استاد عشق
نویسنده:
ایرج حسابی
امتیاز دهید
استاد عشق" اثری است که "ایرج حسابی" فرزند پروفسور "سید محمود حسابی" آن را به رشته ی تحریر درآورده است و در آن "نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران" داشته است. این اثر که در واقع خاطرات این شخصیت بزرگ ایرانی در عرصه ی علم و زندگی را در برمی گیرد به همت فرزند او گردآوری و تدوین شده و از همان نخستین باری که منتشر شد، توانست مخاطبین زیادی را به خود جلب کند. استقبال مخاطبان از این اثر به نحوی بود که پس از گذشت یک دهه از انتشار "استاد عشق" بیش از هفتاد بار مورد تجدید چاپ قرار گرفت. "استاد عشق" که در هجده بخش تدوین و تنظیم شده، با "نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران"، موقعیتی را فراهم ساخته تا به عنوان یک ایرانی، بیشتر با این چهره ی مطرح علمی کشور آشنا شویم و از پروفسور حسابی، چیزی بیشتر از یک نام و عنوان بر سر در مراکز علمی کشور بدانیم. در این اثر به جنبه های مختلفی از زندگی پروفسور حسابی پرداخته شده که شجره نامه ی خانوادگی، دوران کودکی ، تحصیلات، سرگذشت وی در دیار غربت، مدرسه ی روحانیون، دیدار با اینشتین، تاسیس دانشگاه تهران، مشاغل و خدمت های ایشان به جامعه ی علمی، آثار به جا مانده از پروفسور حسابی و همچنین دانستنی های قابل توجهی را از جانب یکی از نزدیک ترین افراد به استاد، یعنی فرزندش "ایرج حسابی" در اختیار خوانندگان قرار می دهد. در پایان کتاب هم تصاویر جالبی ارائه شده که خوانندگان را بیشتر از این کتاب محظوظ خواهد کرد.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی استاد عشق
زندگی این بزرگمرد همه اش مایه ی غبطه است
نخستین ماده از لایحه تاسیس دانشگاه روز سه شنبه، هشتم_خردادماه۱۳۱۳، به تصویب نمایندگان نهمین دوره مجلس شورای ملی رسید. دکتر_اسماعیلخان_سنگ، نماینده ساری در ششمین دوره مجلس شورای ملی بود که سال ۱۳۰۵ در نامه ای به سیدمحمدتدین، وزیر وقت معارف خواستار اقدام دولت برای احداث اونیورسیته (دانشگاه) در ایران شد؛ موضوعی که خود تدین نیز به آن نظر داشت و جایی درباره آن گفته بود:
" ما باید دارای اونیورسیته و دارالعلوم باشیم و الا با این تحصیلات ابتدایی و متوسطه آن استفاده که ممالک دیگر از علوم عالیه میکنند ما هم اگر بخواهیم منحصر کنیم به همین قسمت، آن استفاده را نخواهیم کرد ".
- او چندی بعد در پاسخ به نامه دکتر سنگ گفت:
" راجع به اونیورسیته که آن را میتوانیم دارالعلوم بگوییم کمال علاقه را دارم و مشغول تهیه لوازم مقدمات آن هستم. نظر من این است که در یک فضای وسیعی که شاید ۸۰ تا ۱۰۰ هزار ذرع مربع وسعت داشته باشد، بنایی ساخته شود که شعب علوم و فنون در آنجا تاسیس گردد ".
بعدها دکترمحمودحسابی، پیشنهاد راه اندازی مرکزی جامع برای تدریس همه یا اغلب دانشهای روز را با وزیر وقت فرهنگ، دکتر_علیاصغرحکمت، در میان میگذارد و در سال ۱۳۱۰ نیز عبدالحسین_تیمورتاش، وزیر دربار وقت، دکترعیسی_صدیق (صدیق اعلم) را برای مطالعه در "تاسیسات علمی دنیای جدید" و تهیه طرحی برای تاسیس دانشگاه در کشور مامور کرد. ایده اصلی تاسیس دانشگاه در نهایت اواسط زمستان ۱۳۱۲ توسط علیاصغرحکمت به گوش رضاشاه رسید و با موافقت او پیگیری شد. علی_اصغر_حکمت در خاطراتش به یکی از جلسه های هیات وزرا اشاره میکند که:
"" بهمن ماه ۱۳۱۲ با حضور رضاشاه در عمارتی که بعدها کاخ ملکه پهلوی شد، برگزار شده بود و او در آنجا پیشنهاد سرنوشت ساز خود مبنی بر راه اندازی اونیورسیته (دانشگاه) را به شاه ارائه کرد. چنان که او روایت میکند در آن جلسه که بحث غالب، سخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عمارات و قصور زیبای جدید بوده و هیات دولت از فروغی رئیس الوزرا گرفته تا وزیران دیگر همه به تحسین و تمجید زبان گشوده بودند، حکمت گفته بود که:
" در آبادی و عظمت پایتخت البته شکی نیست، ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عمارت مخصوص اونیورسیته (دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از همه بلاد بزرگ عالم از این حیث عقب باشد ".
- رضاشاه هم بعد از اندک تاملی پاسخ داده بود که:
" بسیار خوب آن را بسازید ".
چنین بود که در جلسه بعدی هیات وزرا، رضاشاه به علیاکبرداور، وزیر وقت مالیه دستور داد، مبلغ ۲۵۰ هزار تومان برای تاسیس دانشگاه، به وزارت معارف اعتبار بدهند؛ موضوعی که هنگام تصویب بودجه سال ۱۳۱۳ محقق شد و وزارت مالیه این مبلغ را، افزون بر بودجه هر ساله برای ساختمان دارالعلوم به وزارت معارف اختصاص داد "".
حکمت بعد از ابلاغ این قانون، در پی یافتن محل مناسبی برای بنای دانشگاه فعالیت خود را آغاز کرد و در این راه از همفکری آندره_گدار، معمار و باستانشناس مشهور فرانسوی که آن زمان در استخدام وزارت معارف بود بهره گرفت و سرانجام تصمیم بر این شد که بنای دانشگاه در منطقه جلالیه احداث شود، اما در این میانه مانعی در کار بود. علی_اصغر_حکمت میگوید:
"" یکی از شبهای فروردین ماه همان سال که پیشنهاد دو زمین جلالیه و بهجتآباد مطرح شد، مرحوم داور، رجحان بهجت آباد را قویا پشتیبانی میکرد و بالاخره اخذ رای به عمل آمد و معلوم شد ایشان اکثریت داشتند و من بسیار دل شکسته و نومید گشتم. در این اثنا شاه به جلسه وزرا ورود فرمودند. پس از اندکی به رسم معمول از مرحوم فروغی نخست وزیر سوال کردند:
" چه میکردید؟ "
- مرحوم فروغی عرض کرد:
" صحبت انتخاب زمین برای دانشگاه بود و دو محل پیشنهاد شده یک بهجت آباد و دیگری جلالیه ".
- شاه بعد از اندک تاملی فرمودند:
" باغ جلالیه را انتخاب کنید. بهجت آباد شایسته نیست. عرضه آن کم و اراضی آن سیل گیر است. من همه این نواحی را با اسب گردش کرده و دیده ام ".
- مطلب تمام شد و من مشغول به کار شدم "".
هشتم خرداد (۱۳۱۳)؛ سالروز تصویب لایحه تاسیس دانشگاه تهران است.
منابع:
۱. مذاکرات دوره ششم قانونگذاری، تهران، مجلس شورای ملی ۱۳۰۵.
۲. خاطرات علی اصغر حکمت.
در نتیجه حسابی یک نابغه بود.
ایشون همشهری بنده هم هستن
مرد بزرگی بودند هستند و خواهند بود متاسفانه فرزندشون آقای ایرج حسابی شخصیت پدر محترمشون رو بسیار زیر سوال بردند
هر ساله در شهرستان تفرش روز عاشورا هنگام عصر نخل(شبیه تابوت امام حسین)رو در کنار مقبره خانوادگی حسابی قرار داده و زیارت عاشورایی خوانده میشود
فرزند ایشون هم حضور پیدا می کنن البته متاسفانه با اینکه سنی از ایشان گذشته اما هنوز کودکانه برخورد می کنه رفتاری که در خور خانواده بزرگ حسابی نیست
مخصوصا خود دکتر
در کتاب هم اگه دقت کنید از دهانشان در رفته که پدر ایشون هم از دست آقای ایرج همچین هم راضی نبوده
اما مردم شهرستان تفرش به دلیل احترامی که برای خود استاد و خانواده ایشان قائل هستن با ایشون به خوبی برخورد می کنند
و گرنه مردم شهرستان فرهیخته پرور تفرش در مقابل بی ادبی ها کوتاه نخواهند آمد
من هم ساکن تهران هستم گاهی رخ داده در ماه محرم و یا روز های دیگر به تفرش سفر کردم و ایشون رو دیدم زیاد رفتار آقای ایرج مناسب نبوده
در کل استاد رنج های فراوانی رو متحمل شدن و باید به ایشان احترام گذاشت و حقیقتا نام استاد عشق برازنده ایشان است
زیرا هیچگاه دوست نداشتن خدمتی که می کنن رو توی بوق و کرنا کنن و هی بگن من کردم من کردم
ولی حقیقتا زحماتشون رو برای تاسیس دانشگاه تهران نباید نادیده گرفت که قطعا اگر نبودند مطمئنا معلوم نبود تا کی ما دانشگاه نداشتیم و مجبور به فرستادن دانشجو به خارج از ایران می بودیم
استاد عشق مردی بزرگ
روح تمام کسانی که به ایران و ایرانی خدمت کردن شاد
و اگر هستن سلامت باشن
روح پرفسور دکتر سید محمود حسابی هم شاد
مرشدپیر ؟! (معین هاشمی) :x :x
شاید گفتنش خوب نباشه ولی موقع خوندنش یهو به گریه افتادم