قطار نیمه شب
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔کتاب روایتگر ماجراجویی های شخصی به نام رامین از اعضای سازمان جاسوسی فرانسه است که در دوران جنگ سرد و اوج دشمنی های شوروی و غرب، مامور یافتن یک جاسوس دو جانبه روسی به نام کنستانتین می شود. این جاسوس روسی به سازمان جاسوسی فرانسه متمایل شده و قرار است در ازای دادن اطلاعاتی به این سازمان، پناهندگی فرانسه را دریافت کند. اما سقوط هواپیمای حامل او در دریای مدیترانه، اوضاع را هم برای سازمان جاسوسی شوروی (کا.گ.ب) و هم برای سازمان جاسوسی فرانسه پیچیده می کند.
از متن کتاب:
دقایقی پس از آنکه شارل کلود و همسرش مرا با اتومبیل خود به ایستگاه راه آهن آوینیون رساندند، قطار سریع السیر مارسی - پاریس وارد ایستگاه شد. توقف قطار دراین شهر که قدمت تاریخی دارد، فقط ده دقیقه بود. من از شارل و همسرش به خاطر مهمان نوازی شان طی اقامت سه روزه ام در خانه آنها تشکر و خداحافظی کردم و سوار قطار شدم. کوپه های اول تا چهارم واگنی که من داخل آن شده بودم مملو از مسافر بود. تنها در کوپه سوم جا برای یک نفر وجود داشت. از آنجا که ساعت از نیمه شب گذشته بود و مسافران این چند کوپه به خواب رفته بودند، ترجیح دادم به جستجوی خود که ضمنا برای مسافران دیکر کوپه ها مزاحمتی ایجاد نشود، ادامه دهم. در کوپه پنجم فقط دو مسافر وجود داشت. یک زن و مرد نسبتا مسن که به نظر می آمد آنها زن و شوهرند. زن سر بر شانه مرد گذاشته و به خواب رفته بود. مرد همینکه مرا در پشت در کوپه دید، به من فرصت نداد که با زدن چند ضربه به شیشه در کوپه از او برای ورود به آنجا اجازه بگیرم. با حرکت دادن دست راستش به من فهماند که می توانم در آن کوپه همسفر آنها باشم. در کوپه را گشودم و با گفتن شب بخیر داخل شدم و از او تشکر کردم، کیف دستیم را روی صندلی در کنار پنجره و ساک نسبتا بزرگی که با خود داشتم بالای سرم گذاشتم. به حرکت قطار چند دقیقه ای مانده بود. شیشه پنجره را پایین کشیدم. شارل و همسرش که روی سکوی مسافری ایستاده بودند، خودشان را به مقابل کوپه من رساندند. آنها برای چندمین بار از من دعوت کردند که به هنگام بازگشت به مارسی، از قطار سریع السیر استفاده کنم تا بتوانم در آوینیون پیاده شوم و چند روزی میمان آنها باشم. در حالی که نکاهم به هر دوی آنها بود گفتم که توقف من در پاریس کوتاه خواهد بود و وقتی با هواپیما به مارسی بازگشتم، ورودم را تلفنی به آنها . . .
بیشتر
از متن کتاب:
دقایقی پس از آنکه شارل کلود و همسرش مرا با اتومبیل خود به ایستگاه راه آهن آوینیون رساندند، قطار سریع السیر مارسی - پاریس وارد ایستگاه شد. توقف قطار دراین شهر که قدمت تاریخی دارد، فقط ده دقیقه بود. من از شارل و همسرش به خاطر مهمان نوازی شان طی اقامت سه روزه ام در خانه آنها تشکر و خداحافظی کردم و سوار قطار شدم. کوپه های اول تا چهارم واگنی که من داخل آن شده بودم مملو از مسافر بود. تنها در کوپه سوم جا برای یک نفر وجود داشت. از آنجا که ساعت از نیمه شب گذشته بود و مسافران این چند کوپه به خواب رفته بودند، ترجیح دادم به جستجوی خود که ضمنا برای مسافران دیکر کوپه ها مزاحمتی ایجاد نشود، ادامه دهم. در کوپه پنجم فقط دو مسافر وجود داشت. یک زن و مرد نسبتا مسن که به نظر می آمد آنها زن و شوهرند. زن سر بر شانه مرد گذاشته و به خواب رفته بود. مرد همینکه مرا در پشت در کوپه دید، به من فرصت نداد که با زدن چند ضربه به شیشه در کوپه از او برای ورود به آنجا اجازه بگیرم. با حرکت دادن دست راستش به من فهماند که می توانم در آن کوپه همسفر آنها باشم. در کوپه را گشودم و با گفتن شب بخیر داخل شدم و از او تشکر کردم، کیف دستیم را روی صندلی در کنار پنجره و ساک نسبتا بزرگی که با خود داشتم بالای سرم گذاشتم. به حرکت قطار چند دقیقه ای مانده بود. شیشه پنجره را پایین کشیدم. شارل و همسرش که روی سکوی مسافری ایستاده بودند، خودشان را به مقابل کوپه من رساندند. آنها برای چندمین بار از من دعوت کردند که به هنگام بازگشت به مارسی، از قطار سریع السیر استفاده کنم تا بتوانم در آوینیون پیاده شوم و چند روزی میمان آنها باشم. در حالی که نکاهم به هر دوی آنها بود گفتم که توقف من در پاریس کوتاه خواهد بود و وقتی با هواپیما به مارسی بازگشتم، ورودم را تلفنی به آنها . . .
آپلود شده توسط:
mahjoob
1395/12/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قطار نیمه شب
بسیار ممنونم از اینکه کتابای این نویسنده توانمند رو قرار میدین. به امید کتابای بعدی
با تشکر