مشعشعیان یا بخشی از تاریخ خوزستان
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
204 صفحه
دیباچه
در زمستان سال ١٣٠٢ بخوزستان سفر کردم و یکسال و سه ماه در آنجا بسر می بردم. زندگانى در این سرزمین توانفرسا است. بویژه بکسانى که بومى آنجا نیستند و بگرماى جانسوز و دیگر سختیهاى آنجا خو نگرفته اند. ولى من این سختیها بخود آسان گرفته کارهاى خود را مىگذراندم و گاهى که بیکار بودم در تاریخ آن سرزمین کهن بجستجو مىپرداختم.
در این زمان شیخ خزعلخان بنام ریاست عشایر عرب رشتهی اختیار خوزستان را در دست داشت و با دولت که دسته سپاهیانى به شوشتر فرستاده مىخواست در خوزستان نیروى خود را جایگزین گرداند گفتگو و کشاکش مىکرد. کمکم کار بلشکرکشى و جنگ کشید که پس از زدوخوردهایى دولت چیره گردیده ، سپاهیان به خوزستان درآمدند و شیخ را هم به تهران آورده نشیمن دادند.
آتش این فتنه اگرچه دامن مرا نیز گرفته با همهی بیگناهى از گزند و آسیب آن بىبهره نبودم ، با اینهمه از جستجوهاى تاریخى بازنایستادم و این پیشامد مرا بآن واداشت که پیش از همه بتاریخ آن عشایر پرداخته بدانم که از کى بآنجا آمده و از چه زمانى و از چه راهى نیرومندى یافتهاند. در میان این جستجو ناگهان مردى را یافتم از شگفتترین مردان ، دروغگویى از بزرگترین دروغگویان ، سید محمد مشعشع که در نیمههاى قرن نهم هجرى بدعوى مهدیگرى برخاسته و با کشتار و خونریزى این دعوى خود را پیش برده و به خوزستان دست یافته و بنیاد حکومتى گزارده و پسر او مولا على دعوى خدایى کرده و خاندان ایشان تا چند صد سال ریاست عشایر خوزستان را داشتهاند تا از ایشان به کعبیان رسیده ، سپس نیز خاندان شیخ خزعل ریاست یافتهاند.
این مرا در جستجو پافشارتر گردانید که داستان سید محمد و فرزندان او و تاریخ کعبیان را تا آنجا که مىتوانستم دنبال کرده و یکرشته آگایها اندوختم. بویژه پس از آنکه در بهار سال ١٣٠۴ به تهران بازگشتم و نوشتهها و کتابهایى را که در خوزستان در دسترس نداشتم بدست آوردم و از آگاهیهاى فراوانى که گرد کرده بودم بکتابی پرداختم که چون گذشته از داستان مشعشعیان و کعبیان ، رخدادهای دیگر خوزستان را در مدت پنج قرن دربر داشت آنرا « تاریخ پانصد سالهی خوزستان» نام نهادم.
ولى چیستانی در کار بود که بایستی گشاده شود و بىگشادن آن کتاب ارزشى نداشتی و آن دعوى مهدیگرى سید محمد و دعوى خدایى پسرش مولا على بود. چه سید محمد مذهب اثنا عشرى داشت و بنام این مذهب بوده که با دیگران نبرد و کشاکش مىکرده و چنانکه مىدانیم بنیاد مذهب اثنا عشرى بر زنده و ناپیدا بودن مهدى پسر امام حسن عسکرى است. یکی از پایه های آن است که او روزى پدید آمده جهان را از داد و نیکى پر خواهد ساخت. پس از چه راهى بوده که سید محمد خود را مهدى خوانده و از چه راهى بوده که دوازده امامیان دعوى او را پذیرفتهاند؟ نیز دعوى خدایى مولا على و کارهاى او که کاروان حاجیان را کشتار و تاراج کرد و در نجف بارگاه امیرالمؤمنین على را ویرانه کرده چوب محجر قبرش را چون هیزم زیر اجاق سوزانیدند. آیا این سیاهکاریها با مذهب شیعه چه سازشى داشته است؟ بویژه در آن زمان که شیعیان تازه بجوش و جنبش برخاسته و تعصب بىاندازه داشتند.
براى گشادن این چیستان راهى نبود جز آنکه کتابى یا نوشتهاى از سید محمد یا یکى از پیروان او بدست بیاید.
ولى کو چنان کتابى؟ آنچه جستجو کردیم تنها نام « کلام المهدى» را بدست آوردیم که قاضى نوراللّه یاد می¬کند و مىگوید گفتههاى سید محمد را دربر داشت و آنچه در فهرستهاى کتابخانههاى بزرگ اروپا جستجو کردیم و از کتابخانههاى ایران سراغ آنرا پرسیدیم ، نسخهاى از آن نگرفتیم و نومید گردیده از چاپ کتاب هم چشم پوشیدیم.
چهار سال گذشت و روزی آقای مجد ضیایی کتابی بعربی در بازار خریده بودند بی آنکه بدانند چیست؟ و من چون نگریستم دیدم همان کلام المهدی است و خشنود گردیدم و چون آن کتاب را برای برادر خود در زنجان شادروان حاجی میرزا ابوعبدالله مجتهد زنجانی فرستاده بودند ، بخواهش من نسخه ای از آن نویسنده به تهران فرستاده گردید و بدینسان راه کار بروی من باز شد.
این کتاب از شگفتترین کتابها است. از خواندن او نه تنها تار و پود دعوى سید محمد و دعوى پسرش را بدست آوردیم بلکه به یک چیز ارجدار دیگرى برخوردیم که از دیدهی تاریخ قرنهاى اخیر ایران بسیار گرانبها است. سید محمد یکى از بدآموزان بزرگى بوده که در تاریخ اسلام پیدا شده و او براى پیشرفت دعوى و حکومت خود یکرشته بدآموزیهایی پدید آورده که نه تنها در زمان او و فرزندانش رواج گرفته بلکه پس از یکى دو قرن که کهن و ناپدید شده بود ناگهان از جاى دیگرى سر برآورده و بار دیگر مردمان را گرفتار کرده و شورشها و آشوبها پدید آورده است.
خواستم داستان شیخ احمد احسایی و بدآموزیهای او است. گفته های سید محمد که در این کتاب آورده شده ، اگر کسی نیک نگرد و آنرا با گفته های شیخ احسایی بسنجد خواهد دید شیخ چند چیز را از سید برداشته است (چنانکه سید نیز از باطنیان برداشته بود.)
درباره ی امام علی بن ابیطالب ، سید پیروی از باطنیان کرده او را بخدایی می رساند و آشکاره می گوید : گوهر خدایی در کالبد او جا داشته. شیخ احسایی هم او را با امامان بخدایی می رساند ، چیزی که هست بیکبار از مذهب شیعه پرت نشده باین بدآموزی خود رنگ دیگری داده با سودجویی از فلسفه ی یونان آن امامان را « علل اربع» می گرداند و از این راه خواست خود را پیش می برد.
درباره ی امام زمان ، سید محمد سخنانی می گوید که فشرده اش این است : « گوهر امام زمانی جدا است و پسر حسن عسکری جدا است. گوهر امام زمانی هر زمان می تواند در کالبد کسی دیگری باشد.» از روی هم رفته ی سخنان سید محمد پیدا است که او امام زمان را مرده می داند و چنین می گوید که باید گوهر امام زمانی اینبار در کالبد دیگر (کالبد خود او) پدید آید.
شیخ احسایی همان سخنان را گرفته او نیز امام زمان را مرده می شمارد و باین خواست خود پرده کشیده می گوید : « اما مولای صاحب الزمان فخاف من اعدائه و فرو دخل فی العالم الهور قلیایی.» او نیز می گوید که باید کسی دیگر بجای پسر حسن عسکری بیاید.
دانسته نیست که آیا شیخ احسایی کتاب سید محمد را در دست داشته و یا از کجا باین بدآموزیهای او نزدیک گردیده. آنچه بیگمان است آن است که یک همبستگی در میان این دو تن بوده است.
دست یافتن بدلایل و سخنان سید محمد که کوتاهشده ی آنرا بکتاب خود افزودیم ارزش آن کتاب را بیشتر گردانید و چون داستان مشعشعیان و کعبیان را تا آنروز کسی از ایرانیان یا شرقشناسان اروپا ننوشته بود از اینرو با همه ی گرفتاریها و با آنکه از چند سال باز از اینگونه چیزنویسی دور بودم روا ندیدم که از چاپ آن کتاب خودداری نمایم و چون در همان سال (1312) بچاپ مهنامه¬ی پیمان آغاز می کردیم بهتر دانستیم کتاب را همراه سال نخست آن مهنامه نشر کنیم و آنکار را کرده هزار و پانصد نسخه نیز فزونتر چاپ کردیم.
بدینسان کتاب انتشار یافت و پس از زمانی بفروش رفته نسخه های آن پایان پذیرفت در حالی که کسانی خواستار آن بودند زیرا گذشته از تاریخ خوزستان و داستان خزعل ، چون در این چند سال که ما از کیشها سخن رانده بارها نام سید محمد مشعشع و بدآموزیهای او را برده¬ایم ، کسانی می خواستند که او را نیک بشناسند و از بدآموزیهایش آگاه گردند.
اینبود بارها نامه می نوشتند و یا با زبان درخواست چاپ دوم آن کتاب را می کردند. در حالی که ما در این چند سال اخیر درباره ی سرگذشت خزعل و پیشامدهای بیست سال پیش خوزستان آگاهیهای ارجدار دیگری پیدا کرده ایم که می بایست آنها را نیز بکتاب بیفزاییم و اینکار گذشته از آنکه فرصتی می خواست که من اکنون نمی دارم از دیده ی سیاست کشور ایران نیز هنگامش نمی بود.
از اینرو در برابر درخواستهایی که می شد بهتر دانستم آن کتاب را به دو بخش گردانیده بخش مشعشعیان را (که داستان سید محمد و جانشینان او را با پیشامدهای خوزستان در زمان آنها و همچنان دعویها و بدآموزیهای سید محمد را دربر می دارد) جداگانه بچاپ رسانیم.
احمد کسروى
تهران
بیشتر
دیباچه
در زمستان سال ١٣٠٢ بخوزستان سفر کردم و یکسال و سه ماه در آنجا بسر می بردم. زندگانى در این سرزمین توانفرسا است. بویژه بکسانى که بومى آنجا نیستند و بگرماى جانسوز و دیگر سختیهاى آنجا خو نگرفته اند. ولى من این سختیها بخود آسان گرفته کارهاى خود را مىگذراندم و گاهى که بیکار بودم در تاریخ آن سرزمین کهن بجستجو مىپرداختم.
در این زمان شیخ خزعلخان بنام ریاست عشایر عرب رشتهی اختیار خوزستان را در دست داشت و با دولت که دسته سپاهیانى به شوشتر فرستاده مىخواست در خوزستان نیروى خود را جایگزین گرداند گفتگو و کشاکش مىکرد. کمکم کار بلشکرکشى و جنگ کشید که پس از زدوخوردهایى دولت چیره گردیده ، سپاهیان به خوزستان درآمدند و شیخ را هم به تهران آورده نشیمن دادند.
آتش این فتنه اگرچه دامن مرا نیز گرفته با همهی بیگناهى از گزند و آسیب آن بىبهره نبودم ، با اینهمه از جستجوهاى تاریخى بازنایستادم و این پیشامد مرا بآن واداشت که پیش از همه بتاریخ آن عشایر پرداخته بدانم که از کى بآنجا آمده و از چه زمانى و از چه راهى نیرومندى یافتهاند. در میان این جستجو ناگهان مردى را یافتم از شگفتترین مردان ، دروغگویى از بزرگترین دروغگویان ، سید محمد مشعشع که در نیمههاى قرن نهم هجرى بدعوى مهدیگرى برخاسته و با کشتار و خونریزى این دعوى خود را پیش برده و به خوزستان دست یافته و بنیاد حکومتى گزارده و پسر او مولا على دعوى خدایى کرده و خاندان ایشان تا چند صد سال ریاست عشایر خوزستان را داشتهاند تا از ایشان به کعبیان رسیده ، سپس نیز خاندان شیخ خزعل ریاست یافتهاند.
این مرا در جستجو پافشارتر گردانید که داستان سید محمد و فرزندان او و تاریخ کعبیان را تا آنجا که مىتوانستم دنبال کرده و یکرشته آگایها اندوختم. بویژه پس از آنکه در بهار سال ١٣٠۴ به تهران بازگشتم و نوشتهها و کتابهایى را که در خوزستان در دسترس نداشتم بدست آوردم و از آگاهیهاى فراوانى که گرد کرده بودم بکتابی پرداختم که چون گذشته از داستان مشعشعیان و کعبیان ، رخدادهای دیگر خوزستان را در مدت پنج قرن دربر داشت آنرا « تاریخ پانصد سالهی خوزستان» نام نهادم.
ولى چیستانی در کار بود که بایستی گشاده شود و بىگشادن آن کتاب ارزشى نداشتی و آن دعوى مهدیگرى سید محمد و دعوى خدایى پسرش مولا على بود. چه سید محمد مذهب اثنا عشرى داشت و بنام این مذهب بوده که با دیگران نبرد و کشاکش مىکرده و چنانکه مىدانیم بنیاد مذهب اثنا عشرى بر زنده و ناپیدا بودن مهدى پسر امام حسن عسکرى است. یکی از پایه های آن است که او روزى پدید آمده جهان را از داد و نیکى پر خواهد ساخت. پس از چه راهى بوده که سید محمد خود را مهدى خوانده و از چه راهى بوده که دوازده امامیان دعوى او را پذیرفتهاند؟ نیز دعوى خدایى مولا على و کارهاى او که کاروان حاجیان را کشتار و تاراج کرد و در نجف بارگاه امیرالمؤمنین على را ویرانه کرده چوب محجر قبرش را چون هیزم زیر اجاق سوزانیدند. آیا این سیاهکاریها با مذهب شیعه چه سازشى داشته است؟ بویژه در آن زمان که شیعیان تازه بجوش و جنبش برخاسته و تعصب بىاندازه داشتند.
براى گشادن این چیستان راهى نبود جز آنکه کتابى یا نوشتهاى از سید محمد یا یکى از پیروان او بدست بیاید.
ولى کو چنان کتابى؟ آنچه جستجو کردیم تنها نام « کلام المهدى» را بدست آوردیم که قاضى نوراللّه یاد می¬کند و مىگوید گفتههاى سید محمد را دربر داشت و آنچه در فهرستهاى کتابخانههاى بزرگ اروپا جستجو کردیم و از کتابخانههاى ایران سراغ آنرا پرسیدیم ، نسخهاى از آن نگرفتیم و نومید گردیده از چاپ کتاب هم چشم پوشیدیم.
چهار سال گذشت و روزی آقای مجد ضیایی کتابی بعربی در بازار خریده بودند بی آنکه بدانند چیست؟ و من چون نگریستم دیدم همان کلام المهدی است و خشنود گردیدم و چون آن کتاب را برای برادر خود در زنجان شادروان حاجی میرزا ابوعبدالله مجتهد زنجانی فرستاده بودند ، بخواهش من نسخه ای از آن نویسنده به تهران فرستاده گردید و بدینسان راه کار بروی من باز شد.
این کتاب از شگفتترین کتابها است. از خواندن او نه تنها تار و پود دعوى سید محمد و دعوى پسرش را بدست آوردیم بلکه به یک چیز ارجدار دیگرى برخوردیم که از دیدهی تاریخ قرنهاى اخیر ایران بسیار گرانبها است. سید محمد یکى از بدآموزان بزرگى بوده که در تاریخ اسلام پیدا شده و او براى پیشرفت دعوى و حکومت خود یکرشته بدآموزیهایی پدید آورده که نه تنها در زمان او و فرزندانش رواج گرفته بلکه پس از یکى دو قرن که کهن و ناپدید شده بود ناگهان از جاى دیگرى سر برآورده و بار دیگر مردمان را گرفتار کرده و شورشها و آشوبها پدید آورده است.
خواستم داستان شیخ احمد احسایی و بدآموزیهای او است. گفته های سید محمد که در این کتاب آورده شده ، اگر کسی نیک نگرد و آنرا با گفته های شیخ احسایی بسنجد خواهد دید شیخ چند چیز را از سید برداشته است (چنانکه سید نیز از باطنیان برداشته بود.)
درباره ی امام علی بن ابیطالب ، سید پیروی از باطنیان کرده او را بخدایی می رساند و آشکاره می گوید : گوهر خدایی در کالبد او جا داشته. شیخ احسایی هم او را با امامان بخدایی می رساند ، چیزی که هست بیکبار از مذهب شیعه پرت نشده باین بدآموزی خود رنگ دیگری داده با سودجویی از فلسفه ی یونان آن امامان را « علل اربع» می گرداند و از این راه خواست خود را پیش می برد.
درباره ی امام زمان ، سید محمد سخنانی می گوید که فشرده اش این است : « گوهر امام زمانی جدا است و پسر حسن عسکری جدا است. گوهر امام زمانی هر زمان می تواند در کالبد کسی دیگری باشد.» از روی هم رفته ی سخنان سید محمد پیدا است که او امام زمان را مرده می داند و چنین می گوید که باید گوهر امام زمانی اینبار در کالبد دیگر (کالبد خود او) پدید آید.
شیخ احسایی همان سخنان را گرفته او نیز امام زمان را مرده می شمارد و باین خواست خود پرده کشیده می گوید : « اما مولای صاحب الزمان فخاف من اعدائه و فرو دخل فی العالم الهور قلیایی.» او نیز می گوید که باید کسی دیگر بجای پسر حسن عسکری بیاید.
دانسته نیست که آیا شیخ احسایی کتاب سید محمد را در دست داشته و یا از کجا باین بدآموزیهای او نزدیک گردیده. آنچه بیگمان است آن است که یک همبستگی در میان این دو تن بوده است.
دست یافتن بدلایل و سخنان سید محمد که کوتاهشده ی آنرا بکتاب خود افزودیم ارزش آن کتاب را بیشتر گردانید و چون داستان مشعشعیان و کعبیان را تا آنروز کسی از ایرانیان یا شرقشناسان اروپا ننوشته بود از اینرو با همه ی گرفتاریها و با آنکه از چند سال باز از اینگونه چیزنویسی دور بودم روا ندیدم که از چاپ آن کتاب خودداری نمایم و چون در همان سال (1312) بچاپ مهنامه¬ی پیمان آغاز می کردیم بهتر دانستیم کتاب را همراه سال نخست آن مهنامه نشر کنیم و آنکار را کرده هزار و پانصد نسخه نیز فزونتر چاپ کردیم.
بدینسان کتاب انتشار یافت و پس از زمانی بفروش رفته نسخه های آن پایان پذیرفت در حالی که کسانی خواستار آن بودند زیرا گذشته از تاریخ خوزستان و داستان خزعل ، چون در این چند سال که ما از کیشها سخن رانده بارها نام سید محمد مشعشع و بدآموزیهای او را برده¬ایم ، کسانی می خواستند که او را نیک بشناسند و از بدآموزیهایش آگاه گردند.
اینبود بارها نامه می نوشتند و یا با زبان درخواست چاپ دوم آن کتاب را می کردند. در حالی که ما در این چند سال اخیر درباره ی سرگذشت خزعل و پیشامدهای بیست سال پیش خوزستان آگاهیهای ارجدار دیگری پیدا کرده ایم که می بایست آنها را نیز بکتاب بیفزاییم و اینکار گذشته از آنکه فرصتی می خواست که من اکنون نمی دارم از دیده ی سیاست کشور ایران نیز هنگامش نمی بود.
از اینرو در برابر درخواستهایی که می شد بهتر دانستم آن کتاب را به دو بخش گردانیده بخش مشعشعیان را (که داستان سید محمد و جانشینان او را با پیشامدهای خوزستان در زمان آنها و همچنان دعویها و بدآموزیهای سید محمد را دربر می دارد) جداگانه بچاپ رسانیم.
احمد کسروى
تهران
آپلود شده توسط:
farhizesh
1396/01/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مشعشعیان یا بخشی از تاریخ خوزستان
این کار درستی نیست که کتاب آپلود شده رو بردارید و خودتون دوباره آپلود کنید.
کیفیت کتاب خوب بود.