افلاکیان سیستان - جلد 1
نویسنده:
رضا گل محمودی
امتیاز دهید
زندگینامه شهدای پشت آب: شهرستان نیمروز؛
آن زمان که مردم تمامی بلاد مسلمین بعد از هر نماز لب به سبّ و دشنام مولا علی× میگشودند، در جهان اسلام تنها مردمی که این فعل شنیع را مرتکب نشدند و بهای گزافی بابتش پرداختند، پیشینیان همین مردم سیستان بودند و همینانند که به دلاوری و شجاعت اسطوره تاریخند.
به قول فردوسی بزرگ:
خـجسته بر و بوم زابل که شیر همی پروراند گـــــــوان دلیر
و یا فرخی سیستانی که میسراید:
سیـستان خـانة مردان جهانـست و بـدو
شــرف خـانـه مــردان جهان تا محشر
قلم و حقیر با هم عهد کردیم تا سادگی، بیادعایی، گمنامی و صداقت را از شهیدان بیاموزیم؛ قلم، صداقت و یکرنگی و سادگی کلام را (دور از لفاظیهای متملقانه و دروغمآبانة ادبی) در خدمت شهیدان آورد و این ناتوان نیز سعی کنم به مدد خدای شهیدان، بیادعایی و بیریایی و خلوص نیت را از خود شهیدان بگیرم، آنچه از بیان مبارک والدین و خانواده محترم شهیدان به گوش خویش شنیده و با چشم دیدهام بی کم و کاست و در نهایت امانتداری به رشتة تحریر و ثبت در این مجموعه آورم.
به قول مؤلف امین تاریخ بیهقی: «... گرد زوایا و خبایا بگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.» و آنچه را نقل کنم که به گفته بیهقی «به معاینه من است». یعنی به چشم خود دیدهام و زندگی و راه آنان را در تاریکی خود ساخته دنیایم، چراغی فرا راه خویش بدانم.
با صـبـا در چـمـن لالـه سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
برحسب تکلیفی که بر این قلم محول شد، برخود فرض دیدم در راهی وارد شوم که سالکان الی الله و طلایه داران علم و معرفت و معنویت، خود را شاگرد راهیان آن راه میدانند:
نـه من سبـوکـش ایـن دیر رند سـوزم و بس
بسا سرا، که در این آستانه سنگ و سبوست
این کار و این مسئولیت را همان بار امانت الهی میدیدم که:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیـوانـــه زدند
چرا که شهیدان آنانیاند سبک سیر و عرش آشیان، که راه صد ساله را یک شبه پیمودهاند و من جا مانده در وابستگیهای مادی کجا و فهم و درک عظمت مقام آن برتر از فرشتگان کجا؟
همان مخلصانی که جان شیرین در طبق اخلاص گذاشتند و جانانه تقدیم خدای متعال، برطبق فرمایش مرشد و مراد خویش (امام راحل ره) نمودند.
همانها که شلمچه و جای جای مرزهای غربی و شرقی کشور، نردبان عروجشان به قرب الهی شد؛ و به یقین ندای {یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ} شنیدند و از سوی حق به {فَادْخُلِی فِی عِبَادِی} دعوت شدند.
حال چه باک اگر در موانع ایذایی دشمن جسم اطهرشان بماند و بعد ایامی مدید فقط نشانی به وطن برگردد؛ همچون شهید برات جهانتیغ و یا پیکر نحیف و تکیده آن رزمنده محجوب با سیمایی معنوی که فرشتگان به حالش غبطه میخورند؛ بعد از سالها از کربلای شلمچه به سیستان برگردد و برای مادر داغدار هنوز قابل شناسایی باشد در حالی که انگشتری بر انگشتش همچنان درخشان است؛ مثل بسیجی چهارده ساله شهید عباس عنایت.
عنایت به اخلاص آنانی که وقتی دل به آب اروند زده که خود را آن طرف رود برسانند، جسم و جان و روح را به خدا سپرده حتی جلیقه نجات را هم در آوردند و گفتند «اگر خدا بخواهد ما را حفظ کند خواهد کرد و گرنه از این پلاستیک هم کاری ساخته نیست».
چه میدیدند آن دم شهید اسحاق قائمیها که اینگونه با خدا معامله کردند؟
با یاد آوری شهامت و ایثار آن ارتشی دلاور که برای اجرای پیام امام راحل() در امنیت کردستان از جان مایه گذاشت و پس از آن داوطلبانه تا آخر در کنار مدافعان خرمشهر بود؛ و با عبور هر نیمه شب از کارون پشت دشمن را میلرزاند، چونان شهید غلامعلی هراتی؛ چگونه میتوان از بیفایدگی خویش تأسف نخورد؟!
آیا نباید در مقابل این همه فرشتهخویی و ذوب در اسلام شدن شهیدان، سر تعظیم فرو آورم؛ و از خویشتن خویش شرمنده باشم؟! حرف دلم را در چند دوبیتی به گویش محلی سیستانی خطاب به شهیدان میسرایم و از ساحت قدسیشان در این امر خطیر مدد خواهم:
شهیدان!
بیه او سر قبره تو، شما منه صدا کو منـه دینیا گرفتـه، تو منه بیا جدا کو
و حـقــه خــالـــق و حـقـه رفـاقـت دعــای پـیـش خـدا ور بـیوفا کو
ترجمه فارسی:
بر سر مزارتان میآیم، شما صدایم کنید. اسیر دنیایم؛ شما (از این بند) رهایم کنید.
شما را به خدایی خداوند سوگند و به حق رفاقت، که در نزد خدا برای من بیوفا نیز دعا کنید.
***
ای دنیا دست و پا گیره شهید و مئلـه بـد ایـتـو میـره شهـیـد و
وخدمت کاریی خود خابره منه ای بــیتوفیق دلــگیره شهیـد و
ای شهیدان!
این دنیا مرا در بند کشیده، نگذارید من بد بیهوده بمیرم.
مرا به خدمتگزاریتان بپذیرید که این بی توفیق خیلی دلگیر است.
***
شما نو لطفه خدا ، یگ عالمه زیاد منه بی توفیقه از غصـه آ غـمـبـاد
شهید و ای پرنده گــون خــدایی ای لاکپشته کمک بوکنه بشه اشاد
ای شهیدان:
لطف خدا در حق شما زیاد و فراوان است اما من کمسعادت جا مانده، دلم لبریز غم است.
ای پرندگان سبکبال خداییای شهیدان! من لاکپشت بیدست و پا را کمک کنید تا شاد شوم.
***
اما به عنوان دلسوختهای جامانده، بیلیاقتی که حداقل در دلش، آتش حرمانش از این بیتوفیقی هنوز زبانه میکشد به خود جرئت داده قبول مسئولیت کردم چرا که:
آب دریـا را اگـر نتـوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
و من «تشنه سوخته به چشمة روشن » راه شهیدان نیم نگاهی داشته، برآنم تا به اندازة توان خویش در این راه گام بردارم که {لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وسْعَهَا}.
***
علل پدید آمدن این اثر
مدتهاست مسئولین محترم بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس،
که و ظیفة جمعآوری ثبت و ضبط زندگینامه و آثار شهدای ارجمند را
بر عهده دارد، بر آنند تا مجموعهای کامل با مراجعة مستقیم به نزد فرد فرد والدین و خانوادة محترم شهدا از زندگی آن بزرگ مردان در تمام مناطق سیستان فراهم آید. قرعه فال به نام حقیر افتاد و برای آغاز این کار «پشت آب» زابل انتخاب شد و از اواخر بهار1390 مراجعة مستقیم به منزل آن سرافرازان آغاز گردید.
بیشتر
آن زمان که مردم تمامی بلاد مسلمین بعد از هر نماز لب به سبّ و دشنام مولا علی× میگشودند، در جهان اسلام تنها مردمی که این فعل شنیع را مرتکب نشدند و بهای گزافی بابتش پرداختند، پیشینیان همین مردم سیستان بودند و همینانند که به دلاوری و شجاعت اسطوره تاریخند.
به قول فردوسی بزرگ:
خـجسته بر و بوم زابل که شیر همی پروراند گـــــــوان دلیر
و یا فرخی سیستانی که میسراید:
سیـستان خـانة مردان جهانـست و بـدو
شــرف خـانـه مــردان جهان تا محشر
قلم و حقیر با هم عهد کردیم تا سادگی، بیادعایی، گمنامی و صداقت را از شهیدان بیاموزیم؛ قلم، صداقت و یکرنگی و سادگی کلام را (دور از لفاظیهای متملقانه و دروغمآبانة ادبی) در خدمت شهیدان آورد و این ناتوان نیز سعی کنم به مدد خدای شهیدان، بیادعایی و بیریایی و خلوص نیت را از خود شهیدان بگیرم، آنچه از بیان مبارک والدین و خانواده محترم شهیدان به گوش خویش شنیده و با چشم دیدهام بی کم و کاست و در نهایت امانتداری به رشتة تحریر و ثبت در این مجموعه آورم.
به قول مؤلف امین تاریخ بیهقی: «... گرد زوایا و خبایا بگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.» و آنچه را نقل کنم که به گفته بیهقی «به معاینه من است». یعنی به چشم خود دیدهام و زندگی و راه آنان را در تاریکی خود ساخته دنیایم، چراغی فرا راه خویش بدانم.
با صـبـا در چـمـن لالـه سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
برحسب تکلیفی که بر این قلم محول شد، برخود فرض دیدم در راهی وارد شوم که سالکان الی الله و طلایه داران علم و معرفت و معنویت، خود را شاگرد راهیان آن راه میدانند:
نـه من سبـوکـش ایـن دیر رند سـوزم و بس
بسا سرا، که در این آستانه سنگ و سبوست
این کار و این مسئولیت را همان بار امانت الهی میدیدم که:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیـوانـــه زدند
چرا که شهیدان آنانیاند سبک سیر و عرش آشیان، که راه صد ساله را یک شبه پیمودهاند و من جا مانده در وابستگیهای مادی کجا و فهم و درک عظمت مقام آن برتر از فرشتگان کجا؟
همان مخلصانی که جان شیرین در طبق اخلاص گذاشتند و جانانه تقدیم خدای متعال، برطبق فرمایش مرشد و مراد خویش (امام راحل ره) نمودند.
همانها که شلمچه و جای جای مرزهای غربی و شرقی کشور، نردبان عروجشان به قرب الهی شد؛ و به یقین ندای {یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ} شنیدند و از سوی حق به {فَادْخُلِی فِی عِبَادِی} دعوت شدند.
حال چه باک اگر در موانع ایذایی دشمن جسم اطهرشان بماند و بعد ایامی مدید فقط نشانی به وطن برگردد؛ همچون شهید برات جهانتیغ و یا پیکر نحیف و تکیده آن رزمنده محجوب با سیمایی معنوی که فرشتگان به حالش غبطه میخورند؛ بعد از سالها از کربلای شلمچه به سیستان برگردد و برای مادر داغدار هنوز قابل شناسایی باشد در حالی که انگشتری بر انگشتش همچنان درخشان است؛ مثل بسیجی چهارده ساله شهید عباس عنایت.
عنایت به اخلاص آنانی که وقتی دل به آب اروند زده که خود را آن طرف رود برسانند، جسم و جان و روح را به خدا سپرده حتی جلیقه نجات را هم در آوردند و گفتند «اگر خدا بخواهد ما را حفظ کند خواهد کرد و گرنه از این پلاستیک هم کاری ساخته نیست».
چه میدیدند آن دم شهید اسحاق قائمیها که اینگونه با خدا معامله کردند؟
با یاد آوری شهامت و ایثار آن ارتشی دلاور که برای اجرای پیام امام راحل() در امنیت کردستان از جان مایه گذاشت و پس از آن داوطلبانه تا آخر در کنار مدافعان خرمشهر بود؛ و با عبور هر نیمه شب از کارون پشت دشمن را میلرزاند، چونان شهید غلامعلی هراتی؛ چگونه میتوان از بیفایدگی خویش تأسف نخورد؟!
آیا نباید در مقابل این همه فرشتهخویی و ذوب در اسلام شدن شهیدان، سر تعظیم فرو آورم؛ و از خویشتن خویش شرمنده باشم؟! حرف دلم را در چند دوبیتی به گویش محلی سیستانی خطاب به شهیدان میسرایم و از ساحت قدسیشان در این امر خطیر مدد خواهم:
شهیدان!
بیه او سر قبره تو، شما منه صدا کو منـه دینیا گرفتـه، تو منه بیا جدا کو
و حـقــه خــالـــق و حـقـه رفـاقـت دعــای پـیـش خـدا ور بـیوفا کو
ترجمه فارسی:
بر سر مزارتان میآیم، شما صدایم کنید. اسیر دنیایم؛ شما (از این بند) رهایم کنید.
شما را به خدایی خداوند سوگند و به حق رفاقت، که در نزد خدا برای من بیوفا نیز دعا کنید.
***
ای دنیا دست و پا گیره شهید و مئلـه بـد ایـتـو میـره شهـیـد و
وخدمت کاریی خود خابره منه ای بــیتوفیق دلــگیره شهیـد و
ای شهیدان!
این دنیا مرا در بند کشیده، نگذارید من بد بیهوده بمیرم.
مرا به خدمتگزاریتان بپذیرید که این بی توفیق خیلی دلگیر است.
***
شما نو لطفه خدا ، یگ عالمه زیاد منه بی توفیقه از غصـه آ غـمـبـاد
شهید و ای پرنده گــون خــدایی ای لاکپشته کمک بوکنه بشه اشاد
ای شهیدان:
لطف خدا در حق شما زیاد و فراوان است اما من کمسعادت جا مانده، دلم لبریز غم است.
ای پرندگان سبکبال خداییای شهیدان! من لاکپشت بیدست و پا را کمک کنید تا شاد شوم.
***
اما به عنوان دلسوختهای جامانده، بیلیاقتی که حداقل در دلش، آتش حرمانش از این بیتوفیقی هنوز زبانه میکشد به خود جرئت داده قبول مسئولیت کردم چرا که:
آب دریـا را اگـر نتـوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
و من «تشنه سوخته به چشمة روشن » راه شهیدان نیم نگاهی داشته، برآنم تا به اندازة توان خویش در این راه گام بردارم که {لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وسْعَهَا}.
***
علل پدید آمدن این اثر
مدتهاست مسئولین محترم بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس،
که و ظیفة جمعآوری ثبت و ضبط زندگینامه و آثار شهدای ارجمند را
بر عهده دارد، بر آنند تا مجموعهای کامل با مراجعة مستقیم به نزد فرد فرد والدین و خانوادة محترم شهدا از زندگی آن بزرگ مردان در تمام مناطق سیستان فراهم آید. قرعه فال به نام حقیر افتاد و برای آغاز این کار «پشت آب» زابل انتخاب شد و از اواخر بهار1390 مراجعة مستقیم به منزل آن سرافرازان آغاز گردید.
آپلود شده توسط:
Habibedelha42
1396/03/16
دیدگاههای کتاب الکترونیکی افلاکیان سیستان - جلد 1