات محرمانه‌ای را که واقعاً برای اتحاد شوروی، حائز اهمیت بود، در اختیار ما می‌گذاشت. (ص۱۱)
از کتاب «شاهد» – خاطرات «منصور رفیع‌زاده»:… تا آنجا که من می‌دانم، روسها حتی تا امروز هم نفهمیده‌اند که چه چیزی باعث شد تا سیستم جاسوسی آنها برملا شود. به دلایل امنیتی، تمامی داستان، حتی در این کتاب نیز قابل ذکر نمی‌باشد. در سال ۱۹۷۵ تیمسار «اویسی» به من اظهار کرد که به یک افسر سطح بالای ارتش، به دلیل جاسوسی برای شوروی، مشکوک است… «اویسی» … جدی جواب داد: «نه. «منصور»، گوش کن. وقتی که ما، درگیر یک جنگ مرزی با عراق بودیم، هر وقت تصمیم‌ به حمله در مرز می‌گرفتیم؛ عراق در آنجا منتظر ما بود. یک نفر به طور قطع، اطلاعات قسمت مرا به روسها خبر می‌داد و آنها نیز اطلاعات را در اختیار عراقیها قرار می‌دادند. هیچ شکی در این مورد ندارم… (ص۱۲)
(توضیحات را در جایی خواندم گفتم شاید برای دوستان مورد استفاده باشد)
رضا گلپور در ابتدای دهه هشتاد به دلیل چاپ و نشر قانونی کتاب شنود اشباح به دستور سید محمد خاتمی رییس وقت شورای عالی امنیت ملی و با پیگیری علی ربیعی معروف به عباد مسئول وقت دبیرخانه اجرایی (وزیر تعاون، کار و رفاه فعلی) و فشارهای آشکار و نهان عناصری نظیر مهدی قوام هنر معروف به قوامی، رجبعلی مزروعی، رمضان پور(معاون فرهنگی وزارت فرهنگ دولت اصلاحات و از مدیران ارشد شبکه صهیونیستی بی.بی.سی فارسی)، محمد موسوی خویینی ها، احمد مسجد جامعی، علی یونسی و محمد عطریانفر(از مسئولان ارشد سابق حفاظت اطلاعات ناجا) و ... در میان جوی از تهدید و ارعاب مطبوعاتی روزنامه های زنجیره ای، پس از تحمل بیش از 40 روز انفرادی و حدود 6 ماه حبس، آزاد شد.
در زیر، گزیده‌ای از كتاب «شنود اشباح؛ مروری بر كارنامه‌ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، رضا گلپور چمركوهی، تهران: نشر كلیدر، چاپ اول، پائیز ۱۳۸۱، ۹۹۴ص.» ارائه می‌گردد، و در انتها، نقد «دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر» بر این كتاب را می‌خوانيد:
ابن کتاب اسمی وسوسه انگیز دارد ، اما محتویاتش بی ارزشترین نوشته ایست که می توان وقت گرامی را صرف آن کرد. من حدود پانزده سال پیش این خسازت را تحمل کردم و تا آخر خواندم بلکه چیزی پیدا کنم. در پایان دیدم خسرالدنیا والاخره که می گویند منم.
خنده دار ترین بخش ربط دادن کسانی چون موسوی خوئینی‌ها و ...به مسکو و شوروی سابقه!سرشار از دروغ و ذهنیات مالیخولیایی نویسنده
نویسنده این کتاب چند کتاب دیگر شنود اشباح دیگر را نیز منتشر کرده در مورد هاشمی رفسنجانی _احمدی نژاد_ مشایی_ فقط مانده در مورد سیاحت قبر هم کتاب منتشر کنه
واقعا مسخره است نویسنده کتاب فقط چند ماه رفته زندان و به جزای نقدی محکوم شده آن هم بخاطر تبلیغ بر ضد کشور
آن وقت شما می بینید چند دانشجو اگر انتقادی بکنند سال ها پشت میله های زندان باید آب خنک بخورند
شنود اشباح - جلد ۱
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک