رسته‌ها
چند بار شالگردنت را ببافم؟
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 13 رای
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 13 رای
✔️ این مجموعه داستان، شامل هفت داستان کوتاه است که از خواندن آن لذّت خواهید برد.

ماهرخ نشسته بود روی صندلیِ مقابلِ پنجره و بافتنی می بافت. تمام سال آرام بود، شبیه یک گیاه، می نشست روبروی پنجره، زیر لب آوازی زمزمه می کرد و دستهایش مشغول بود. اما روزهایی که حالش پریشان می شد، دائما در خواب و بیداری هذیان می گفت. بی وقفه اسم امیر را به زبان می آورد و فریاد می زد. نه لب به غذا می زد و نه حتی جز با تزریق آرامبخش می خوابید. مدام در انتظار بود و در ترس، هیچکس هم نمی دانست چه چیزی او را به این روز کشانده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
30
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

ایهام
ایهام
4.7 امتیاز
از 31 رای
شاهکارها
شاهکارها
4.5 امتیاز
از 56 رای
فلسفه حیات
فلسفه حیات
4.5 امتیاز
از 86 رای
از رن‍ج‍ی ک‍ه م‍ی بریم
از رن‍ج‍ی ک‍ه م‍ی بریم
4.4 امتیاز
از 69 رای
دست تاریک، دست روشن
دست تاریک، دست روشن
4.6 امتیاز
از 19 رای
مرگ بی‌وسایل
مرگ بی‌وسایل
4.6 امتیاز
از 26 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چند بار شالگردنت را ببافم؟

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
چند بار شالگردنت را ببافم؟
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک